گنجور

حاشیه‌ها

کمال داودوند در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۶ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۵۷ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هرچه باداباد [۱۰۰-۷۴] » رباعی ۷۷:

ایول به خیاموگ پسنده این رباعی

فواد در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۵۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹:

سلام بر شما، درود بر شما به خاطر قرار دادن خوانش ابیات، لطفا
برای سایر اشعار هم فایل های صوتی را بگذارید.
با سپاس از سایت گنجور

نادر.. در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۳۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۶۷:

.. همچنانکه کسی در خواب می بیند که پادشاه شده است و بر تخت نشسته و غلامان و حاجبان و امیران بر اطراف او ایستاده می گوید که: من می باید که پادشاه باشم و پادشاهی نیست، غیر من؛ این را در خواب می گوید. چون بیدار شود و کس را در خانه نبیند جز خود، این بار بگوید که: منم و جز من کسی نیست.
اکنون این را "چشم بیدار" می باید، چشم خوابناک این را نتوان دیدن و این وظیفه ی او نیست..
"فیه ما فیه"

پریشان روزگار در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷:

به گمانم نباید
و شادکام بوید

پریشان روزگار در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷:

.... گرامی
نک که به نقطه ای مشترک رسیده ایم ، امیوارم شما از این چند نقطه چشم بپوشید وبا نامی گر چه مستعار
به گنجور برگردید 0 ( گستاخی مرا ببخشایید )
اینکه واژه ای دو یا چند مانا بدارد پذیرفتنی است نمونه آن همین بس است ، سیخ کباب و بسنده و بسیار ...
بسم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی......
باری، شاهنامه سرگذشت مردم ایران است باشاخ و برگ ها، و شما به از من میدانید که مراجع حکیم توس نه تنها خدای نامک که بسیاری دیگر آگاهان تاریخ ایران بوده اند
از این رو نمی شود آنرا با منظومه هایی که فرمودید
از یک جنس دانست یا رمان و نمایشنامه و.......
بی گمان دیده اید که در این شاه نامه ها " خرد " بیش از هر چیز دیگر ستایش شده است
" خرد را و جان را که یارد ستود ؟؟
و گر من ستایم ، که یارد شنود ؟! "
به گمان نباید تاریخ را با تخیل همتراز بدایم و واقع گرایی را با فرار از آن.
تندرست و سادکام بوید

ebrahim ozbek در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۳۴:

ای جااان زیباست

پریشان روزگار در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶:

ببخشایید
حرف نشانه ( چنانکه زنده یاد خانلری میگفت) " را " میبایست در پی " آنها' می آمد
آنهارا از .....

پریشان روزگار در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶:

بابک گرامی ( بابکی دیگر)
نمونه های افزودن یای نکره یا یای وحدت به نامهای خاص آنها از خاص بودن به در آورده اسم جنس کرده است ، "تهرانی دیگر" بدین ماناست که شهری با بد وخوب شهر تهرا ن و چنین است بمی دیگر و دجله ای دیگر و جیحونی دیگر
مراد از بابکی دیگر ، خرم دینی دیگر است ؟ درود بر شما و یاد او گرامی
کورشی دیگر کورش دوم است ودارای دوم و سوم ...
سبک شناسی و بیشتر کارهای پورداود را دارم
سپاس از یاد آوری
سرکار آیا فروردین یشت پژوهنده ای دولت شاهی نام
را خوانده ایذ؟
بیابید و بخوانید
به علم غیب باور ندارم
زبان آذری کسروی را نیز بیابید و بخوانید و جای پای آن را در روستاهای ماکو بجویید
من با غربیانی که شاید خدمتی هم به زبان و تاریخ ما کرده باشند دشمنی ندارم ، دشمنی من با آنان است که بخش بزرگی از تاریخ مارا به خواست و روایت کسانی دگرگون کرده اند که در جستجوی مشروعیت
تاریخی برای گروهی خاص بوده اند . سر گذشت به قول دوستی " خواجگان سرفراز جهان " از آن همه زبانشان نیاز به بازنگریی ژرف و آن هم از سوی فرزندان برومند این مرزو بوم ، فرزندانی چون شما دارد
از اینکه برایم آرزوی سر مستی کرده اید سپاسگزارم
شما نیز شاد و تندرست بوید و گر می خواهید سرمست

نادر.. در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۴۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸۵:

سپاس از لطف، توجه و فروتنی شما دوست عزیزم..
این نوشته مربوط به سال 1371 است و ضمن مطالعه این غزل گرانسنگ مولانا و حواشی ارزشمند و زیبای دوستان به ناگاه به ذهنم رسید و تقدیم جمع دوستان شد ..
امیدوارم قصور فراوان آنرا دوستان بر من ببخشایند ..

کسرا در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۲۹ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۰:

بسیار زیباست

م محمدی در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:

سلام علیکم
در بیت 11 اصلاح تایپی وجود دارد:
بانک به بانگ اصلاح شود

مرصاد در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱۷:

محسن چاوشی نابغه موسیقی پاپ ایرانه...باعث افتخارمونه...

علی در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۲۸ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴:

سعدی :
مجلس ما دگر امروز به بستان ماند
عیش خلوت به تماشای گلستان ماند
می حلالست کسی را که بود خانه بهشت
خاصه از دست حریفی که به رضوان ماند
خط سبز و لب لعلت به چه ماننده کنی
من بگویم به لب چشمه حیوان ماند
تا سر زلف پریشان تو محبوب منست
روزگارم به سر زلف پریشان ماند
چه کند کشته عشقت که نگوید غم دل
تو مپندار که خون ریزی و پنهان ماند
هر که چون موم به خورشید رخت نرم نشد
زینهار از دل سختش که به سندان ماند
نادر افتد که یکی دل به وصالت ندهد
یا کسی در بلد کفر مسلمان ماند
تو که چون برق بخندی چه غمت دارد از آنک
من چنان زار بگریم که به باران ماند
طعنه بر حیرت سعدی نه به انصاف زدی
کس چنین روی نبیند که نه حیران ماند
هر که با صورت و بالای تواش انسی نیست
حیوانیست که بالاش به انسان ماند

بابک چندم در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۱۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶:

جناب پریشان روزگار گرامی،
"یای وصف" و یا "یای قرابت،نزدیکی" و یا "یای تفاوت" را هیچگاه به کار گرفته اید؟ امتحان کنید شاید کارتان راه افتد:
نمونه ها
اگرچه که بم ویران شد ولی جای هیچ نگرانی نیست "بمی دیگر" از نو خواهیم ساخت، و اگر تهران نیز ویران شود "تهرانی دیگر" به پا خواهیم کرد (صرفنظر از خالی بندی موجود در این بیان،می توانید شیراز را جایگزین کنید)
در اینجا اگر بنویسیم "بم دیگری" یا "تهران دیگری "، "ی" به نشانه تفاوت می تواند گرفته شود یعنی گونه ای دیگر از تهران و یا بم...
و یا حتی " یک تهران دیگر" یا "یک بم دیگر" نیز می تواند نشان از تفاوت باشد...
ولی "بمی دیگر "یا "تهرانی دیگر" نشان از قرابت و نزدیکی با نمونه اصلی را می دهد...
نام اشخاص (نام خاص)
کورش دوم (بزرگ) در جنگ با ماساگتها/ماساژتها کشته شد، سده ای پس از او "کورشی دیگر" (کورش جوان) به عزم نشستن بر تخت سلطنت قیام کرد ولی او نیز در جنگ با برادرش اردشیر به قتل رسید...
سالها پس از مرگ داریوش اول (بزرگ) " داریوشی دیگر" (دوم) به تخت سلطنت نشست...
اگرچه عارف به اهل دل خطاب می شده، ولی در عصر معاصر عارف نام برخی از اشخاص بوده از این میان "عارفی" سراینده (قزوینی) و "عارفی دیگر" خواننده بوده اند...
حسینی اینچنین گفت و حسینی آنچنان کرد...
جمالی اینچنین بود و جمالی آنچنان شد...
"کمالی " بی کمال بود و "کمالی" پر کمال شد...
من ایرادی در این کاربردها نمی بینم، شما اگر می بینید راهنمایی بفرمایید...
2- در موردی که فرمودید "...کژ راهه ها راست کردن و..." به گمانم اشاره به آن قسمت دیگر از بیانتان بود " ارچه جملگی از منابع غربی است" .
خدای ناکرده شما که در علم غیب و... دستی ندارید که نادیده بینید و ننوشته خوانید؟
آخر من هیچ منبع و ماخذ و مرجعی را یادآور نشده بودم..و از قضا نوشتم "اگر حافظه خطا نکند..."
باری،
این بهانه خوبی شد که پس از سالها سری به ترجمه گاتهای پورداوود و سبک شناسی ملک الشعرا بهار بزنم:
در سبک شناسی جلد اول ، بهار هم خطوط و هم زبانهای ایرانی را توضیح می دهد و تشریح می کند، و آنکه ریشه خطوط و الفبای ما از الفبا و خط فنیقی است...
در پانوشت صفحه 102 می نویسد "این مطلب از جزوه درس پرفسور هرتسفلد آلمانی است..."
(اگر این 3 جلد کتاب را ندارید خرید آن توصیه می شود)
و اما شادروان پورداوود در ترجمه نخست گاتها به سال 1305 خورشیدی چنین می نویسد:
(The following works and authors have been consulted in preparation of this book)
و سپس نام 41 شخص و نوشته هایشان را می آورد که جملگی غربی اند!!! و امان از وجود یک ایرانی میان ایشان... آخر از شما چه پنهان که پورداوود گویا اولین ایرانی است که این را از غربیان فراگرفت و به شاگردان ایرانی آموخت.
ایشان در دبباچه چاپ نخست می نویسد:
"...ایران امروز از پرتو تلاش مغربیان زنده است در طی صد و پنجاه سال عمر چندین صد نفر دانشمند بزرگ سر کتب راجعه به ایران سرآمد و هر یک بنوبت خویش چندین جلد کتاب برای مستشرقین آینده به میراث گذاشت، ایرانیان را از این آمد و شدها هیچ خبری نیست از این کتابهای گرانبها هیچ کس بهره مند نشد گو آنکه فهم آنها مشکل باشد... چون تصادف روزگار نگارنده را با اندکی چند جلد از این کتب آشنا نمود امیدواریم که زمینه ای از برای این علم حاضر نماییم که بتوانیم بهتر از مندرجات کتب مستشرقین آشنا گردیم و از این راه خدمتی به تاریخ و زبان ایران کرده باشیم"...
جناب پریشان روزگار اینها را استاد پورداوود نوشته و نه من!
اگر خاطرتان باشد در حاشیه ای دیگر که شما باز همین موضوع را پیش کشیده و پیرهن عثمانی علم کرده بودید عرض کردم که اساتید زبان شناس ما همگی (از جمله پورداوود، بهار، رشید یاسمی و و و...) این زبانهای ایرانی را از معلمین غربی فرا گرفته و به شاگردانشان چون شادروانان دکتر معین، فره وشی و و و ... آموختند.
شما بنابر دلایل خود ضدیت و ستیز و خصمی با منابع غربی دارید، ولی من آنانرا ندارم و نه تنها منابع غربی که اگر دستم رسد و توانش را داشته باشم منابع شرقی و شمالی و جنوبی را نیز مطالعه می کنم (به گمانم در حاشیه ای نوشتم که موسسه ای در چین کتابی را در خصوص زرتشتیان و آمدنشان از سغد به آن کشورچاپ(به زبان انگلیسی) کرده بود که اگر پیدا کنم حتماً آنرا نیز خواهم خواند)
امید و صد امید که این بیانات جناب پورداوود در این ماجرا را یک بار و برای همیشه ببندد...
در مورد دین دبیره:
پورداوود در چاپ نخست تعداد حروف (او خود حرف آورده و نه نشانه) را 44 و در چاپ دوم 49 آورده که 35 آنان حروف بی صدایند و 14 با صدا...در خاطرم است که یکی از همان منابع غربی تعداد را 53 ذکر کرده بود که 37 بی صدا و الباقی صدادارند... ضمن آنکه 9 یا یازده (تعداد دقیقاً یادم نیست) از این حروف گویا از زبان و خط یونانی به دین دپیره آمده...
فعلاً هم مشغول خواندن "زندگانی من" کسروی هستم و بدانجا رسیده ام که او در سال 1300 خورشیدی برای اولین بار با گویش یا به قول خودش نیم زبان مازندرانی آشنا شده و آنرا اولین برخورد خود با نیم زبانان ایرانی بیان کرده...چنانکه دیدم ایشان بدون بهره گیری از خارجیان زبان پهلوی (می دانم که نیم زبانان ایرانی شاهکار خود اوست) را یاد گرفته آنرا خدممتان بیان خواهم کرد...
پرسشی باشد در خدمتم وگرنه
سرمست و دلشاد باشید

سنور در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۴۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:

من از ادبیات سر رشته ای ندارم فقط این سوال برام پیش اومد درمصرع آخر کلمه(صدا)با کسره صاد خونده بشه درسته یا با فتحه صاد به معنای پژواک؟

و.عدلیه در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۱:

من پیر سال وماه نیم یار بی وفاست ـ برمن چو عمر می گذرد پیر از آن شدم ـــــ مصرع دوم ناقض مصرع اول نیست منظور شاعر این است که : یار وقتی از کنار من می گذرد (مثل عمر که سریع می رود )شتابان و بی اعتنا می رود! چو عمر یعنی همچون عمر

دکتررضایی در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:

خواجه فوق العاده سروده...ولی اگه شجریان نمی خواند ..عظمت این بیت به این میزان مشخص نمی شد

... در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷:

پریشان روزگار بزرگوار
پس حتما من در مورد جمله تون که گفتین «اجازه فرمایید ” به هیچ وجه ” را از نوشته تان برداریم. چه در همان بیت شاهد که آورده اید، “بس ” مانای بسیاری را نهفته دارد.» دچار اشتباه شدم.
اگر مفهوم «بسنده» برداشت بشه به یه نقطه مشترک می رسیم.
در واقع به قول شما وقتی مرادمان از «شهنشاه بهرام گورست و بس» اینه که به شهنشاه بودن بهرام گور بسنده کنیم (؟)، پس مرادمان از «هنر نزد ایرانیان است و بس» هم اینه که به نزد ایرانیان بودن هنر بسنده کنیم.
هرچند بسنده کردن در این موارد شفاف نیست و معنی روشنی نمیده، ولی با تسامح به زبان ساده میشه گفت شهنشاه فقط بهرام گور است و هنر فقط نزد ایرانیان است.

پریشان روزگار در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷:

...... گرامی.
این کمترین مرتکب ادعایی نشده است از جمله درمورد شهنشاه بهرام گور است و بس
از آنجا که مانای دیگری مگر بسیار ، کافی، بسنده و البته سیخ کباب ! نیافته ام
وقتی میگوییم شهنشاه ........است و بس ، مرادمان این است که به همان یک تن بسنده کنیم

میر ذبیح الله تاتار در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۵ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱:

سلام و ارادت
این غزل زیبای لسان الغیب پس از فرار شیخ ابو اسحق وقبل از دستگیری وقتل او ودر اوایل تسلط امیرمبارزالدین شاه به شیراز می باشد . پیش از اینکه حاکم سختگیر تسلط کامل پیدا نماید این غزل سروده شده است
حافظ در بیت اول ودوم ایهامی به حاکم جدید وتسلط امیرمبارزالدین شاه بدین معنی دارد که از پیروزی خود مغرور مباش که چه بسیار چون تو گل تازه شکفته در این باغ پژمرده شده است.
صبحدم مرغ چمن باگل نوخاسته گفت ، نازکم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت
بامدادان بلبل باگل نوشکفته گفت کمتر به خود ببال که در این باغ چه بسیار گل های همسان توشکفته است .
گل بخندید که از راست نرنجیم ولی ، هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت
گل باخنده خود چنین فهماند که ما از حرف راست نمی رنجیم اما هیچ عاشق با معشوق خود بالحن تند وخشن صحبت نداشته است.
شاعر خطاب به خود ودر کمال ناامیدی می گوید اگرهنوز ه در آرزوی دیدار ابواسحق ورجعت آن دوره طلای هستی باید مدت های مدید بانوک مژه ات مروارید اشک خویش را سوراخ کنی
گرطمع داری ازآن جام مرصع می لعل ، ای بسا دُر که بانوک مژه ات باید سفت

۱
۳۴۵۹
۳۴۶۰
۳۴۶۱
۳۴۶۲
۳۴۶۳
۵۴۶۶