گنجور

حاشیه‌ها

گمنام-۱ در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۴۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۱:

سپاس از برای یاد آوری وزن غزل
و هم با خوانش پیشنهادی بیت دوم هم رایم:
" که آب از سر گذشت آنرا که میترساندی از باران "
شاد باشید.

حسین ترکمن نژاد در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۴۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۱:

آقای محمد عزیز
منظور چهار بیت آخر این است که وقتی کار از کار گذشت و کهولتِ سن به غایت رسید، دیگر درمان ممکن نیست و مرگ حتمی است و سعی در علاج، کاریست باطل و بیهوده؛ درست مانند کسی که به نقش ایوان می‌پردازد در حالی که بنیان خانه ویران است.

گمنام-۱ در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۴۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۴:

جناب بابک
باور بفرمایید حقیر تفاوت مانایی است و هست را میداند ، استدعا دارد جمله را بار دیگر بخوانید
نوشته ام " همان میماند که هست ' است همانگونه که به از من میدانید فعل رابط است
دو دیگر در فارسی نوین نوبرانه است
وسرانجام، دل قوی دارید که نوزکج و کوله نشده ام
قرار است حالا حالاها " را ست قامت " بمانم .منظورم آن اسقف مرحوم نیست!

بابک چندم در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۱۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۴:

گمنام-1 گرامی،
باور بفرمایید که میان هست و است تفاوتهاست، و دائماً مترادف نیستند، است فعل "بودن" و هست موجود بودن، وجود داشتن و... البته سرکار هم مختارید...
اما به جان منور شما قسم که من یکی مانا را برابر معنا ندیده ام، نه در پهلوی، نه در پارسی باستان، نه در اوستایی...و گمانم بر آن که در فارسی نوین بسیار نوبرانه است...
در آخر اگر که می پندارید زیادی کج و کوله شده اید، خوب قربان قد و بالای شما یکی نمی روم... ولی دنیا را چه دیدی؟ چه بسا یک غنچه از صد غنچه حضرتت باز نشده باشد...-:)

گمنام-۱ در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۳۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۴:

جناب بابک چندم
مختارید مصدر " جفای دوست زدن " برسازید و
" یای " جفا را که یای اضافه است '" جفای دوست"
یایی بدانید که جفا را صفت میکند.
اما " هست " همان هست می ماند چنانکه مانای بیت
و اما به خدا وندی خدا راضی نیستم که قربان قد وبالای من بروید.
از من گذشته است.

بابک چندم در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۴۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۴:

به به به ، چه محشر کبرایی که به پا نشد...
ساحل خانوم؟ جان:
ای که بر روی تخمان چشم، ولی قربان قد و بالای شما تو را به همان خدا قبل از موعظه و ارشاد این اغلاط را پالایش کن:
1- رو-> را
2-خداوکیلی -> اصطلاح عامیانه و کوچه بازاری، چه بهتر که ننویسید
3-واسه -> اینهم کوچه بازاری است و "برای" بهتر و مناسب است
3- هست -> است (گمنام جان سرکار هم دقت کن)
4-برسه -> رسد یا برسد
5-بشه -> شود یا بشود
6- کنه -> کند
گمنام جان،
قربان قد و بالای شما نیز هم:
نخست، مانا صفت مشبهه از مانستن است و معنای آن : مانند، همانند، نظیر... ولی برابر معنی و معنا نبوده و نیست، گو اینکه یکی از دوستان در اینجا آنرا متداولاً برابر پایدار بودن ! نیز می آورد...
دومی هم همان "هست" است که برای ساحل آمد..
سومی را هم با حسین شریکی...
حسین جان،
بنده که قربان صدقه همه رفتم، چرا که نه سرکار...
ولی قربان قد و بالای جنابعالی نیز هم، عزیز دل برادر... اول از همه شخص مفرد خود را جمع مبند که خطا اندر خطاست...
دیگر آنکه ( و اینرا با گمنام شریکی) کی گفت که "جفا زدن" درست است؟
جفا مصدر است و "ی" آنرا صفت می سازد "جفا زدن" کجا و "جفای دوست زدن" کجا؟
7 جان،
قربان قد و بالای تو هم بروم، خوب من هم که همین را گفتم...
سر همگی شاد باد

تقی اشرفی در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۵۰ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵:

مصراع
زانکه یک عید نیست در علام
خطای نگارشی دارد
عالم صحیح است

گمنام-۱ در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۱۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۴:

دوستان
امید که واژه " بدخوان " دلگیرتان نکرده باشد،
من خود پیشینه بدخوانی دارم و حتا بزرگانی چون
زنده یاد شاملو و آوازه خوانان نامی بیش وکم
زدن برای به جاده زدن ، شانه زدن ، رو زدن ، پیاله ای زدن ..... و در مورد این کمترین ور زدن ، کاربرد دارد
جفا زدن ؟؟

گمنام-۱ در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۴۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۴:

بدخوانان گرامی
هر گونه که بخوانید مانای این بیت همان می ماند
که هست:
دست از دوست کشیدن برای جفایی که به عاشق میکند، مردی نیست.
و من جفای دوست مرد وار می کشم
( ورنه ........)
جفا دیدن ، کردن، کشیدن داریم ، جفا دوستان زدنی نیست !!

۷ در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۲۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۴:

جفای دوست زنم گر نه مردوار کشم
مصرع دوم خود دو بخش هست و بخش دوم آن شرطی است
جفای دوست زنم=دست به جفا میزنم=جفا میکنم
اگر نه مردوار کشم=اگر مردوار (جفا) نکشم=صبر پیشه نکنم
یعنی صبر نکردن من نیز همانند جفا بر دوست است و برعکس جفا کسی میکند که صبور نیست
بسیار ساده و هیچ ربطی به زن و زن ستیزی ندارد.

ساحل در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۵۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۴:

7 جان خدا پدرت رو بیامرزه
بابک چندم همچنین
خدا وکیلی بلد نیستید ننویسید یا اصرار نکنید.یک حسین این مدلی واسه گمراهی کافی هست حالا چه برسه به چند تا و یک بی نام و نشان هم بشه میداندار معرکه.
خدا هدایت کنه شما رو

وفایی در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵:

هم آقای حسین و هم آقای مهران
خشم شما نشانه ضعف شماست .شما نتوانستید بدون توهین کردن و اتهام زدن ، از استادتان دفاع کنید و با قدرت بیان ، جواب مرا بدهید . شما کنترل خودتان را از دست داده اید و تنها حربه ای که در دست دارید ، " بی تربیت شدن " است .
دیگران که مکالمات ما را بخوانند خواهند فهمید که بین من و شما کدامیک عصبانی شده و حالش خراب شده و کدامیک منطقی و قدرتمند تا پایان مکالمه ایستاده .
در مورد تاجی از عشق خداوند هم منظور من این بود که سایه مهر خدا بر سر انسانهاست و به جای اینکه انسان دیگری را تاج سر خود بنامیم یادمان نرود که تنها خدا سرور همه ماست .
شخص خاصی هم بهانه من نیست .من کلی صحبت می کنم . تمام کامنت هارا خوانده ام .تاج سر را هم که شما نگفته بودید . آقای دیگری گفته بودند .
شما هم نگران نباشید .با این دفاع های خشمگینانه ای که از استادتان کردید خواهد فهمید که چقدر حضورش را می خواهید و همچنان برایتان خواهد نوشت . ان شاء ا ... که استفاده ببرید .

۷ در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۳۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۴:

ز دوستان به جفا سیرگشت مردی نیست
جفای دوست زنم گر نه مردوار کشم
روی برگردان شدن از دوستان به خاطر جفا و نامهربانی کار مردان نیست که اگر صبر پیشه نکنم مرد نیستم.
اگر درست خوانده شود بیخود و بی جهت به سعدی انگ نمیزدید.
جفای دوست زنم =دست به جفا شوم
اگر نه مردوار کشم=اگر مردش نیستم
اگر مرد نباشم دست به جفا زنم(میزنم)

۷ در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۰۳ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۴ - حکایت بایزید بسطامی:

شنیدم که وقتی سحرگاه عید
ز گرمابه آمد برون بایزید
بایزید:سخنی به از خاموشی نشنیدم و روشنتر از آن چراغی ندیدم

۷ در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۴۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۱:

رها کن تا بمیرم بر سر کوی وفاداران
وفاداران=در حال وفاوداری
در اوج وفاداری بر سرکوی یار جان سپردن
گرفتاران=در حال گرفتاری
تو آزادی و خلقی در غم رویت گرفتاران
تو آزادی و خلقی در غم رویت گرفتارانند
صفت فاعلی
باران

۷ در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۲۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۱:

درود استاد گمنام:
دو چشم مست میگونت ببرد آرام هشیاران
دو خواب آلوده بربودند عقل از دست بیداران
U---U---U---U---
مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
کسان گویند سعدی چون جفا دیدی تحول کن
رها کن تا بمیرم بر سر کویت وفاداران
U---U---U---U---
مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
کسان گویند چونی سعدی جفا دیدی تحول کن
رها کن تا بمیرم بر سر کوی وفاداران
U---U---U---U---
مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن

مهران در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵:

وفایی جان پر واضح است که حالت خراب است و جناب کیخا را بهانه کرده ای.اگر عاشق خدا باشی باید انسانها را محترم بداری

وفایی در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۰۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵:

شما هم که با این سرعت جواب می دهید ، من فکر می کنم باید از اهالی گنجور باشید . اگر نظرات من خارج از حیطه مورد نظر شماست ، خب مرا دیلیت کنید .این که خیلی ساده است !

وفایی در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۰۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵:

تعجبی هم نداشت که شاگرد آقای کیخا هستید .استادی مثل او شاگردی مثل شما را هم تربیت می کند : سخت پیچیده در تعصب که تحمل شنیدن هیچ حرف مخالف و انتقادی را ندارد مبادا که بر خود پرستی هایش خدشه ای وارد شود .
استادی که با یک انتقاد قهر می کند و از این وبسایت می رود ، برآن استادی بباید گریست .

وفایی در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵:

برای خود نمایی می نویسند .
اگر برای صاحبدلان می نوشتند ، بر دلها می نشست ، که نمی نشیند . مثل همین اشعار مولانا که زیبا و روان و دلنشین است . مثل تمام شاعران ما و مثل تمام صاحبدلان که کلامشان بر دل و جان همه می نشیند .
متاسفم که انسانها را تاج سر خودتان می کنید . اما من جز عشق خداوند ، تاج دیگری بر سر ندارم .
و متاسفم که از انسانها بت می سازید . اما من سالهاست که بتها را شکسته ام .

۱
۳۳۶۴
۳۳۶۵
۳۳۶۶
۳۳۶۷
۳۳۶۸
۵۴۷۱