گنجور

حاشیه‌ها

روفیا در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۷ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۰۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۳۷ - مناجات:

درود دوستان جان
خیال کردم مهناز بانو از من دلگیر است،
خدای را سپاس اگر چنین نیست و اگر چنین است کژی مرا گوشزد نمایند تا راستش نمایم!
نادر جان
اگر درست فهمیده باشم پرسش شما به چالش کشیدن موضوع عدالت در نظام آفرینش است،
بنده نیز به این موضوع اندیشیده ام و پاسخ را در اصالت احساس و تقدم و برتری قوت آن بر بسیاری از پدیده ها یافته ام. احساس آدمی مقوله بسیار پیچیده ایست که تحت تاثیر مواد شیمیایی بدنش، فرهنگش، رویدادهای زندگیش، ضریب هوشی اش و بسیاری عوامل دیگر است. درباره آنچه که ما آن را رشد و تعالی می نامیم تعریف واحدی وجود ندارد. الزاما آنچه من آن را رشد می نامم از دیدگاه یک بومی جزایر گالاپاگوس رشد تلقی نمی شود. شاید بسیاری از آن چیزهایی که من آنها را موهبت می نامم و برای برخورداری از آن خدای را سپاس می گویم « مانند گنجینه ادبیات فارسی » از نظر یک چینی که از صبح تا شب مانند ماشین کار می کند توهم و خیالبافی به شمار آید. ولی احساس درونی تک تک ما آدمیان اصالتی انکار ناپذیر دارد و در همه دوران ها و مکان های جهان واجد اعتبار و اهمیت بوده و ترازوی جهان آفرینش همیشه آن را در موازنه قوای عالم منظور خواهد کرد.
چون تجربه حضرتعالی حتما متفاوت از تجربه بنده است مثال هایی می آورم تا منظورم را به تصویر بکشم. حتما فراوان دیده اید بچه پولدارهای فسرده و دلمرده با وجود فراهم بودن همه شرایط ظاهری برای رشد و تعالی، نگاه بی فروغ شان را دیده اید؟ آن سو تر گاهی کودکان دستفروش یا جنگ زده را می بینید که چشمان زیبایشان برق می زند. پر از شور زندگیست، علت چیست؟
کمی در درون خود غور کنید، جوانتر که بودم فکر می کردم سالها پرستاری از مادر بیمار و وحشت زده و کج خلق در حالی که سایر فرزندانش با به خیال خودشان زرنگ بازی از زیر این بار شانه خالی میکنند چقدر غیر عادلانه است!
بعد که گاهی زندگی فرصتی می داد، می دیدم زندگی عجب رنگی دارد!
پاییز بو دارد، مهربانی حقیقت دارد، برف صدا دارد، راست می گویم، من اگر صبح از خواب بیدار شوم از صدای اتمسفر پیرامونم می فهمم که برف آمده است، صدای سکوت و فرکانس اصوات بم در باز گشت از برخورد به توده برف را از اتاقم حس می کنم. بدون اینکه دیده باشم...
من در این ثانیه ها زندگی را به تمامه زندگی کرده ام.چه بسیار روزهای بهاری زیبا و عصر های پاییزی نمناک و دل انگیز از پشت پنجره بیمارستان به بیرون خیره شدم، دلم پر می کشید برای کوهنوردی، برای نوشیدن چای عصرانه با یک دوست، مادر ماه هاست که خونریزی دارد ،روزی نیم لیتر ، پرستاران از دیدن آن همه خون گرخیدند و فرار را بر قرار ترجیح دادند!
ولی با همه رنجی که متحمل شدم اگر روزی پرستار بود، ساعتی مادر با کسی گرم صحبت بود، دقایقی می خوابید، ثانیه ای درد نداشت، سماور با قوری چای رویش قل قل می کرد، آب تمیز بود، هوا بوی خون نمی داد...
جریان زندگی را که همه هستی ام را احاطه کرده بود در می یافتم. بسیار عمیقتر و لذت بخش تر از آن سال ها که مادر سالم بود، راه می رفت، غذا می پخت و من آزاد بودم، می توانستم هر روز و هر دقیقه از زندگی لذت ببرم...
ولی لذت نمی بردم...
نمی بردم...
داستان هم چنان ادامه دارد...
با اینکه همه این تجربیات را از سرگذرانده ام و تجزیه و تحلیل شان کرده ام،باز اگر مدتی زندگی روال آرام و عادی داشته باشد آن جریان و هجمه زندگی می رود، پاییز بی بو می شود و برف بی صدا، برق نگاه پسرک دست فروش دیگر مرا نمی گیرد...
این روال طبیعی هستی است، قانون طبیعت است، دستاورد به دنبال درد می آید و زمستان بهار را تعقیب می کند و ناگهان بهار را جلوی خود می یابد!
شب از دامان روز آویزان می شود و ناگهان روز را بالای سر خود می بیند!
عجب قایم موشک بازی در آورده اند این اطوار هستی!
او که درد دارد دستاورد «احساس خوب» دارد و او که ندارد اگر می خواهد دچار رخوت و رکود نشود باید خود را درگیر درد آدم ها کند. اگر می خواهد زندگی را حس کند باید دنبال درد برود، بدود...
این شعار نیست، آدم سالم و بی درد خود را از بالای برج به پایین می اندازد یا در کام اعتیاد خفه می کند، آدم دردمند و بیمار با هموگلوبین 3 برای ادامه زندگی میجنگد!!
این احساس درون آدم هاست که اصالت دارد، آنچه ما آن را رشد می نامیم، با عرض پوزش کشک است جانم، ما اگر احساس خوب حقیقی در خود یا دیگران آفریدیم کاری کرده ایم، رشد کرده ایم، حرکت جوهری انجام داده ایم، در غیر این صورت تنها کژی ای به کژی های دیگر افزوده ایم...
انقلاب عصر ما اینترنت و تسهیل ارتباطات است، بیست سال پیش اگر ادعا می کردید روزی این فناوری در دسترس عموم خواهد بود خیال می کردند سر کارشان گذاشته آید! بشر ظاهرا رشد کرده است،
آیا انسان ها خوشحال تر از گذشته هستند؟
با عرض پوزش برای اطاله کلام!

متین در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۷ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۵۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۳۷ - مناجات:

نادر گرامی،
بی شک این پرسش بزرگی است و بدون وارد شدن در مبحث جبر و اختیار بسیار دشوار که به آن پاسخی در خور داد. بگویم که جبر و اختیار اقیانوسی است بسیار فراختر از آنچه سواد من توان فهم و بیان دارد، لذا به خود اجازه ورود به آن را نمیدهم.
اگر بخواهم از ساحل پنجه های خود را خیس نمایم، میتوان گفت که اگر ما به آن کمال و یکپارچگی باور آورده باشیم به این تقبل میرسیم که هر کس و چیز در هستی نقشی دارند و مکمل یکدیگر. اما این عقیده بنظر تلخ و ناعادلانه میاید و شاید هم که باشد. بی شک اشخاص مورد اشاره ما درگیر یک پارادکس دردناک هستند. از یک سو شاید درگیر جهل و فقر فرهنگی باشند و از جهتی دیگر مورد ملامت قشر آگاه ناآگاه.

چگونه میتوان به آن دختر بچه آفریقائی که در کودکی ربوده شده و بدون اختیار به ازدواج آدمربایش در آمده گفت که این نقش تو در هستی است و در بزرگیش او را ملامت کرد که رشد عقلانی ندارد و غیره. چگونه میتوان آنان را که در فقر و کمبود به دنیا قدم نهادند و یا در کودکی از برخورداری مربی و معلم با کفایت بی بهره بوده اند را با نقشی از پیش قلمداد شده کنار گذاشت. بدون شک این بی رحمی است و شاید ساده اندیشی.
برگردیم به سیاه و سپید و کژ مژ که باید باشند تا که درب بر پاشنه بچرخد. ابتدا باید به تقبل و صلح با این ابرسامانه برسیم و بفهمیم که بسیار است آنچه که از توان کنترل ما خارج است، و یا لااقل در راه این کمال گام برداریم. اگر چنین کنیم شاید متوجه شویم که ما هم در این کارزار نقشی داریم و نقش ما شاید کمک به آنان است که از آن که ما موهبت مینامیم درمانده هستند. شاید ما با تفکری بهینه و دیدی فراختر متوجه شویم که ممکن است نقش دردمندان تقبل درد نباشد، شاید نقش آنان آگاهی دیگران است و تدارک موقعیتی برای دیگران تا با تلاش بیشتر و تفکراتی نوین در راه کمک به آنان به خود کمک کنند تا به مراتبی والاتر دست یابند.
فرمودید که فرض بر آن نهیم که خود یکی از آنان هستیم. تصور دشواری است اما بنظر میرسد اگر کسی در چنین شرائطی درگیر باشد بزرگترین کمک برای او آگاهی است، راهنمائی بدون قضاوت کردنش. مورد قبول قرار گرفتن و مورد لطف بودن و نه مورد ترحم. چون آگاهی آید شخص قدم های بعدی را آسانتر خواهد برداشت، چه با همیاری و چه با خود.
با پوزش برای فقر تحریری و درازای کلام

۷ در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۷ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۰۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۲:

گلهای تازه برنامه شماره 39
با آواز استاد ایرج و همراهی ویولن استاد اسدلله ملک و سنتور منصور صارمی و تمبک جهانگیر ملک:
پیوند به وبگاه بیرونی

۷ در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۷ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۳۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸:

اجرای این غزل توسط گوگوش در تالار رادیو - افغانستان:
پیوند به وبگاه بیرونی
گلپایگانی:
پیوند به وبگاه بیرونی
عبدالحسین مختاباد:
پیوند به وبگاه بیرونی
و در این پیوند پیوند به وبگاه بیرونی یکجا پخش آنلاین با صدای محمدرضا شجریان،شهرام ناظری،علیرضا افتخاری،صدیق تعریف،سالار عقیلی،عبدالحسین مختاباد،مهرداد کاظمی

۷ در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۷ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۳۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸:

این غزل توسط بسیاری خوانده شده ولی هیچکدام نتوانسته اند از پس شور آن برآیند از خوانندگان ایرانی تا تاجیک ازبکی و افغانی.
از محمدرضا شجریان، علیرضا افتخاری، شهرام ناظری، عبدالحسین مختاباد،علیرضا قربانی سالار عقیلی، بوتیر ذاکروف،عبدالوهاب شهیدی، معین، گلپا، الهه، گیتی، نغمه غلامی، محسن کرامتی، سپیده رئیس سادات، صدیق تعریف،تا عبدالرحیم ساربان و احمد ظاهر و الطاف حسین
پیوند زیر اجرای این غزل با صدای الطاف حسین سراهنگ در بزرگداشت احمد شاه مسعود میباشد:
پیوند به وبگاه بیرونی
و نیز اجرای آن توسط احمد ظاهر:
پیوند به وبگاه بیرونی
به نظر من بهترین اجرا توسط مهرداد کاظمی بوده:
پیوند به وبگاه بیرونی

پریشان روزگار در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۷ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۲۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۱:

ستار جان
واقع می فرمایی ؟ دیازپام به عرق خانگی ترس محتسب خورده می افزایند؟
خدای شراب از سرشان نگذرد.

فرهاد در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۷ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵:

جناب مهدی خاتمی، همانگونه که سرکار نگین شکروی گفته‌اند "قبس" با تنوین جر نوشته میشود. اما چون بیت عربیست، خوانش آن‌ "قبسی" می‌باشد.

محدث در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۷ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۰۵ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱ - ایضاله:

ممنوعه :)
به یک معنا بله؛ ولی به یک و بلکه به چندین معنا نه.
حیف از آدمیزادی که به این دار ناپایدار بیاید و چند صباحی بگذراند و مثل من در پوست بماند و از مغز نغز هستی غافل بماند؛ حال با توهم ممنوع بودن یا صفت زشت قانع بودن را داشتن.
رنگ اصلی رخ اشعار مرحوم فخر عراقی همین مطالب ممنوعه وحدت وجودی-و بلکه وحدت موجودی- است و خوشا کسی که نمی از یم معنای مشرب یاد شده را فهمیده و علاوه بر فهم می چشد که من لم یذق لم یدر!
تا نچشی ندانی!
حدی است ورای درک و توصیف
به معنای ظاهری که بپیچیم یک معنای طاب روح النسیم بالاسحار مضمون همان حدیثی است که می فرماید اگر در دار دنیا یک چیز باشد که نمایشگر چیزی از آخرت باشد دقایق منتهی به سحرگاه هر روز است.
معذرت از اطاله کلام و پریشانی عبارات!

محدث در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۷ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۵۵ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » مثنویات پراکنده » شمارهٔ ۹:

به به؛ بسیار زیبا و مضمونی بس حقیقت وش.
جذبه‌ای از عشق باید، بی‌گمان
تا شود طی هم زمان و هم مکان
گنجور گرامی سلام و عرض ادب
جسارتا تصویری که نهاده شده، متعلق به شیخ بهایی نیست. چه اینکه ایشان شیخ است و از غیر سادات، و از نسل مرحوم حارث همدانی یمنی؛ و قاعدتا دستار سیاه که از علامات سادات است بر سر نمی نهادند.
از این رو پیشنهاد می کنم تصویرشان حذف یا تعویض گردد.
تصویر یاد شده اگر خاطر فاتر حقیر به خطا نرود متعلق به دانشمند با معرفت عصر صفوی مرحوم میرفندرسکی استرآبادی(استاد مرحوم ملا صدرا و) دوست شیخ بهایی است که چندین سال قبل بر اثر حادثه ای در اصفهان از پشت یک گچ بری پیدا شد که گذر زمان آن را نابود نگردانده بود.
با احترام به شما و تمامی گنجوریان خوش ذوق و با صفا
یا علی

یاسین در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۷ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:

در دنبال دل

کیانوش در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۷ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۵۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴:

مشکل وزن ندارد.
عدن را نباید adan خواند باید adn خواند

مسعود شعبان در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۷ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۸:

سودم نشد تدبیرها بسکست دل زنجیرها
>>>
سودم نشد تدبیرها بگسست دل زنجیرها

کوروش ا.ا در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۷ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۴۳ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱ - ایضاله:

ابیاتی برای تشریح "انسان کامل"...
بسیار مخفی و مستتر سروده شده... نمیشه واضح توضیح داد... ممنوعه...

ستار در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۷ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۳۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۸:

منظور حضرت خیام همون عرق کشمشی بوده در غیر اینصورت منظورشون همون شراب هفت هشت ساله انگور هست و در غیر اینصورت منظورشون هر چی بوده رک و پوست کنده میگفت همچنان که اینجا فرمودند.فکر کنم اگر بزرگوار سر از لحد میجنباند به کسایی که میگن منظور خیام از می عرق کشمشی نیست یه سیخ میزد و دوباره در لحد آرام میگرفت

پریشان روزگار در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۷ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۲۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » کیقباد » بخش ۵:

دوستان
چهارم کجا آرشش بود نام
بدین ماناست که نام چهارمین آرش است
و نه آرشش !
( آرش نام او بود)

ستار در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۷ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۲۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۱:

با احترام به همه عزیزان جان
فکر کنم اگر حضرت خیام سر از قبر در بیاورند و یک پیاله
می ناب در دست داشته باشند باز یه عده میگن نه
اون می نیست و فلان هست .دوستان واقع نگر باشید
وقتی میگه می منظور بزرگوار همون عرق کشمشی خومونه
منتها بدون دیازپام و افزودنیهای غیر مجاز

ستار در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۷ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۱۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳:

دیگه حضرت خیام با چه زبونی باید بفهمونه آقا جان من می میخورم تو رو سنه نه ؟؟؟بحث عرفان و فلان سر جاش به قول یکی از دوستان جز به حال مستی این اشعار رو نمیشه گفت

مهناز ، س در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۷ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۱۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۳۷ - مناجات:

گرامی نادر..
پاسخ شما در دست بازبینی ست ، به امید نشر
با احترام

مهناز ، س در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۷ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۵۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۳۷ - مناجات:

سپاسگزارم گرامی نادر..
در نگاه من رشد عقل نا مفهوم است ، همه کس کم یا بیش از موهبت عقل برخوردار است و این تجربه هاست که پر و بال عقل اند، دانش آموزانی دارم که از آنان می آموزم ، و استادانی در دانشگاه دیدم که احتیاج به راهنمایی کودکان دارند ، آیا گمان می کنید اگر مولوی تجربه نیندوخته بود به غمزه مسأله آموز صد مدرس می شد؟
آری آنانکه این پر و بال را می شِکنند ، فرصت گیرند ، چه خانواده ، چه محیط
بهره گیری از فرصت ها نیاز به تجربه دارد و آگاهی .
خوشا آن کز نسیم صبح عطری ، زموج سهمگین گوهر شکارد
بیت از ” مرسده بانو “
مانا باشید

علی در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۷ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۴۴ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترجیعات » ترجیع بند - ما گوشه نشینان خرابات الستیم:

این از اون اشعاری هست که آدم رو با فاز روحانی هماهنگ میکنه ، این اشعار برای من گونه ای از دعا و مراقبه هستند

۱
۳۴۹۶
۳۴۹۷
۳۴۹۸
۳۴۹۹
۳۵۰۰
۵۵۴۶