علیرضا در ۸ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۰۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۱:
@هدی
و احتمالاً تشبیهی هم به ساز تار میکند که با گوشمال دادنش (چرخاندن گوشیها برای کوک کردن سیمها) ناله های زیر و زار او به گوش میرسد.
سپهر در ۸ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۳۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۵:
با سپاس و پوزش
در نظر قبل آدرس سایت اشتباه درج شده بود
سپهر در ۸ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۵:
با سلام به فرهنگ دوستان
اگر در بیت 7 کلمه «گیرم» را صحیح بدانیم، شاید بتوان آن را چنین تحلیل کرد: کلمه «نمک» در این بیت میبایست دوبار تکرار میشده به این شکل؛ گر ذرهای دارد نمک، با شکستن آن نمک گیر خواهم شد. اما مولانا با فصاحت تمام کلمه نمک را به عنوان مرکز ثقل بیت یکبار اما در دو نقش بهکار برده است.
... در ۸ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۲۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۰۴ - فرق میان دعوت شیخ کامل واصل و میان سخن ناقصان فاضل فضل تحصیلی بر بسته:
عذر میخوام که پر حرفی می کنم
لازم دونستم مقداری هم از طریق تحلیل شخصیت مولوی و بقیه آثارش ببینیم چطور به زن نگاه می کرده.
مولوی خیلی از جاها کاملا فارغ از جنسیت از زن و مرد استفاده می کنه و مطلقا منظورش جنس زن یا مرد نیست. این نگاه مولوی هم تو غزلیات و هم تو مثنوی مشاهده میشه.
مثلا در غزلیات میگه: «چنان کاهل بدم کان را نگویم / چو دیدم روی تو مردانه گشتم». خب واضحه که مردی و مردانگی رو در مقابل کاهلی آورده و کمترین توجهی به جنس مذکر نداره. به همین شکل زن رو هم به معنای سست و کاهل و ترسو و... به کار میبره که این جزئی از فرهنگ عامه ماست و از مدرسه ای نبودن و عامه پسند بودن زبان مولوی سرچشمه می گیره.
در همین مثنوی هم در بخش قبل که میگه اجازه نده نفست مرد باشه و عقلت زن، شما چه برداشتی دارین؟ خیلی ساده داره میگه به نفست اجازه نده بر عقلت غلبه داشته باشه. این نگاه کاملا نمادین و کاملا فارغ از جنسیت هست.
همین مولوی میگه «در نفیرم مرد و زن نالیده اند» و این یعنی در مقام انسانی و مقام سلوک، زن و مرد کنار هم و یکسان و دارای یک مقام هستن. اگر واقعا نظر مولوی این باشه که زن از حیوان پست تره، این بیت نقض خودشه. چون موجودی پست تر از حیوان در نفیر مولوی می ناله و این یعنی پستی خود شاعر.
مولوی در فیه ما فیه میگه (نقل به مضمون): زن رو از خروج از خانه منع نکنید که منع، انسان رو حریص میکنه. اگر ذات زن پاک باشه، در هر صورت پاک میمونه و اگر ذاتش ناپاک باشه قفل و زنجیرش هم کنی کارش رو میکنه.
مولوی چند صد سال پیش این حرف رو زده که هنوز هم خیلی از مردان مدعی روشن فکری نمیتونن درکش کنن.
آقای مولانا دخترش رو که با کنیزش بدرفتاری می کرد سرزنش میکنه و بهش میگه اگه تو جای اون کنیز بودی و اون جای تو، دوست داشی باهات اینجوری رفتار بشه؟ (نقل از پله پله تا ملاقات خدا)
باور کنید مولوی نسبت به زمان خودش که هیچ، حتی نسبت به عصر ما هم خیلی روشن فکر بوده و از تعصب و تحجر رایج در عصر خودش به دور.
... در ۸ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۰۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۰۴ - فرق میان دعوت شیخ کامل واصل و میان سخن ناقصان فاضل فضل تحصیلی بر بسته:
ممنون از توجهتون به بحث
اول اینکه شما بزرگوارید و حتما فرهیخته
دوم اینکه منظورتون از چهار پنج بیت قبل کدوم بیته؟ من مورد خاصی از بیتای قبلی به نظرم نمیرسه.
و اما راجع به ایراداتی که به نظرتون رسید
دوست بزرگوار من، شما قطعا بهتر از من مثنوی رو می شناسید و حتما بهتر از من می دونید که مثنوی سراسر نماد و سمبل و رمزه. اگر غیر از این باشه این موارد که هیچ، اون حکایاتی که به ظاهر در بستری از ابتذال گفته شدن و پر از الفاظ و عبارات رکیک هستن رو چطور توجیه می کنید؟
رفتار حیوان تو این حکایت نمادی از رفتار مبتنی بر احساسات و امیال زودگذر انسان هست. مولوی میگه خر وقتی رنگ و بوی سبزه زار رو شنید اختیارش رو از دست داد، زن هم اگر با چیزی روبرو بشه که احساساتش رو تحریک کنه، قدرت تصمیم گیری منطقی اش به شدت کم میشه.
من می پذیرم که این تشبیه چندان خوشایند نیست، ولی به نظر من بهتره در برخورد با مولوی روی سطح سخن نمونیم و بریم تا به مغز حرفش برسیم. شما اگه این نماد حیوان رو نادیده بگیری مولوی حرف نامربوطی راجع به زن نمیزنه. فقط این نماد باعث ناخوشایند شدن حرفش شده. ضمن اینکه تو فرهنگ عامه خودمون هم بسیاری ضرب المثل داریم که به حیوانات اشاره داره و ما برای انسانها (چه مرد و چه زن) بکار می بریم و همه ما هم میدونیم که چیزی جز نماد نیست. (در دیزی بازه، حیای گربه کجا رفت و...).
من معتقدم باید مولوی رو عمیق تر خوند و فهمید.
کاوه در ۸ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲:
در رابطه با بیت سوم جالب است بگویم:
کس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت
به که نفروشند مستوری به مستان شما
این بیت بسیار بسیار زیباست و زیبایی این بیت از آن جهت است که خواجه چهاربار از واژه *چشم* استفاده کرده و همه در متن مستتر شده اند!!!!
-نرگس: مجاز از چشم
-طرف: چشم ، چه در قرآن هم(قٰاصِرٰاتُ اَلطَّرْفِ) به معنای چشم پوشی وطَرْفْ به معنای چشم آمده است.
-مستوری: چشم پاکی و پاکدامنی
-مستان: استعاره از چشمان مست
و در کل معنای این بیت به این صورت است:
هیچ کس بعد از دیدن نرگس چشمان تو،چشم راحتی بر هم نگذاشت. چه بهتر که در پیشگاه چشمان مست شما، کسی ادّعای چشم پاکی و پاکدامنی نکند
فرهاد در ۸ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۴۷ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » بیان وادی فقر » بیان وادی فقر:
هو
بیت چهارم مصرع اول بحر. کلی. باید فاصله باشد
بحر کلی صحیح است.
فزهاد در ۸ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۲۲ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » بیان وادی حیرت » حکایت شیخ نصر آباد که پس از چهل حج طواف آتشگاه گبران میکرد:
هو
بیت یکی مانده به انتها باید بین از. و کنشت. فاصله باشد
از کنشت صحیح است.
دوست در ۸ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۸:
سلام
جناب فرهاد
بی شک اگر حافظ (شاعر ایهام) میخواست چون شما بنویسد
الان حافظی در کار نبود
ناشناخته در ۸ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۴۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۲:
شب چله است و سخن حافظ
بر سر آنم که گر زدست برآید
دست به کاری زنم که غصه سر آید
امید که جملگی دست به کارشویم تا دور اندهان به سر آید و به هوش باشیم که:
صحبت حکام، ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی، بو که بر آید
که گفته اند:
مگسی بر ........آدمی به از آنک دانشی مردان بر درگاه پادشاه
کمال داودوند در ۸ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۴۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰:
ایول به این غزل،بنده دراینشب ،عزیز
(یلدا)نیتی کردم واین نیت دراین فال،
نهان گشت،ودرست باحال وروزبندهدمخور
آست،روحش شاد.
شب یلداتون خوش
کمال داودوند در ۸ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۵۸ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۸۳:
شب یلداتون قرین خوشی
جمع بندی نهایی این رباعی از:8136
قاسم در ۸ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۵:
خدا روح همسرتونو شاد کنه آقا میثم
برای منم این فال اومد
من تنهام اگه مردم شماها واسم فاتحه بفرستین
یلداتونم مبارک امشب یلداس
نادر در ۸ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۲۹:
جز اینت راه نباشد به وصل آن "تنها"
به بارگاه حریمش، مگر هم او باشی..
روفیا در ۸ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۳۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹ - فرستادن پادشاه رسولان به سمرقند به آوردن زرگر:
این جهان کوهست و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا
چنین بر می آید که ندا آواز یا بانگ نخستین و صدا پژواک آن باشد.
به یادم آمد در بخش بیست و نه هفت پیکر نظامی در توصیف قلعه ای که بانوی حصاری در آن در انتظار خواستگار شایسته بود می گوید :
در آن قلعه کاسمانی بود
چون در آسمان نهانی بود
خواستگار سمج هنگامی که پس از کسب صلاحیت های لازم به در قلعه می رسد :
بر در حصار شد در حال
دهلی را کشید زیر دوال
وان صدا را به گرد بارو جست
کند چون جای کنده بود درست
چون صدا رخنه را کلید آمد
از سر رخنه در پدید آمد
در اطراف قلعه با دهل اصواتی تولید کرد تا از بازتاب آن اصوات رخنه یا در پنهان را بیابد!
این داستان زندگی ماست،
این جهان چون کوه و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا
بدانیم نخست بر ماست که بانگ هستی خود باشیم،
چنان که فروغ می گوید :
آن داغ ننگ خورده که میخندید.
بر طعنه های بیهده من بودم.
گفتم: که بانگ هستی خود باشم.
اما دریغ و درد که "زن" بودم.
دو دیگر به پژواک بانگ خود گوش بسپاریم و اگر ناخوش آمد ما را بانگ خود را درست کنیم:
چون صدا رخنه را کلید آمد
از سر رخنه در پدید آمد...
مهراد در ۸ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۱۹ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۲۲:
فوق العاده ...
فرشید در ۸ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۱۳ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:
معنی ختنها در مصرع دوم بیت 7 چیست؟
توی لغت نامه هم به خوبی بیان نشده
ممنون
یونس در ۸ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۴۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰:
هرکسی از ظن خود یار این بیت سعدی شد و از نظر من هیچ کدام "اسرار درونی آن را نجستند" و همچنان سوال به جا ماند.
hasan soltani در ۸ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۳۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۰:
مصراع اول بیت اخر "بداد" درست است
امیر عباس در ۸ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۵۷ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۹۲: