نوراله در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۴۷ دربارهٔ عطار » اشترنامه » بخش ۱۵ - جواب عیسی علیه السلام سبیحون را:
جمله حق شد جمله حق گشت آن زمان
این نه راه صورتست اندر بیان
مرتضی را گفته بد او را ز خویش
تا بداند او از آن کل راز خویش
مرتضی دانسته بد اسرار او
مرتضی دانسته بد گفتار او
مرتضی او را بجان دلدار شد
لحمک لحمی از آن در کار شد
مصطفی و مرتضی هردو یکیست
من ندانم تا کرا اینجا شکیست
مرتضی اسرار احمد کل بیافت
گرچه در آخر از انسان ذل بیافت
مرتضی با او و او با مرتضی
یک نفس از هم نگشتندی جدا
مرتضی اورا بجان تصدیق کرد
جان خود در ورطه تحقیق کرد
مرتضی اسرار احمد در نهان
گفت با چاه آن حقیقت در نهان
مرتضی بیشک خدا را یافته
نه چو مادر شوق دنیا تافته
مرتضی اسرار سبحانی شده
آنگهی انوار ربّانی شده
گفت لو کشف الغطا او از یقین
مرتضی بود اندرین ره راه بین
مرتضی هر مشکلی را حل بکرد
مرتضی از بهر حق گردش نبرد
او همه شرح ره تحقیق کرد
تا جهانی در جهان توفیق کرد
گرنه او بودی نبودی نور حق
گرنه او بودی که بردی این سبق
گرنه او بودی نبودی مهر و ماه
راه و شروع مصطفی پشت و پناه
گر نه او بودی مصاف و جنگ را
بهر غیرت را و نام وننگ را
گر نه او بودی سخاوت را نشان
کی بدی در روی عالم مهرشان
گرنه او بودی به بخشش بحر جود
خود نبودی بخششی اندر وجود
بخشش و گفتار حیدر راست شد
تا همه روی زمین ز وراست شد
چون محمد رفت از این جای خراب
دید حیدر یک شبی او را بخواب
پیش او رفتی و کردی دست بوس
روی یک دیگر بدادندی ببوس
روی یکدیگر بدیدندی بخواب
خواب ایشان هست بیداری ناب
خواب و بیداریشان هر دو یکیست
خواب صورت بین همیشه در شکی است
مصطفی گفتا علی را آن زمان
ای مرا نور دل و دریای جان
ای من از تو تو ز من در کل حال
ای مرا کلی مراد لایزال
ای مرا سر دفتر جود و کرم
از تو دریای یقین بی بیش و کم
ای یکی بین ازل اندرابد
مثل تو هرگز نباشد تا ابد
چشم دوران همچو ما دیگر ندید
آنچه ما دیدیم از دریای دید
راز حق من دیده وتو دیدهٔباز
آنچه من دیدم تو کلی دیده باز
خیلی تابلو ابن ابیات جا گذاری شدن بیت اول و بیت آخر رو ببینید در مورد حق دارد صحبت میکند که یهو وسطش میان ی سری ابیات فاقد هیچ گونه ارزش عرفانی و با زبان عامیانه امروزی فاقد هیچ کلمه مرموز یا کامی که شاعر به گفتنشان شناخته می شود کلماتی که در عصر شاعر استفاده میشده چقدر تابلو چقدر حقیرانه تحریف کردند معلومه وقت نداشتن باید به اشعار شعرای دیگر هم وقا می گذاشتن و هرچه زودتر روانه بازار میکردن این اشعار رو فقط یک آدم سطحی و بی مایه بکار خواهد برد و انسانی که حق بین و دارای معرفت است به دروغین بودنش زود پی میبرد نمیدانم چه تلاش بیهوده ای میکنن برای تحریف حق شما هرکاری کنید حق با باطل در نخواهد آمیخت و باطل هرچه بخواهد خود رو زیبا نشان دهد نور حق باطل رو و درون باطل رو نشان خواهد داد حز خاری برای باطل چه می ماند مثل آتش و خاکستر است حق همیشه روشن و سوزان و باطل مثل خاکستر بی اثر .
نوراله در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۲۶ دربارهٔ عطار » اشترنامه » بخش ۱۵ - جواب عیسی علیه السلام سبیحون را:
این شعر معلوم است درش دستبرد شده و تحریف شده خیلی تناقض داره از اواسط به بعد وقتی حضرت علی به شعر اضافه میشه دیگر اون مقامی که به حضرت محمد داشت نسبت میداد به دوییت تبدیل میشود مطمعنم تحریف شده وه شعر زیبایی رو خرابش کردند قسمت بالا با قسمتی که تحریف شده از نظر ارزش معنایی زمین تا آسمان است درجایی میگه چون حضرت علی حضرت محمد را تصدیق کرد در صورتی که همه میدانند که بعد از معراج حضرت ابوبکر بودند که تنها بدون هیچ تردید حرف پیامبر اکرم را تصدیق کردند و لقب صدیق گرفتند و در سوره اسری هم بهش اشاره شده منکه مطالعه ام کم است پی به این مطلب بردم چرا هیچ کس پی نبرده در عجبم شاید هم اهمیت نمیدهند نمیدانم .
اروند در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۱۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۷:
یادم رفت بگویم ظاهرا بیت شراب خوشگوارم هست و یاری چون نگارم هست…ندارد هیچکس باری چنین یاری که من دارم. در نسخه ی قزوینی آورده نشده است
اروند در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۷:
چنانکه بیت مقطع غزل حاکی است حافظ آن را در ستایش خواجه امین الدین حسن جهرمی سروده است. بنابراین در بیت اول و دوم میگوید: من با جانان (بالاتر و برتر از جانم) آن کسی که چون جان عزیزش میدارم عهد و پیمانی بسته ام که تا زنده ام بر این عهد و میثاق پا بر جا خواهم بود ( منظور شاه شیخ ابواسحاق) و بر اثر این پیمان کسانی را هم که هوادار و دوستدار او هستند چون جان خود گرامی میدارم.
بیت 3: میگوید مطابق خواسته هایم چون از پرتو وجود آن شخصیت ممتاز آسایشی دارم و میتوانم برای خودم خلوتی و آرامشی داشته باشم بنابر این از بدگویی نمی هراسم
ظاهرا بیت شراب خوشگوارم هست و یاری چون نگارم هست...ندارد هیچکس باری چنین یاری که من دارم).
بیت 7:خطابش به کسانی است که مسلک عشق و رندی او را دست آویز تهمت و افترا ساخته و ازین طریق باو بد میگویند (خبث بدگویان).
بیت 4: این بیت را بعضی از مفسران به اشتباه توجیه کرده اند و چنان پنداشته اند که منظور حافظ اشاره به همسر نیکوی اوست که در ظل عواطف و تیمار داری او آسایش زندگی و خاطر داشته است و به استناد به همین بیت برای حافظ زن و فرزند شناخته اند لیکن حافظ میگوید: در زندگی کسی را دارم که در سایه حمایت و عنایت او چنان آسایش خاطر یافته ام که مرا بی نیاز از تلاش برای تامین معاش کرده است.در این بیت بسیار مستبعد است که حافظ در غزلی آن هم خطاب به وزیری از همسر و محبوب خود یاد کند و زیبایی اندام او را بستاید.
بیت 5:اگر همه ی خوبان لشکری بیارایند و برای صید دلم کمین کنم باکی ندارم چون دلبری صف شکن دارم.
بیت 6:سزاوار و شایسته است که لب لعل گونش را که در زیبایی همچون نگین لعلی است از راه مبالغه آن را به نگین انگشتری حضرت سلیمان تشبیه کنم زیرا خاصیت آن نگین در آنست که چون اسم اعظم بر آن منقور گردیده دارنده آن هرچه آرزو کند برآورده خواهد شد.
بیت 8: خطاب به رقیب کج اندیش میگوید:ای رقیب از فتنه انگیزی دست بردار و بگزار با دهان و لبان زیبای محبوبم(شاه یا وزیر) که بمانسبت شب در خواب است فرصت رازگویی داشته باشم چون هر آینه که او لب به سخن بگشاید قدرت سخن گفتن را از من میگیرد.
بیت9:خدا را شاکرم از اینکه اجازه دارم در سایه ی بخت او چون آهوان و کبکان به چمم یعنی آسایش داشته باشم و از آن بهرمند شوم.
بیت 10:از اینکه پس از سالها پرهیزگاری و سست رائی در ایمان و عقیده و بد دلی و بی خبری و بی فایده بودن در کارهای معنوی (ورع) ( بطور استعاره و اشاره میگوید: پس از اینکه سالها بزهد خشک و سپس به خانقاه صوفیه رو نهادم دریافتم که عمرم را عبث و بیهوده گذرانیده ام) اکنون که به ملامی بودن بلند آوازه شده ام ازین نام اندوهگین نیستم زیرا آن را پسندیده امو به مساعدت و حمایت خواجه امین الدین حسن وزیر مسحضرم.
متن از کتاب حافظ خراباتی نوشته دکتر رکن الدین همایون فرخ
Atessa در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۱۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۲:
شرزه- صفت برای شیر- خشمگین
گسی ( به ضم گ) گسیل کردن
بدگمان- بد خواست
نوندی- پیک- اسب تیز رو- اسب تیزتک-
که برگشتم از شاه ، دل شادکام- از پیش شاه با دل شاد برگشتم.
خلعت خسروانی- جامه بخششی شاهانه
تاج- لغت عربی... در فارسی- افسر.
که با پیر سر شد به نوی (نو-یی)جوان--- با همه پیری احساس جوانی کرد.
وزان شادمانی که ، رفت از مهان
گذاریم هر دو چنان چون سزد--- وقتی که زال بیاید من و پسرم هر دو همان کارهایی که شایسته هست برای رودابه انجام خواهیم داد.
گرانمایه- عزیز
دو گفت کای جفت فرخنده رای
بیفروخت از رایت این تیره جای----
به او گفت ای همسر نیک اندیش من... از فکر و اندیشه تو این خانه تاریک زندگی ما روشن شد.
به شاخی زدی دست کاندر زمین--- دست روی کسی به عنوان داماد گذاشتی که همه بر ما آفرین بگویند.
روفیا در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۴۳ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۱۴ - حکایت:
به قومی گرفتار شدیم که در مورد عرفا اینچنین گستاخانه نظر میدهند
جناب امپرور شما همان وصایای امام را بخوان
بگذار اینجا محلی برای مراوده ی اهل دل بماند
پای ریا را به گنجور باز نکن بزرگوار
شما را با منصور حلاج چکار؟
اگر مسلمانی آنیست که تو بر طبلش میکوبی و امثال تو در این چهل سال در این مملکت پیاده کردند آری منصور حلاج کافر بود
پیر میخانه چه خوش گفت به دردی کش خویش
که مگو حال دل سوخته با خامی چند
مهتاب اینانلو در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱:
عرضی ندارم
فقط اومدم بگم که حافظ قلب منه و تنها کاری که ازم براومده اینه که کل دیوانش رو حفظ کنم و به الان به دختر سه سالم یاد بدم
اشکام......
کمال داودوند در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۴۱ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۵۶:
6354
همایون در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۲:
پیامی زیبا و سودمند و پایه ای در این غزل هست
که با زبانی ساده و صمیمی بیان شده است
با یار خود جدایی و دوری را تجربه نکن
آنچه اهمیت دارد داشتن یار و دوست است
جلال دین در عرفان خود داشتن دوست را شرط اساسی میداند
و دوستی شمس این نکته را به او آموخت و همواره آن را بکار بست
و همیشه دوستی با وفا در کنار خود داشت
بارها تأکید میکند که از دل به دل راهی هست
که همان راه مستی و پرواز است
چه زیبا دیدن یار را تماس دو جان قلمداد میکند
که بالاترین لذت برای انسان است
آتنا در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۳۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸:
عالی . خیلی تشکر
آتنا در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۲۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:
سپاس دوست عزیز
محمد در ۸ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۵۸ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱ - یکشب با قمر:
جریان اینگونه بوده که درشکه چی به نام ایرج شبی قمر را سوار می کند بدون اینکه او را بشناسد به جایی میرسد که جارچی داد میزند قمر قرار است در مراسم عروسی فلان خان برنامه اجرا کند.پیرمرد اهی می کشد ومی گوید ایکاش من هم پولدار بودم وبرای عروسی پسرم قمر را دعوت کنم اما من کجا وقمر کجا ..خلاصه بعدرساندن قمر .پیرمرد میرود.اما قمر به عده ایی می سپارد که به خانه پیرمرد رفته وبرنامه عروسی را ردیف کنند و اخر اینکه در شب مراسم قمر وارد می شود وعروسی پسر ایرج حسابی شلوغ میشود .پس از پایان مراسم قمر به پیرمرد می گوید ..من یک موی شما مردم شریف را به هزارتای ان پولدارهای نو کیسه عوض نمی کنم.شهریار بعد شنیدن این ماجرا ار وصف قمر چنین می سراید.
محمد رضا در ۸ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۳۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۲:
ممنونم از سایـت خوبـتون❤❤
علی احمدی در ۸ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۳۵ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲:
بیت هفتم از نظر وزن اشکال دارد و شکل صحیح این بیت به صورت زیر محتمل است
دل به عشق است زنده در تن مرد
مرده باشد دلی که عاشق نیست
آرما در ۸ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۱۴ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۰:
سلام. بیت ششم از جناب معشوق یعنی چی؟ یا اشتباه تایپیست و از جانب معشوق درسته؟
ارمین در ۸ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۳۵ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۲ - مناجات:
بیست وهفت شهریور روز بزرگداشت استاد شهریار و روز پاسداری از زبان ترکی مبارک
رضا در ۸ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۷:
مـسـلـمـانـان مـرا وقتی دلی بـود
که بـا وی گفتـمی گر مشکلی بـود
این غزل شرح حال ِ صادقانه ایست که شاعر باصداقتِ تمام به زبان شیوا وروان بیان داشته است. بی آنکه مصلحت اندیشی کند، بی آنکه بترسد، بی آنکه محافظه کارانه عمل کند آنچه که دردلش می گذشته،ساده وبی تکلّف به زبان می آوَرد. این غزل موسیقی حُزن آلودی دارد وبه نوعی دلنوشته ایست ازخواجه ی شیراز بی هیچ منظورخاصی جز بیان ِ حالاتِ روحی وعداطفِ درونی.
دل : محلّ ِ علاقه وکانون ِعشق دربدن انسان ،خانه ی معشوق، دل به کعبه ی عشق معروف است. البته دراینجا منظور حافظ از"دل" مجموعه ی دل وعقل وهوش است. زمان زمانِ قبل ازعاشق شدنست.می خواهدفضاسازی کند وبگوید که چه برسرش آمد. هرآدمی دلی دارد، امّا وقتی عاشق شد دل ازدست می دهد و"دلداده" می شود. حافظ دراین بیت ودردوبیتِ بعدی شرح ِ حال ِقبل ازعاشق شدنش را می فرماید وسپس به شرح ازدست دادن ِ دل وعاشق شدن می پردازد.
باوی گفتمی : بااومیگفتم
معنی بیت:
ای مسلمانان،ای مردم، زمانی بودکه من دلی داشتم،عقل وشعورمصلحت اندیشی داشتم . اگر مشکلی پیش می آمد با او(دل وعقل مصلحت اندیش) در میان میگذاشتم واوچاره اندیشی می کرد وراهکاری پیش ِ پایم می گذاشت. بیت بعد نیزدرادامه ی بیتِ قبل است:
بـه گردابی چو میافـتـادم از غــــم
بـه تـدبـیـرش امـیـد سـاحـلـی بـود
گرداب : استعاره ازگرفتاری های روزمرّه است. گرفتاری ها ومشکلات زندگی به جریان ِ گرداب که از برخورد چند جریان در روخانههای بزرگ و دریا ها به وجود میآید و همه چیز را در خود فرو میبرد تشبیه شده است.
تـدبـیـر : راهکار وچاره اندیشی
امیدِ ساحل: کنایه ازامیدبه نجات یافتن ازگردابِ گرفتاریهاست.
معنی بیت:
هنگامی که در گِردابِ گرفتاری ها ومشکلات وغم واندوه فرومی رفتم، راهکارها وچاره اندیشی های او (مجموعه ی دل وعقل وهوش وفراست) امیدواری پیدامی کردم واحساس ِ غریقی راداشتم که ناگهان به وسیله ای یاتوسطِّ کسی نجات می یافت.
بازدرتعریف ِ "دل" درادامه ی سخن، بیت بعدی را می فرماید:
دلی هـمـدرد و یاری مصلحت بـیـن
کـه اسـتـظـهـار هـر اهـل دلـی بـود
مصلحت بین : خیرخواه
استظهار : پشتگرمی ، پشتیبان
منظورازاهل ِدل ، کسانی هستند که صاحبِ ذوق وهنر و ادب و معرفت اَند.
"درد" در اینجا درد ِعشق نیست و همدرد بودن یعنی صمیمی ودلسوزبودن است.دلی که خیرخواه ومصلحت بین است.
معنی بیت:دلی خیرخواه ومصلحت اندیش داشتم.اوپشتوانه ی قابل اعتمادی بود ودرگرفتاریها ومشکلات به اوپناه می بردم. از"دلی" سخن می گویم که اهالی ادب ومعرفت ومروّت بهترمی دانندکه چگونه دلی بود. دلی که آدم به پشتوانه ی او درجاده ی زندگانی بااعتماد به نفس گام برمی دارد.
وبازدرادامه ی سخن می فرماید:
ز من ضـایـع شـد انـدر کـوی جـانـان
چـه دامنگیر ، یـا رب ، مـنـزلی بـود
ضایع شد : از بین رفت ، تلف شد
دامنگیر : گیرا و گرفتنده ، جذب کننده
"جانان" معشوق، دلبر است
معنی بیت: دلی که آن همه صفاتِ خوب وفضیلت داشت. دلی که همدم و همصحبت بود، با تدبیر ومصلحت اندیش بود، درکوی معشوق از دست رفت. پروردگارا کوی عشق عجب جاذبه ای دارد وهیچ قدرتی نمی تواند درمقابل ِ جَذَبه ی عشق ایستادگی نماید.
راهیست راهِ عشق هیچش کناره نیست
آنجاجزآنکه جان بسپارند چاره نیست !
هنر بی عیب حِرمان نیست ، لیکن
ز مـن محـرومتـر کِـی سـائـلی بـود
حرمان : ناکامی،محرومیّت ، بیبهره بودن
سائل : پُرسنده، پرسشگر،فقیر وگدا
"هنر" ازهمان آغازپیدایش،گرچه برای دیگران خالق ِامید وانرژی ونشاط واندیشه بوده، لیکن برای صاحبِ هنر اغلب دردساز وسببِ گرفتاری ومشکلات ومصائب بوده است.! چرا که اغلبِ هنرمندان، دارای روحیّه ی مسئولانه،مبارزه جویانه ومتعهدانه هستند و تفکّراتی روشنفکرانه دارند. میل ِ درونی ِهنرمندان بر حرکت درراستای آگاهی بخش وزدودنِ خرافات ازجامعه است وازهمین روهمواره ازجانبِ قدرتهای سلطه جو،موردِ آزار واذیت ومحرومیّت قرارمی گیرند. نمونه ی بارز ِ این ادّعا خودِ حضرت ِحافظ است. هم اوکه به سببِ داشتن ِ روحیّه ی آگاهسازی وتفکّرروشنفکری،بارهاازجانبِ یکسویه نگران ِ متعصّب ِ سلطه جو،موردِ تهدید وتبعید وحتّی تکفیرگردید!
آثار هنری به ویژه شعر وموسیقی به سادگی میتوانند بیان کننده زیبایی ِحقیقی یا احساسات وعواطفِ بشری باشند. تغییری که شعر وموسیقی وهنرهایی ازاین دست، بر روح وروانِ انسان میگذارند، تغییری عمیق،ماندگار و جهت دار است. هنرمندِ مسئول ومتفکّر وروشنفکر همچون حافظ،در سریعترین حالت بر تعدادِ زیادی از افراد تاثیرگذاری داشته وهنوزکه هنوزاست اثربخشی آن،نه تنها کمرنگ نشده بلکه روزبروزبیشتر وبیشترنیزمی شود.
حافظ بابکارگیری "سائل به معنای پرسشگر" این نکته را به جویندگان ِحقیقت می رساند که من به مَددِ هنر ونبوغ ِ خویش،باهدفِ زدودن ِ خرافات وآگاهی بخشی،بیشترازهرکسی سئوال کردن،هرچیزی را به زیرسئوال کشیدم، نقدکردم،توضیح خواستم ووووو امّا ببینید ازهمه بیشتر (منظورهنرمندان وبه ویژه شاعران) محروم تر وناکام ترهستم(اشاره به تهدید وتبعید وتکفیر ووو )
معنی بیت:
بااینکه خود بهترازهمگان می دانم که هنر(شامل عشقورزی ،سخنوری وسرودن شعر،پرداختن به موسیقی و...) مسئولیّتِ سنگینی بردوش ِهنرمند می گذارد ومحرومیّت وتهدید وتبعید وتکفیرشدن ها دارد، پیآمدهای ِ مشقّت بار زیادی دارد امّا درموردِ من اوضاع بسیار وخیم ترشد وتَبَعاتِ منفی ِ هنر توانسوزتر وسنگین تربود!
برداشتی دیگرازاین بیت بانظرداشتِ هنر به معنای ِ"عشق ورزیدن" وسائل به معنای فقیر وگدا
من نیک می دانم که دردنیای عشق، عاشق باید برحوادثی همچون، دوری ازمعشوق وهجران،شکیبا وصبورباشد وتابِ محرومیّت ازدیدار وطاقتِ ناکامی دروصال راداشته باشد. لیکن بی طرفانه قضاوت کنید وببینید که کدام عاشق ازمن ناکام تر ومحروم تربود؟ هیچ عاشقی به اندازهی من دردسترسی به یارفقیرتر و دست خالی تر نیست.!.
باتوجّه به روحیّه ای که ازحافظ عزیزسراغ داریم، هردومعنی مدِّ نظر آنحضرت بوده است. دلیل ِ این ادّعا بیتِ پیش روست که بنظرمی رسد خواجه ی نازنین، ازپیآمدهای ناگوارهنر درراستای افشاگری ِ شیوه های حُقه بازی ِ زاهدان ریاکار، آنقدرجفا وستم کشیده که قصد دارد جزعشق ورزی درچارچوبِ خلوتسرای خویش، به کاردیگری(سرودن ِ اشعارآتشین وآگاهسازی خلق ) نپردازد تامگراندکی ازشَروشور این تَبعاتِ مشقّت بار بیاساید:
دراینجا اظهار امیدواری می کند که انشااله هنرعشقورزی همانندِ افشاگری پیآمدهای آنچنانی بدنبال نداشته باشد.
عشق میورزم و امید که این فنّ شریف چون هنر های دگر موجب حرمـان نشود
بـرایـن جان پریـشان رحمت آرید
کـه وقـتـی کـاردانی کـاملی بـود
کاردان : کارآزموده ، با تجربه
دربیتهای پیشین گفتیم که منظور حافظ از" مراوقتی دلی بود" مجموعه یِ عقل وهوش وفراست بعلاوه ی خودِ دل است. دراین بیت دوباره به همان مطلب برگشت شده است.
می توان این بیت را خطاب به مراقبین ونگهبانان ِ یاردرنظرگرفت.
معنی بیت:
دل وعقل وهوشم همه راازدست داده وجزجانی پریشان حال نیستم. ازشدّت ِ عشق واشتیاق، بی سروسامان شده وتنها روحی پریشان از من باقی مانده است. برمن رحم ومروّت کنید ومراازلذّت ِ دیداردوست محروم نکنید وازدرگاهِ اومَرانید. روزگاری من صاحبِ دلی دلسوز وهمدمی با درایت بودم ،کاردان و باتدبیر وباتجربه بودم، اکنون که دل ازکف داده ام روانم ازهم گسیخته و جانم پریشان حال گشته است.
درلایه های زیرین ِ معنای این بیت، این نکته نیزبه ذهن متبادرمی گردد که حافظ ازروی لاعلاجی به این دَر(عشق) پناه نیاورده است، بلکه اوپیش ازدل سپردگی وعاشق شدن، شخصی خردمند،صاحبدل ومصلحت اندیش بوده ودرحقیقت،این قدرتِ فوق العاده ی عشق وافسونِ جَذبه ی معشوق بوده که براوغالب وچیره شده است. حافظ هرگز ازاین بظاهرشکست درقبال ِ قدرتِ عشق، سرافکنده و مَحزون نیست ودرواقع او یک برنده ی حقیقیست زیرا دردنیای عشق ِ حقیقی بازنده ای وجودندارد. بیتِ بعدی درتاییدِ همین ادّعاست که می فرماید:
مـرا تـا عـشـق تـعـلـیـم سخن کرد
حـدیـثـم نـکـتـهی هـر محفلی بـود
حدیث : 1-قصّه، داستان ،سخن و روایت نکته : کلام نغزولطیف وپُرمعنا
پیش ازعاشقی گرچه که خردمند ومصلحت اندیش وصاحبدل بودم،لیکن به جایگاهِ خاصّی نرسیدم.ازآن روزی که عشق وجودم رافراگرفت، همه چیزدستخوشِ تغییرودگرگونی گردید. عشق چشمه ی طبع مرا به جوش آورد، طرزسخن گفتن و شعر سرودن مرامتحوّل ساخت، تاآنجاکه حدیثِ من (داستان عاشقی من و یاشعر و سخنآنِ من) نُقلِ محافلِ صاحبدلان وعاشقان، و نغز ترین کلام در هر محفل ِ ادبی و مجلسِ اُنس و اُلفت بودهاست.
شعرحافظ درزمانِ آدم اندرباغ ِ خُلد
دفترنسرین وگل را زینتِ اوراق بود.
مگو دیگر که حافظ نکته دان است
که ما دیدیم و مُحکم جاهلی بـود !
بابرگشت به بیت های پیشین، آنجاکه حافظ به رغم ِ داشتن ِدلی خردمند، مصلحت اندیش وچارجو، درمقابل ِ جَذبه ی عشق تسلیم وبه ظاهر،شکست رامی پذیرد، ازنظرگاهِ مخالفان ومنتقدینِ عشق، حافظ ازضعف وناتوانی شکست خورده ونکته دانی ومهارت ِچاره جوبودنِ دلش کارساز نیافتاده است.! بنابراین حافظ که معمولاً عادت دارد دربیتهای پایانی ِ غزل، ازخویش بیرون آمده وازنگاهِ دیگران خودرا ارزیابی کند وبسنجد، اینبار ازنگاهِ همان مخالفان ومنتقدین خودرا ارزیابی می کندوجالب است که هیچ اِبایی ندارد ازاینکه ازنگاهِ آنان ممکن است متّهم به ضعف وناتوانی وجهالت گردد! باشهامت وشجاعت ورندانه،آنچه را که یقیین دارد مخالفان ِ کج اندیش جراتِ برزبان آوردنِ آن راندارند،دقیقاًهمان رابیان می کندتا کاررایکسره کرده باشد. حافظ مجادله بامدّعیان ِ رادرشان ِ خودنمی بیند. وقتی که حافظ ِ نکته پرداز، ازدیدگاهِ آنها خودراجاهل می شمارد به رَغم اینکه اززبان ِ آنها وبرعلیه ِ خود سخن می گوید، می بینیم که درحقیقت، آنهاهستند که شرمسار ورسوا می شوند نه حافظ! چراکه برکسی پوشیده نیست که حافظ ازهمان ابتدای ظهوردرعرصه ی شعر وغزل، به لحاظ ِ خَلق ِمضامین ِ بِکر،تولید معناهای چندلایه وتودرتو ،نکته پردازی،آفرینش ِ پارادکس، ایهام، نوآوری درچیدمان ِ واژه ها وترکیباتِ بدیع با اسلوبی منحصربفرد گوی سبقت راازغزلسرایان ِ هم روزگار وپیشینیان ربوده وبسیاری ازبزرگان شعر وادب ِپارسی امثالِ خواجوی کرمانی را که حق استادی نیز برگردن ِ حافظ داشته به گوشه ی انزوا رانده است.
آنکه درطرز غزل نکته به حافظ آموخت
یارشیرین سخن نادره گفتار من است.
حسین ۱ در ۸ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۱۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۲:
محمد رضا گرامی
می گوید ، باد صبا با دیدن اندام سرو مانند او خشمگین شد و هرچه سرو در چمنزار بود ریشه کن کرد.
منظور زیبایی قامت یار است که هیچ سروی در مقابل آن یارای خودنمایی ندارد .
پایدار باشی
اریان ویسی در ۸ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۴۱ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹ - حالا چرا:
به تظر من این شعر با این سخن ارتیاط داره : آن چیز که از دل براید بر دل نشیند .
معلوم است استاد شهریار این غزل را از دل سروده است که هر کسی میخونتش حس و حال عاشقارو میگیره.
محمد در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۱۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۳۷ - آتش کردن پادشاه جهود و بت نهادن پهلوی آتش کی هر که این بت را سجود کند از آتش برست: