دکتر ترابی در ۸ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۳۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۵:
بابک گرامی،
دوستی باریک بین که گه گاه پراکنده گویی های مرا از سر مهر می خواند می گوید:
" فلانی نارنجک مصغر نارنج است و تو آنرا به نار و انار چسبانده ای؟؟"
درست می گوید ، نارنجک باید نارنجی کوچک باشد
اما رزم افزاری که نارنجک خوانده می شود به نارنج
نمی ماند !
به انار می ماند دیده ا،م و پرماسیده بی آنکه به کار برده باشم، از برون و درون چون می پکد، می ترکد
به گمان نارینک ( نار+ین +ک ) بوده است ، نارنجک خوانده و نوشته شده است
چنانکه " آینه + ک " آینک ،که عینک خوانده می شود
و می گویند مصغر عین است و شگفتا بزرگتر از عین!!
زند گیتان دراز و روزگار بکام
ALIM در ۸ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۵۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶:
خموشید ! خموشید !
خموشی دم مرگ است
هم از زندگی است که زِ خاموش نفیرید ...
دکلمه استاد شاملو ...
حسین در ۸ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۰۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶:
جاااانم چاوشی ♥♥♥
khayatikamal@ در ۸ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۲۷ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۵۲:
بنده این رباعی را با دوستان به اشتراک گذاشتم وجمع این رباعی از 4686
ع.اغما در ۸ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۱۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۳:
در مصراع اول غلط املایی وجود دارد و "میندیش" صحیح است
مهدی حقیقی در ۸ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۹ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۵۴ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹ - حالا چرا:
صبر هم پیش تو اخر به خجالت افتاد
این همه صبر کنی و نرسی میمیری
شهریارا تو مگر شیوه صبری اخر؟
این همه صبر کنی و نرسی تا پیری!!!
مهناز ، س در ۸ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۹ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۴۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۶:
این بازی ِنرد ِ عمر بس کوتاه است
آن برد درین قمار کو آگاه است
صبح است و نسیم ورنگ و بوی گل سرخ
دریاب نوایی که درین خرگاه است
رباعی از ” نیا “
جایی خواندم :
یک دوستی داشتم،
پلوی غذایش را خالی می خورد،
گوشت و مرغش را می گذاشت آخر کار، می گفت:
می خواهم خوشمزگی اش بماند زیر زبانم.
همیشه هم پلو را که می خورد سیر می شد، گوشت و مرغ غذا می ماند گوشه ی بشقابش،
نه از خوردن آن پلو لذت می برد،
نه دیگر ولعی داشت برای خوردن گوشت و مرغش، برای جاهای خوشمزه ی غذا...
زندگی هم همینجوری ست.
گاهی شرایط ِ ناجور زندگی را تحمل می کنیم،
و لحظه های خوبش را می گذاریم برای بعد،
برای روزی که مشکلات تمام شود.
هیچ کداممان زندگی در لحظه را بلد نیستیم.
همه ی خوشی ها را حواله می کنیم برای فرداها،
برای روزی که قرار است دیگر مشکلی نباشد،
غافل از اینکه زندگی دست و پنجه نرم کردن با همین مشکلات است.
یک روزی به خودمان می آییم می بینیم یک عمر در حال خوردن پلو خالی ِ زندگی مان بوده ایم و گوشت و مرغ لحظه ها، دست نخورده مانده گوشه ی بشقاب،
دیگر نه حالی هست،
نه میل و حوصله ایی.
به راهی که اکثر مردم می روند بیشتر شک کن،
زیرا اغلب مردم فقط تقلید می کنند
چه خوب است که از حال لذت ببریم
مانا باشید
همیرضا در ۸ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۹ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۴۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۰:
بیت 7 (نه زنده را به تو میل است و ...) عیناً در غزل قبل به مطلع «فراق را دلی از سنگ سختتر بایذ ...» آمده است.
حمید در ۸ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۹ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۳۹ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۶:
دل خواست بوسه ای ز لبت، بر دهان زدی
مفید ایهام: بوسه را بر دهان زدی / با دست بر دهانم زدی
مهدی کریمی در ۸ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۹ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۴۴ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲۲ - در مدح ابوالمظفر جلال الدین شروان شاه اخستان:
در کفر ، ایمان می بینی ، پارادوکس دارد .
منصور در ۸ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۹ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۱۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲۶ - فرمودن والی آن مرد را کی این خاربن را کی نشاندهای بر سر راه بر کن:
چشم اسپان جز گیاه و جز چرا
هر کجا خوانی بگوید: نی، چرا؟
پس ادب کن اسپ را از خوی بد
ورنه پیش شاه، باشد اسپ، رد
اسپ بی راکب چه داند رسم راه؟
شاه باید، تا بداند، شاهراه
نور حس را نور حق تزیین بود
معنی نور علی نور این بود
افکار اگر تحت اختیار و رام خود متعالی باشند، و مثبت و منطقی شوند، آنگاه خرد و عقل، نمایان خواهد شد و از فکر تحت مدیریت خود متعالی یا همان مشاهده گری بدون غرض (اغراض خشم و حرص)، بهترین ثمرات به بار خواهد نشست. نتیجه همراهی دو گوهر فکر مثبت و آگاهی ورای فکر (خود متعالی) نور علی نور خواهد بود. اما اگر افکار لجام گسیخته و بدون مدیریت خود متعالی باشند، منفی و زائد می شوند و به دلیل گرفتاری در چنبره حرص و خشم و به دلیل محدودیت دیدگاه من کاذب، به ظلمات و بیراهه منتهی خواهند شد. من کاذب از وابستگی به مجموعهء افکار و هیجان های منفی، بر گرفته شده و بدون آن ها، ماهیت مستقل و واقعی ندارد.
منبع: پیوند به وبگاه بیرونی
امیرعلی داودپور در ۸ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۹ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۱۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۸:
جناب آقای بهرام سالکی
برخی از اشعار جنابعالی را در مجموعه گرگنامه خواندم از جمله در مفهوم جبر و اختیار، جبر و اختیار و قضاوت روز حساب تنها در صورتی قابل توجیح و استدلال است که معتقد به حضور اهریمن و اهورامزدا و همچنین خداوند بلند مرتبه حق و عدالت و قضاوت باشیم، از جمله ایرادات سالکین و نرسیدن آنها به آن مقام والا این توحیدیست که میگوید زیبارویی و زشتی مردم و رزق و روزی نیز بر اساس عدالت است ، نه عزیز یک خدا نمیتواند هم گمراه و هم هدایت و هم قضاوت کند خدای محمد و عیسی هم یکی نیست.
شیطان است در جان بشر که هزاران سال حمد و ثنای خداوند را میکند تا انسان را آلوده سازد و او را با عمل و سخن نهان خویش آزار برساند.
چو افتد جان کس جمعی ز اضداد
برد آن آدمی از دیده و یاد
ز هر سو یک نبی داده به مردم
یکی احسان بود دیگر چو کژدم
چو آمد در جهان زین سو و آن سو
رسولی بایدی حق را خدا گو
که عدلش را کند معیار علمش
که گوید برکت و جایی ز حلمش
خدای بد نگو هرگز تو لبیک
بهشت و دوزخش هرگز نشد یک
چو پنهان باشدی راز نهفته
هزاران انجمن هر یک چه گفته؟
کلامش را بخوان با آن اراده
که گوید جمله ای با حرف ساده
ولی چون از نهان علمی نبد راست
خداوندی ثنا کاین جانم آراست
چو درد جامه را دادند بر تن
چو خون را آورد جاری در من
نریزد جز عدو خون را، که دون است
خداوندی ثنا کاو چون ستون است
عماد عالمی کاو بی تمنا
دهد جان را علا او بی تقلا
خدای راز را هل کاو به پرسش
کند هر دم به کذب او در جهان غش
چو آرد شاه پس عبد و گدا چیست
چو باشد قائم او پس مقتدا کیست
چرا خم بایدی پشتت مکرر
چو عالم باشدی از او مصور
چو ماری میبرد شیوا به دوشش
چه ماری میبرد یا حق به گوشش؟
کنون رحمت فزا مارم خمش کن
به فرقش کاوه ور هردم چکش کن
که کاوه بایدی ماری کشد چند
نباید هر زمان با او به پیوند
ثناگو بایدی این مار مردم
دعا گو بایدی تمساح و کژدم
امیرعلی(یا حق)
آرش در ۸ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۹ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۰۳ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۱۱ - حکایت:
با درود ب همه
دوست گرامی ک در بالا سعدی رو نکوهش کردن ک سعدی نسبت ب سک کم حرمتی داشته. خواستم بگم که به دید من اینگونه نبوده و با نگاهی ب سوژه شعر در می یابیم ک از در دلسوزی و نگاهی انسانی به جانوری ک تاب و توان از دست داده نگاه شده و در این بیت (یکی باسگی نیکویی گم نکرد) در ادامه میگه پس نیکویی ب مردم نیک ارزش پایین تری نداره ک گم یا فراموش بشه(کجا گم شود نیکویی با نیک مرد)
به تفکر جامعه ای ک سگ رو نجس و اونو میکشن نگاه کنیم متاسفانه ما گونه پرست هستیم
فرخ مردان در ۸ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۹ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۲۵ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸:
سخن کم گوی تا در کار گیرند....که در بسیار بد بسیار گیرند
از خوندن کامنت های طولانی چیزی جز خستگی و ملال نتیجه نمیشه. پیشنهاد میکنم:
1-مثل سایت توییتر هر کامنت محدود بشه یه مثلن 100 کلمه(=5 الی6 خط).
2-کامنت گزار لزوما با ذکر شماره بیت شروع کنه تا خواننده اگر با اون بیت مشکل نداره، زود از کامنت بگذره و وقت تلف نکنه.
3-امکان "پاسخ به کامنت" فراهم شه تا مطالب مربوط هر بیت زیر هم قرار یگیره و دسته بندی منطقی کامنت ها بوجود بیاد.
4-از ذکر لقب های دکتر و استاد پرهیز بشه. کسی در انگلیسی به انیشتین "دکتر پروفسور استاد انیشتین" نمیگه!لقب دکتردر کشورهای انگلوساکسن فقط ماله پزشک هاست! ابنجوری مطالب کوتاهتر میشه.
5- هر کجا که فکر میکنید مطلب نیاز به شرح و بسط داره و اون 100 کلمه کافی نیست،خیلی ساده یه لینک(=پیوند) به مقاله مورد نظر داده بشه. این اصلا مهمترین فرق اینترنت و صفحات کاغذیه. جهش با یه کلیک به مقاله مورد نظر امکان پذیره.
6- این پبشنهاد رو زیر چند غزل دیگه می زارم تا بهتر دیده یشه. لطفا اگه شما هم مخالف اطناب (=روده درازی !) هستید همین کار رو بکنید تا گرداننده های محترم بدونن که خواست شماها هم هست.
نادر.. در ۸ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۹ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۵۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵:
تصنیفی قدیمی با صدای زنده یاد "پروانه" موجود است که در آن دو بیت از این غزل نغز در نغمه اصفهان خوانده شده ..
پس از آن، بانو "پریسا" این تصنیف را به زیبایی تمام بازخوانی نموده اند..
نون در ۸ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۹ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۵۵ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۸ - حکایت در معنی شفقت:
پدر بزرگ من هم همیشه شوخیاش با شعر بود یا قافیه داشت مثلا یکیش این بود
بالهجه اصفهاتی بخونین
یکی از بزرگان اهل تمیز اومد راه برد سرش خورد تو میز
یا
یکی از بزرگان اهل سده برای خرش ساندویچ اسده
وفایی در ۸ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۹ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۲۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۷:
این بیت هم از سعدی است :
زن نو کن ای دوست هر نوبهار
که تقویم پاری نیاید به کار
Mohamadbagherchavoshi در ۸ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۹ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶:
لطفا فهرست اهنگ هاتونو بروز رسانی کنید محسن چاوشی این شعر رو با عنوان زندان برای تیتراژ خندوانه خونده که دیشب 8 اسفند پخش شد
مهناز در ۸ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۹ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۳۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲:
سلام
ادامۀ غزل :
ای بوستان سرخوشان، بر سروِ ما عطری فشان
هر سو مرو دامن کشان، ای ساقی مشکل گشا
محس سعیدزاه در ۸ سال و ۶ ماه قبل، سهشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۴۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱ - تمامت کتاب الموطد الکریم: