سینا در ۸ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۵۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۴۴ - ترک کردن آن مرد ناصح بعد از مبالغهٔ پند مغرور خرس را:
در بیت 23، معنای واژه "جُعَل" در فرهنگ معین آمده است:
(جُ عَ) [ ع . ] (اِ.)سرگین غلطان ، حشره ایست که روی مدفوع حیوانات می نشیند
اشاراتی در این بخش به آیات آغازین سوره مبارکه "عبس" آمده است.
ظاهرا برخی مفسرین شیعه و سنی شأن آیات را مربوط به مراجعه مرد نابینایی به حضرت رسول اکرم در مجلسی متشکل از بزرگان قبایل دانسته اند، اما علامه طباطبایی مراجعت مرد نابینا را به فردی دیگر از بنی امیه.
در هر صورت مولانا نیز با حفظ ارادت تامی که به نبی خدا داشته - با تکیه بر تفسیر اول - دلیل ناراحتی حضرت رسول از مرد نابینا را در آن دیده که "یار من، تو همواره جزو نزدیکان ما هستی و در آموزش تو کوتاهی نمی کنم، فقط سوالت را به فرصتی دیگر واگذار تا من از این مجلس فارغ آیم".
البته نظر بنده است، مبنی بر مطالب مرتبط.
جمشید پیمان در ۸ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶:
ـــ می فروش: اگر از شعر معنی عرفانی بخواهیم یعنی پیر طریقت . اگر به شعر نگاه تاریخی بکنیم،مقصود ضمنی از می فروش احتمالا شاه یا وزیری است که مورد نظر حافظ بوده است.
ـــ حاجت روا کردن: نیاز و خواهش و تقاضای کسی را برآوردن و انجام دادن
ـــ دفع بلا کردن: بر طرف کردن ،دور کردن بلا . در بعضی نسخه ها جای دفع بلا، دفع وبا آمده است .حکیم نظامی هم گفنه است: دل راست کن از بلا میندیش // یاقوت خور از وبا میندیش
ـــ به جام عدل باده دادن : به هرکس به فراخور نیاز و ظرفیتش باده دادن و تبعیض ناروا قائل نشدن .
ـــ از غم مژده ی امان رسیدن:اشاره است به وعده الهی در سوره انشراح: فَـاِنّ مع العُسرِ یُسرا،انَّ مع العسر یُسرا
ـــ سالک : رونده، راه رو. پوینده ی راه عرفان
ـــ عهدِ امانت: پیمان و قول برای حفظ و پاسداری از امانت . سالک در آغاز کار برای طی طریق با مراد و مرشد عهد می بندد. در اینجا شاید اشاره حافظ به عهدی است که خداوند در روز الست از آدم گرفت. در جای دیگر می گوید:
اسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه ی فال به نام من دیوانه زدند
ـــ حکیم:دانشمند و فرزانه و(فیلسوف). در اینجا حافظ به طنز حکیم و مدعی فضل و دانش را مخاطب می کند.
ـــ نسبت یه غیر کردن: انجام امری را به دیگران منسوب کردن. در این جا هم اشاره به آیات قرآنی است که در آنها بارها خداوند گفته است که همه چیز از اوست و به هرکس بخواهد عزت و یا خواری میدهد.مثلا در سوره ال عمران، ایه 26: قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ . بگو: بار خدایا، تویی که فرمانفرمایی ،هر آن کس را که خواهی، فرمانروایی بخشی و از هر که خواهی، فرمانروایی را باز ستانی و هر که را خواهی، عزت بخشی و هر که را خواهی، خوار گردانی همه خوبیها به دست توست، و تو بر هرچیز (وهر کار) توانایی!
فرخ مردان در ۸ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۹:
با درود به دوستان،
1- دربیت دوم معنی ظاهرا این هست که "اگرعقل به یاری مستی، لنگرکشتی وجود را بالا نکشد چطور میتواند من را از این دریای متلاطم غم دور کند؟"
صحبت از لنگر بالا کشیدن هست برای حرکت دادن کشتی(و حرکت از این وضعیت) چون واضحست که لنگر نکشیده نمیشود از دریای طوفانی غم گریخت.
عجیب این هست که "فروکشیدن" به معنی پایین فرستادن/کشیدن هست و شاید با این برداشت از بیت، "فرا کشیدن" مناسبتر باشه:
"اگر نه عقل به مستی فرا کشد لنگر....چگونه کشتی از این ورطه بلا ببرد"
2-در بیت سوم،علی رغم توضیح کامنت گذارمحترم، غایبانه همان غایبانه(= بدون حضور رو در رو) هست ونه چشم بسته. نکته تلخ قضیه هم همینه که تو حتی این حریف رو نمی تونی ببینی و با این وجود ماهرترین بازیگران سرانجام به او میبازند.
در ضمن فکر میکنم صحبت شطرنج نیست. فلک با ما شطرنج بازی نمی کنه (که بازی اندیشه هست) بلکه تخته نرد بازی میکنه که بازی شانس هست و این مضمون مکرر هست در ادبیات ما. البته این نکته رو کامنت گذار محترم دیگری هم بدرستی اشاره کردن.
نکته عجیب دیگه اشاره به معنی دوم دغا(=فلک )کردند. این معنی د هیچ فرهنگ لغتی دیده نمی شه( و یا من ندیدم). دغا در اینجا همون معنیِ معمول (حقه باز) رو داره.
3-در بیت پنجم،به ذهنم رسید که لغت "بیماری" احتمالا "تیماری" (=تیمارداری) و نساخ به اشتباه در همون نسخ اولیه بیماری ضبط کرده:
"دل ضعیفم از آن میکشد به طرف چمن....که جان ز مرگ به تیماری صبا ببرد"
حالا معنی بیت واضح میشه.اینطور نیست؟
4-بیت ششم رو به دو صورت میشه خوند:
الف-"طبیب عشق منم ! باده ده که این معجون..." معنی هم درست هست: حافظ در مجلس میگوید که من بقول معروف کارم در عشق درسته(!) و من میگویم که ساقی باده بیار که گره کارعشق فقط با این باده وا میشه. دوستی گفتن که طبیب واسه خودش درخواست دوا نمیکنه. میتونم شما رو مطمئن کنم دوست عزیز که برعکس، هیچ طبیبی نسخه ای ازغیر خودش رو قبول نداره!
ب-"طبیبِ عشق!منم باده ده که این معجون.." : ای طبیب عشق(=ساقی) به من باده بده...
ج- راه حل "طبیب عشق منم باده خورکه این معجون.." هم راه حل جالبیه.
Tajalli در ۸ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰:
Salaam,
Dar waghe naame shotor be zabane Turki "Deve" astesh. Ein ra midanestam ama bachae shotor raa be zabane Turki "Köşek" ve "Kürük" ve ham ba surate naader "şütürpeçe" ham migoyand. Soale man dar moorede mesrae dovvom beyte avval astesh ke man manaei ein raa nafahmidam.
حامد کهن دل در ۸ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۱۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴۱ - طنز و انکار کردن پادشاه جهود و قبول ناکردن نصیحت خاصان خویش:
آنک بودست امه الهاویه
هاویه آمد مرورا زاویه
اشاره دارد به آیه:
فَأُمُّهُ هَاوِیَةٌ ﴿القارعه:9﴾
پس مادرش هاویه است.
بنظر بنده، مولوی خیلی لطیف از این اسم جهنم استفاده کرده است. "هاویه" در عهد عتیق نیز آمده است. همان کتاب مقدسی که پادشاه جهود به ظاهر مدافع متعصب آن است!
حامد کهن دل در ۸ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۰۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴۰ - عتاب کردن آتش را آن پادشاه جهود:
آب و گل چون از دم عیسی چرید
بال و پر بگشاد مرغی شد پرید
هست تسبیحت بخار آب و گل
مرغ جنت شد ز نفخ صدق دل
مولوی خیلی زیبا از این داستان معجزه عیسی ع که از گِل، مجسمه ای به شکل مرغی ساخت و در آن دمید و به اذن خدا مجسمه جان گرفت، زنده شد و پرید؛ استفاده می کند و می گوید که همچون معجزه عیسی ع، تو هم که از گل آفریده شده ای، اگر دم تسبیح از صدق دل بر آن بدمی، مرغ بهشت می شوی.
حامد کهن دل در ۸ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۵۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴۰ - عتاب کردن آتش را آن پادشاه جهود:
به نمونه هایی که مولوی برای شعور داشتن و مطیع حق بودن موجودات عالم همچون آتش و آب و باد اشاره کرده، می توان داستان مردن فرزندان ارشد قبطیان را نیز در زمان موسی ع اضافه کرد. یکی از معجزات نه گانه ای که پیش از خروج ینی اسرائیل از مصر برای فرعونیان آورده می شود، این بود که در شبی فرزندان ارشد قبطیان همگی می میرند در حالی که این اتفاق برای هیچ یک از فرزندان بنی اسرائیل نمی افتد. این داستان در فیلم Exodus به تصویر کشیده شده است.
فرخ مردان در ۸ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۳۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸:
" در خیال این همه لعبت به هوس میبازم...بو که صاحب نظری نام تماشا ببرد"
ظاهرا "صاحب نظر" رو در اینجا میشه معنی کرد به "صاحب چشمهای زیبا"(=زیبا رو). حافظ میگه همیشه درتخیلِ بودنِ با زیبارویان هستم. آیا روزی هم میرسه که زیبارویی دعوتم کنه به همنشینیش؟
فرخ مردان در ۸ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷:
@حمید رضا
ظاهرا معنی "دیدم و" میشه " دیدم که"(= چنین متوجه شدم /فهمیدم که).
حامد کهن دل در ۸ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۳۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴۰ - عتاب کردن آتش را آن پادشاه جهود:
چونک غمبینی تو استغفار کن
غم بامر خالق آمد کار کن
بنظرم "کارکن" در انتهای بیت، صفت است و به معنی کارکننده و موثر می باشد. بنابراین جهت خوانش صحیح، بهتر است بدون فاصله نوشته شود.
حامد کهن دل در ۸ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۲۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴۰ - عتاب کردن آتش را آن پادشاه جهود:
آتش طبعت اگر غمگین کند
سوزش از امر ملیک دین کند
آتش طبعت اگر شادی دهد
اندرو شادی ملیک دین نهد
خیلی اوقات برای آدم پیش می آید که بدون هیچ دلیلی (البته در ظاهر)، غمگین یا شاد است. بنظرم مولوی در این ابیات می گوید که دلیل آن چیست.
توضیحات جناب کاظمی هم که مانند همیشه روشنگر است.
مصطفی در ۸ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۰۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:
کسانی که فکر میکنند یک خانم پیش جناب حافظ آمده اشتباه نمیکنند ، در هر صورت جناب حافظ این تنزل (به معنای فلسفی نه به معنای سقوط ) را خود آگاهانه در شعر قرار داده آگاهانه میداند که این برداشت از این شعر خواهد شد ، تمام عالم مادی ما تنزل میباشد ، پس بنده بدن و وجود مادی خود را که در عالم نمیتوانم انکار کنم ، جناب حافظ دست به آفرینشی زده که تمام انسان ها برداشت انسانی خود را از آن خواهند کرد مانند آفرینش جهان مادی ، پس اینکه شما عزیزان در مخالفت یکدیگر بحث کنید اشتباه است ، عزیزانی که به شهود حافظ اعتقاد دارند اجازه دهند سایرین نیز برداشت خود را در هر سطحی داشته باشند همانطور که ما جلوی حس و ادراک آنها از عالم مادی را نمیتوانیم بگیریم و خداوند این امکان را به آنها میدهد ولی خودشان نمیدانند در پس این پرده چه چیز را از دست داده و نمیبینند پس بنده نباید خیلی کاسه داغتر از آش شده و به برداشت آنها از شعر حافظ بتازم همانطور که آنها دیوار را میبینند و بنده و گنده از بنده هم نمیتوانیم و نباید به آنها اثبات کنیم که دیویری نمیبینی
فرخ مردان در ۸ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶:
بیت های ششم و هفتم و هشتم رو هیچ جور نمیتونم ربط منطقی بهم بدم. حتی بنظر متناقض هم میرسن.تبدیل "دل" به "گل" هم دردی رو دوا نمیکنه! اگه کسی که متوجه میشه راهنمایی کنه ممنون میشم.
نادی در ۸ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۵۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴:
در مورد بیت چهارم شاید با توجه به برده شدن اسم حضرت سلیمان در این غزل، منظور داستان هدیه بردن مورچگان برای سلیمان(ع) است و اینکه خدا از هر کس بنا به استعدادش انتظار دارد و نباید از رحمت الهی ناامید شد.
فرخ مردان در ۸ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۱۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹:
1-"رسید موسم آن کز طرب چو نرگس مست ...نهد به پای قدح هر که شش درم دارد
زر از بهای می اکنون چو گل دریغ مدار ...که عقل کل به صدت عیب متهم دارد"
منظورشکل گل نرگس است: شش گلبرگ آن بصورت مسطح اطراف تخمدان گل (که بشکل کاسه ای در وسط گل ست) قرار گرفته. حافظ میگه که این همان "شش درم" است که گل تقدیم جام شراب کرده.
2-با یادآوری دوست کامت گذار باید گفت که:
درود من هم به روان جاوید یعقوب لیث صفاری باد.
نادر.. در ۸ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۳۵ دربارهٔ حافظ » قطعات » قطعه شمارهٔ ۵:
میشد آن کس که جز او جان سخن کس نشناخت
من همیدیدم و از کالبدم جان میرفت...
گم کرده راه مقصود در ۸ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۱۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷:
4- بیت 7 ؛ مالک ملک وجود چه کسی است جز حضرت حق
وبسیاری ظرائف و دقایقی که برای اهل معنی در این شعر مستتر است و ما جز همین قدر اندک بیشتر درک نکردیم که اگر نیاز به نثر بود و توصیف قطعا دیگر جناب سعدی زحمت سرودن شعر را نمیکشیدند دل است و هنر نظم و شعر که تنها باید حظشو برد دوستان
یک نکنه را دلم نمیاید نگویم هر چند برداشت شخصی من است و دلی خودم ولی فاش میگویم و از گفته خود دلشادم
انجا که حضرت سعدی میفرمایند:
تیغ برآر از نیام زهر برافکن به جام
کز قبل ما قبول وز طرف ما رضاست
زهری که بر جام فکنده شد برای آن امام رئوف که رضا داد به رضای حق
نمیدانم جناب سعدی هم به طور مستتر و پنهانی و رمزی چنین مراعات النظیر و تلمیحی را قصد داشته یا نه ؛ الله اعلم
یا علی ابن موس الرضا یا باب الوائج
گم کرده راه مقصود در ۸ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۵۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷:
3- ابیات 4،5 و 6 :
کاملا سخن از شرع و عجز آنها در بیان و توجیه عشق است
عقل گرفتار عشق و صبر درمانده هوای نفس است حال آنکه این دو یعنی عقل و صبر دو ابزار اساسی پرهیزگاران است ، متقین که در جای جای قران کریم به تقوا و پرهیزگاری دعوت کرده است
دلشده پایبند و پرهیزگار گردن جان در کمند یار، این پارادوکس را زهره گفتار نه و بگو کاین چه سبب وان چراست
یه چیزی شبیه حرفای اقای میرسلیم تو مناظرات که میگفت : اینو چی میگی آقا؟
گم کرده راه مقصود در ۸ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۰۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷:
سلام بر همگی
در ابتدا بگویم که هرچه این شعر را میخوانم لذتی مضاعف برم حاصل می شود، رحمت الله علیک یا سعدی
از بزرگی هنر سعدی همین است که هر کس بهره ای از آن می برد چه برداشت به عشق انسان به انسان باشد و چه برداشت به عشق الهی
به قول جناب مولوی بزرگ : عاشقی گر زین سر و گر زان سرست
عاقبت ما را بدان سر رهبرست
و اما در رابطه با این شعر به خصوص حضرت سعدی نظر بنده بر این است که قریب به یقین شعر عرفانی و شامل نکات ظریف برای اهل معنی و سالکان طریقت حضرت حقست که سعی میکنم به قدر وسع خویش از جناب سعدی در این مقام دفاع کنم
1- بلاء : مفهوم بلاء که در بیت اول به سلسله موی دوست تشبیه شده است در بسیاری از ایات و احادیث ذکر شده است
وَإِذِ ابْتَلَیٰ إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ ۖ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا ۖ قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِی ۖ قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ (124)
ابتلی همان معنی بلا و آزمون است
در روایت از امام صادق علیه السلام نقل شده است:
إنّما المؤمنُ بمنزِلَةِ کَفّةِ المِیزانِ ؛ کُلّما زِیدَ فی إیمانِهِ زِیدَ فی بلائِهِ؛( کافی، ج 2 ، ص 254.)
مؤمن مانند کفه های ترازو است؛ هرچه ایمانش زیادتر شود، بلاهایش هم زیادتر می شود.
حضرت علی علیه السلام فرمودند:
لا تفرح بالغناء و الرخاء و لا تغتم بالفقر و البلاء فإن الذهب یجرب بالنار و المؤمن یجرب بالبلاء؛( غررالحکم، ص 99.)
می فرمایند که: اگر سطح مالی تو بالا است، خیلی خوشحال مشو. اگر خیلی سرحال و صحیح هستی و هیچ کسالتی سراغ تو نیامده است، خیلی خوشحال نشو و در گرفتاریها هم خیلی ناراحت نشو؛ چون طلا، با آتش امتحان می شود، تا عیار آن مشخص شود. یک شمش، بیشتر نیست؛ اما از بس که در آن آتش دمیده اند و بر آن، چکش زدهاند، ببین چه چیزهایی از آن در می¬آید، زنجیر در می آید. گوشواره در می آید. این، از آثار تحمل است. حرارت آتش و ضربات چکش را تحمل کرد و بعد هم عزیز شد و به آن مرتبه رسید.
به نقل از آیت الله ناصری که از اوتاد زمان ما محسوب میشوند،خدا برایمان حفظشان کنند ❤
باری، دام بلاء همان سلسله موی سیاه و تاریک حضرت دوست است که هر چه از او رسد نیکوست و این سلسله مو مانع وحایل رویت روی زیبای حضرت حق است
و چه بلاءی بیشتر از هوای نفس و خدوات و وسوسه های جنود شیاطین که هر دم تیغ میزنند ما را که راه به حضرت حق نبریم چنانچه در بیت دوم میگوید :
گر بزنندم به تیغ در نظرش بیدریغ
دیدن او یک نظر صد چو منش خونبهاست
2- خونبها :
من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی و من عرفنی احبنی و من احبنی عشقنی و من عشقنی قتلته و من قتلته فعلی دیته و من علی دیته و انا دیته
هر که مرا طلب کند پیدایم میکند و هرکه مرا یافت مرا می شناسد و هر که مرا شناخت دوستم می دارد و هر که مرا دوست داشت عاشقممی شود و هر که به من عشق ورزید او را می کشم و هر که را کشتم پس بر من است خونبهای او و هر که خونبهایش بر من باشد پس من دیه و خونبهای اویم
خونبها در مصراع دوم به وضوح اشاره به این حدیث قدسی دارد که بسیار هم در بین جماعت عرفا معروف و مشهور است
حسین در ۸ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۱۸ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴۷: