مستر مهدی در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۵۳ دربارهٔ منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۹ - در وصف شراب فرماید:
منوچهری پادشاه خمریه سرایان ادبیات فارسی و ایرانزمین است. اگر این غزل نبود دنیا چقدر نقصان داشت! منوچهری چقدر زیبا در این غزل ، حق باده در زبان فارسی و فرهنگ ایرانی- انسانی بجا آورده است. اگر فقط همین یک شعر را سروده بود، بس بود که او او را شاعری جاودان بدانیم.
بچه ایرون در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۱۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۱:
ببخشایید، بر ساخته کسروی نیست، چه در برهان و آنندراج و..نیز به همین معنا آمده است.
روفیا در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۶۹:
الحق و الانصاف از ناب ترین سروده های مولویست
بچه ایرون در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۰۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۱:
'" شوند "
به گمانم از بر ساخته های زنده یاد کسروی است
به مانای دلیل؟؟
دوستان ! اگر بر نادرستم یاری کنید
سپاسگزارم
۷ در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۴۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۱:
شوند مانند روند
شو+نده(ند): آنکه(آنچه) میشود|اینگونه شدن/چگونه شدن/سبب شدن چیست؟/تاثیر در فرایند
رو+نده(ند):آنکه(آنچه) میرود|اینگونه رفتن/چگونه رفتن/مسیر رفتن/چگونگی فرایند
شاید به زبان کارمند بانک کنش و تراکنش
mowjehasti در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۳۹ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » رباعیات » شمارهٔ ۲۳:
سلام
در مصرع اول کلمه ی «احسنت» اشتباه املائی دارد. حرف «ن» قبل از «س» قرارگرفته.
هانیه در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۵۹ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۲:
مصراع دوم نبردی سوی من هست...یعنی آبروی من را نمی برد
روفیا در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۵۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۱:
دوستان
گنجور گرانمایه و بلند نظر
بر من ببخشایید،
نمی دانستم از که و کجا بپرسم،
معنای واژه «شوند» چیست؟
در دهخدا معناهایی یافتم که با متن مورد نظرم همخوانی نداشت.
بنابر آموزه بازگـشت جاودانـه، نـه تنهـا همـه تفـسیرها و ارزش گذاری هـای نـاظر بـه حقیقـت کــه تــا کنــون انجــام شــده بــه خطــا رفتــه انــد، اساســاً در پــس هــیچ پدیــده ای مگــر چــشم انــدازی
کــه اراده هــر فــرد در دل آن پدیــده جــای مــیدهــد، حقیقــت و معنــایی از پیش نهفته نیست؛ هستی در شَوندی همیشگی، بدون آنکه هدف و مقصدی را پیش بگیـرد، دایـره وار در گردشی جاودانه است.
محسن در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵۵:
ذکر لااله الاالله در اشعار عرفانی به شمشیر یا تبر یا مقراض یا نهنگ (به علت شباهت دم نهنگ به لا) یا جاروب (همچون غزل 1059) و غیره تشبیه شده است این غزل هم اشاره ای به آثار نفی و اثبات در ذکر خفی(لا اله الا الله ) دارد - آنچنان عارف نفی ماسوی الله میکند و همه چیزها را در هم میشکند و نابود و فانی میبیند که از دریا و خشکی و هر چه هست در وجود او چیزی نمی ماند یا از کف دریا غباری به پا میکند (غزل 1095)واز سختی های سلوک میگوید و از مکاشفات خود بر اثر ذکر میگوید و پس از اینکه اثر ذکر به کمال رسید در هفت وادی سلوک به وادی حیرت میرسد و در حالت مستی و از خود بی خودی (نشئگی )با وجود دنیایی از دانش ها از دیدن عظمت خداوندی سکوت اختیار میکند .
در توضیح (کفی افیون) غرض همان اثر مستی و بیخودی حاصل ذکر است در ضمن نحوه مصرف افیون در کذشته اینگونه بوده که آب افیون را در کف دست می آشامیدند و هم اکنون نیز در هند و پاکستان . لینک زیر شاهدی است بر آن:
پیوند به وبگاه بیرونی
از یاد نبریم مولوی سر سلسله دراویش مولویه است و بی جا نیست از ذکر که از بزرگترین
مناسک دراویش وصوفیه میباشد در اشعارش
به صورت های مختلف یاد کند
بچه ایرون در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۰۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷:
ناشناس،
خسبیدن همان خفتن، خوابیدن است
و رشک همان که تازیان حسد می گویند
بچه ایرون در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۱۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۱:
و..
نه حسنت آخری دارد ، نه سعدی را سخن پایان
بمیرد تشنه مستسقی و دریا هم چنان باقی
به پایان آمد این دفتر.........
بچه ایرون در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۱۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۱:
همان بیماری قند است
تشنگی و حلوا که عطش می افزاید.
danna در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۰۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲:
با سلام.منظور از مصراع نو را بانوی شهر ایران کنم، این است که در گذشته زنان شاه که ااز اتباع غیر ایرانی بودند، نمی توانستند شهربانو و مقام دوم مملکت باشند.لذا چون کتایون ایرانی نبود، شهربانوی ایران هم به حساب نمی آمد.به همین خاطر اسفندیار به مادرش وعده می دهد که اگر من شاه شوم، با اینکه تو ایرانی نیستی، اما تو را شهربانوی ایران می کنم.
ابن فردوس در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۳:
مورد دیگر استفاده از برادر به عنوان مخاطب در این مصرع : محتاج جنگ نیست برادر نمی کنم.
جای دیگری در غزلیات حافظ استفاده شده یا همین یک مورد است؟
ابن فردوس در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۳:
شیخم به طنز گفت به لحاظ معنایی غریب تر از مواردی است که اشاره شد.
خواندن شجریان دلیل بر درستی نمی تواند باشد.
به گمانم طعنه درست تر می آید و پیش تر از آن اصالت ابیات محذوف باید مورد دقت بیشتر قرار گیرد.
هادی در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰۹:
با اشعار مولانا پرواز میکنم خصوصا اونایی که مخاطبش شمس بوده
بسیار بسیار عالیه سایتتون
۷ در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۱۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۱:
سخن شیرین همی گویی به رغم دشمنان سعدی
ولی بیمار استسقا چه داند ذوق حلوا را؟
استسقا یا استسقاء: آب خواستن و گونه ای بیماری که بیمار عطش بسیار برای آب دارد و در فارسی به آن خشک آمار یا خشکامار گویند
در برابر خشکامار واژه گسنامار را داریم که گرسنگی شدید است.
دهخدا:خشک+آمار(آماز)
گسن+آمار(آماز)
شاید بخش دوم این دو واژه "مار" به معنای مادر و زادن است.
حسین فرزین در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۴:
چه بجای چو زیاد بکار رفته است لکن اینجا در نوشته ها " چو " آمده است . نیز معنای مندیل ، همان عمامه یا دستاری است که عموما توانگران و آبرومندان بر سر می نهاده اند .
درود و بدرود
فراهانی-م در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۱۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۳:
باسلام و احترام
بسم از هوا گرفتن.... بنظرم منظور شاعر خیلی بالاتر است و بیشتر این معنا به ذهنم متبادر میشود که:
هوسبازی از (سن)من گذشته زیرا که از (جوانی و) خامی به پختگی (در عشق) رسیده ام /همه چیز در اختیار توست و تو به من فرصت (عرصه ی جولان) نمیدهی .
به تو حاصلی ندارد... :فایده ای ندارد غمی که (از عشقت) هر روز بر من میگذرد را به تو بگویم زیرا یک شب بیخوابی نکشیده ای که برایت به اندازه ی سالی طول بکشد .
چه نشینی ای قیامت ...:چرا نشسته ای (ای آخر زیبایی) برخیز و قامت بلند بالایت را به نمایش بگذار تا ببینند در مقابل قامت تو سرو بوستان راست قد نیست.
حمید در ۸ سال و ۱ ماه قبل، سهشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۵۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۷: