گنجور

حاشیه‌ها

nabavar در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۵۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲:

سفسطه

nabavar در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲:

...گرامی
مرا نیز بابت جسارتم ببخشایید
در نوشتار شما سفستطه {فرافکنی } می بینم
دیگران را اعور خواندن مناسب نیست
حضرت مولانا در بسیاری اشعار دیگرش ذات دشمنی با نسوان را بروز داده ، امید که مقایسه با خر راهم {تصعید امیال} نخوانید
حملهٔ زن در میان کارزار
نشکند صف بلک گردد کار ، زار
حملهٔ ماده به صورت هم جریست
آفت او هم‌چو آن خر از خریست
وصف حیوانی بود بر زن فزون
با احترام

پریشان روزگار در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۵۳ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰:

به گمانم مهر به مانای خورشید است
ای بسا بیدل خوانده بوده است بیت شیخ را
" چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب
مهرت به جان رسید و به عیوق برشدم"

نریمان در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۳۹ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۴:

با درود
در محضر اساتید سخن راندن چندان جایز نیست و در جمع دوستانه بنده حقیر نیز دانسته خودم رو به اشتراک میگذارم باشد که مورد توجه و استفاده دوستان باشد.
دوستان اول اینکه خاندان نبوت خود معنی چندان دقیقی ندارد چون نبوت مربوط خاندان و تبار و دوده نیست که به ارث از پدر بر پسر رسیده باشد هر چند که پدر و پسر نبی داریم ولی یک فرزند از فرزندان پیامبر به درجه نبوت نائل می شود و مابقی ممکن است جزو اراذل باشند هر چند از تبار پیغمبر باشند. خاندان نبوت به معنی بازماندگان نبی می باشد و شامل پدر، همسر و دختر و پسر و... نبی می باشد
در اکثر نسخه های موجود: پسر نوح با بدان بنشست آمده و همسر لوط هم در تعدادی درج شده است ولی علامه دهخدا پسر نوح را ترجیح می دهد و ارجح تر می داند.
و اما گردکان. به عنوان اسم معنی کنیم به گردو گردکان می گویند . اگر به وجه تسمیه رجوع کنیم گردو +ک +ان که؛ "ک" پسوند تصغیر می باشد و "ان" پسوند مالکیت می باشد که در مجموع: چیزی که مدور بودن ذاتش می باشد.
ولی در ایام کهن وقتی که لشگرکشی صورت می گرفت در استراحتگاه خیمه هایی برپا می شد که که به آن گردک می گفتند و بر خلاف دیگر خیمه ها گرد بود خیمه دایره شکل که مخصوص پادشاه بود در این بیت حضرت سعدی ایهامی به کار برده که در یک معنی * اگر گوی و گردو و تیله بر انحنای گنبد ثابت بماند می توان فرد نااهل را نیز تربیت کرد.(کار عبث و بیهوده)
*و در مفهوم دوم ساختن گنبدی از پارچه(خیمه ،خرگاه) بدان میز کار خنده داریست که سعی بر تربیت نااهل نیز کاری خنده دار و بیهوده هست.
ارادتمند
دکتر نریمان

راضیه در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۲۳ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰:

شرح بیت سوم : دستگاه چیدن به معنای فراهم کردن بساط قدرت و اقتدار است . تبسم در بیت کنایه است از جذبه معشوق . با این وصف معنای بیت به شرح زیر است : بیاد محفل ناز محبوب - همه اعضاء و جوارحم سحر خیز گردیده اند . ببین که جذبه دلبرانه محبوب ، بساط قدرت و اقتدار خود را تا کجاها گسترانیده است !!! (شاید منظور از محفل ناز ، صبح قیامت باشد که مردگان زنده شده و در آنجامعشوق جلوه گری می کند . بقول سعدی : «به صبح روز قیامت که سر ز خاک بر ارم نظر به سوی تو دارم غلام روی تو باشم » )

شهرامی در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۴۶ دربارهٔ عطار » مصیبت نامه » بخش شانزدهم » بخش ۵ - الحكایة و التمثیل:

در بیت اول: تا درآویزند سرّش زیر دار

کمال داودوند در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۵۱ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۲۹:

7757

راضیه در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۳۶ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰:

شرح بیت دوم : بیتی بسیار زیبا و ظریف است . بالیدن به معنای بلند شدن است و بیدل در این بیت «از سر به مهر بالیدن »، تعبیری پاردوکسی ارائه کرده است چرا که اگر سر بر مهر دارد باید سجود کرده باشد و اگر می خواهد ببالد باید بلند شود .نمی شود در یک لحظه هم سر به مهر باشد و هم ببالد ؟؟؟!!! . به هر حال ظاهرا معنای بیت اینگونه است : مکتب عشق و محبت جایگاه ادب است ولذا باید از گستاخی و عرض اندام پرهیز کرد و شرم و حیا را سر لوحه ی رفتار خود قرار داد. پس در چنین جایگاه و مقامی ، نگاه آدمی در حالی بلند می شود که همچون شبنم سر بر مهراشک دارد. (منظور از «ادبگاه محبت » در این بیت همان «پهلوی عجز» در بیت اول است .)

روفیا در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۴۵ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۴:

یعنی:
آنچه روزگاری استغنای تو با من کرد
گر بگویم بر روزگارم گریه ها میکنی
آسان بود، نه؟
تنها کافیست واژگان را در جای اصلی نثر وار خود بگذارید.
اگر بگویم در آن روزگاران بی نیازی (بی رغبتی) تو نسبت به من با من چه کرد بر حال و روزم گریه ها میکنی.

راضیه در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۳۳ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰:

شرحی بر بیت اول :
کلاه شکستن به معنای فخر کردن و به خود بالیدن است . بیت می گوید جز با عجز و لابه به درگاه الهی نمی توان به اوج کبریایی رسید و لذا اگر دراین عالم سرمویی در برابر ذات الهی خاضعانه خم شوی از اینکه به آن مقام رسیده ای باید به خودت ببالی و فخر کنی. در واقع در آن واحد سجده کردن که اوج عبودیت است برابر است با رسیدن اوج کبریایی . بیدل در جای دیگری در همین زمینه می فرماید : غباری که دل اوج پرواز اوست
به گردون رسد گر تنزل کند

دنیا باستانی در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۲۳ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹:

درود
متاسفانه شعر با نسخه ای که در کتاب "در اقلیم روشنایی" تصحیح و توضیح استاد شفیعی کدکنی چاپ شده است مغایرت فراوانی دارد. لطفا بررسی و تصحیح فرمایید
Donya baastani:
ای کم شده وفای تو، این نیز بگذرد
وافزون شده جفای تو این نیز بگذرد
زین پیش نیک بود به من رای تو، گذشت
گر بد شده‌ست رایِ تو این نیز بگذرد
گر دوری از هوایِ منَت هست روز و شب
جایِ دگر هوای تو این نیز بگذرد
گر هست مستمند دل بی‌گناهِ من
در محنت و بلای تو این نیز بگذرد
وصلم-که بود روزِ طرب دلگشای تو-
گر نیست دلگشای تو، این نیز بگذرد
بگذشت آن زمانه که بودم سزای تو
اکنون نیَم سزای تو این نیز بگذرد
گر سیر گشتی از من و خواهی که نگذرم
گِردِ دَرِ سرای تو این نیز بگذرد

شیخ حسن در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۱۹ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۷ - آرزوی پرواز:

نه‌ای تا زاشیان امن دلتنگ؟
کسی می دونه مفهوم دقیق این مصرع چیست؟
سپاسگزارم .

پریشان روزگار در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۱۷ دربارهٔ سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۳۲:

مالیدن مورچه بر کف پا ، رسمی در بین روستاییان جنوب ایران بوده است ( برای چه ؟ به یاد ندارم! )، دیده ام و شنیده .
سعدی نیز بی گمان ازین رسم باخبر بوده است
مور را سودمند و زنبور را ناسودمند دانسته است
(و زنبور عسل به روزگار شیخ مگس عسل ( انگبین )
خوانده می شده است ، هنوز نیز)

نادر.. در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۰۵ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷:

بی رخت اشک همی بارم و گل می کارم ..

شهرامی در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۴۳ دربارهٔ عطار » مصیبت نامه » بخش سی و سوم » بخش ۲ - فی الحكایة:

در بیت اول، بهتر است که معادل عدد 60، به حروف، شصت باشد.

محمدرضا در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۲۳ دربارهٔ سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۳۲:

خود سعدی هم تشریف بیارن بگن منظورم مالها بوده ، در اصل قضیه ی وبال بودن ملاها تغییری ایجاد نمیکنه.

علی در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۱۲ دربارهٔ شیخ بهایی » نان و حلوا » بخش ۴ - فِی التَّأَسُّفِ وَ النّدامَةِ عَلیٰ صَرْفِ الْعُمرِ فیما لایَنْفَعُ فِی الْقِیامَةِ وَ تأْویلِ قَولِ النَّبیِّ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم: «سُؤْرُ الْمُؤْمِنِ شِفاءٌ»:

به نظرم شیخ بهایی کمی زیاده روی کرده و خیلی بی پروا و البته با تعابیر مستهجن علم اکتسابی را تخطئه کرده است. جالب ان که شیخ بهایی خود عالم و فقیه و متعلم و معلم این گونه علوم بوده است. اما چرا همه اندخته های خود را پیش پای عشق قربان می کند واقعا نمی دانم چرا. به هر حال انسان از دو بعد عقلانی و عاطفی تشکیل شده و نزاع عقل و عشق یک نزاع بیهوده است. انسان هم علم می خواهد و هم عشق و یکی دیگری را نفی نمی کند....

... در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲:

من بابت جسارتم عذر میخوام. ولی چند تا نظر خوندم از دوستان که لبخند تلخی رو به لبهام آورد.
در مورد چندتا نظر آخر و زن و کافری و ...، من فکر می کنم دوستان بیشتر قصد مزاح داشتن. چون اگر اینطور فکر نکنم لاجرم به نتیجه ای می رسم که اصلا جالب نیست و اون هم یک نگاه اعورانه (با فرض مغرضانه نبودن) به این بیت هست. انگار دوستان ما از تمام این بیت فقط زن و کافری رو دیدن و دیگر هیچ. به عنوان مثال من واقعا نمی فهمم عبارت های «زن را که کافر خوانده اند» و «علاقه افراطی مولانا به جنس مخالف» از کجا استنباط شدن؟ با مبتذل ترین برداشت از بیت هم زن کافر دانسته نشده، بلکه وابستگی و تعلق به زن کافری هست و از نظر دوست خوبمون رضا هم علاقه افراطی مولانا به جنس مخالف و زن بودن شمس (!!!!!!) فهمیده نمیشه، بلکه مفهوم نظر ایشون این هست که مولانا علاقه افراطی به زن رو سرزنش کرده.
حقیقتش اینه که مفهوم بیت به قدری رسا و روان و ساده هست که به نظرم نیازی به توضیح نداره، با این وجود یه یادآوری می کنم. امیدوارم شبهه ها رفع بشه.
نکته کلیدی بیت عبارت «به جان مپرست» هست. مبحثی در تصوف هست تحت عنوان «تصعید امیال». البته این مفهوم هم از مشترکات بین عرفان اسلامی و عرفان شبه قاره هند هست. عمده فرقه های صوفیه از این طریق مخالفت خودشون رو با سرکوب غرایز اساسی انسان بیان می کنن. به جای سرکوب غرایز بحث تصعید رو بیان میکنه که پاسخ به نیاز هارو مجاز می دونه و تعلق و دلبستگی به اونهارو رد می کنه. صوفیه معتقده در سیر تبتل و انقطاع باید دلبستگی به هرچیز فانی رو از بین برد. غذا خوردن برای بقا لازمه ولی شکم بارگی مذموم، پاسخ به نیاز جنسی لازمه ولی زن بارگی مذموم و...
در این بیت عبارت «به جان مپرست» دقیقا به وابستگی و افراط در ارضای غرایز اشاره داره. به جان پرستیدن کنایه هست از تعلق شدید داشتن. مفهوم بیت اینه که حریص بودن و ارضای افراطی شهوت مالی و جنسی باعث اختلال در سلوک سالک هست.
با احترام.

ابراهیم رمضانلی در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۱۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان کاموس کشانی » بخش ۱:

در بیت " نماند ایچ با روی خورشید رنگ به جوش آمده خاک بر کوه و سنگ "
مقصود تاریک شدن هواست یا ترسیدن خورشید؟
"به جوش آمدن خاک" در مصرع دوم به چه معناست؟

سعدی استاد سخن در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۵۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۰:

ب مردی هنر در هنر ساخته
سرش از هنر گردن افراخته....قشنگی شعرو خراب کردی بجای سرش نوشتی خرد

۱
۳۴۴۳
۳۴۴۴
۳۴۴۵
۳۴۴۶
۳۴۴۷
۵۴۶۵