مهناز ، س در ۸ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۴۴ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۶ - رسیدن شیرین به مشگوی خسرو در مداین:
داستانهای عاشقانهٔ «خسرو و شیرین» و «لیلی و مجنون»، هردو سرودهٔ «نظامی گنجوی» سراینده ٔ توانمند ایرانی هستند.
منظومهی «خسرو و شیرین» داستان عاشقانهای است در ایران باستان و یادی است از معشوقهٔ در جوانی از کف رفتهٔ نظامی به نام «آفاق». به نحوی که در این هشتصد سال کسی نتوانسته مانندش را بسراید. و «لیلی و مجنون» داستان دلدادگی دو جوان است در دیار عرب.
نظامی در آغاز هر دو داستان مدعی است که در اصل داستان تصرفی نکرده است.
نظامی ناخوداگاه در «لیلی و مجنون» به ترسیم چهرهٔ زن در دیار عرب و در «خسرو و شیرین» به نمایاندن چهره زن در ایران باستان پرداخته است.
لیلی، پروردهٔ جامعهای است که دلبستگی را مقدمهٔ انحرافی میپندارد که نتیجهاش سقوط حتمی در جهنم وحشتانگیز فحشاست. در این سرزمین پاکی و تقوا، بدا به حال دختر و پسر جوانی که نگاه علاقهای رد و بدل کنند.
اما در دیار شیرین، منعی بر مصاحبت و معاشرت بیآلایش مرد و زن نیست. و عجبا که در عین آزادی معاشرت، شخصیت دختران، پاسدار عفاف ایشان است.
دختری سرشناس، یکه و تنها، بر پشت اسب مینشیند و از ناف ارمنستان تا قلب تیسفون میتازد و کسی متعرض او نمیشود.
اما وضع لیلی چنین نیست و جرایمش بسیار. نخست این که زن به دنیا آمده و از هر اختیار و انتخابی محروم. گناه دیگرش زیباییست. در نظام قبیلهای، مرگ و زندگی او در قبضهی استبداد مردان است. پدر لیلی مرد مقتدری است که چون از تعلق خاطر قیس (مجنون) و دخترش با خبر میشود، در حصار خانه زندانیاش میکند و زندانبانش، زن فلکزدهای است به نام مادر که به فرمان شفاعتناپذیر شوهر مجبور است رابطهی دخترش را با جهان خارج قطع کند.
اما فضای داستان «خسرو و شیرین» متفاوت است. دنیای شیرین، دنیای بیپرواییهاست. شیرین، دستپروردهٔ زنی است که به گفتهی نظامی: «ز مردان بیشتر دارد سترگی». شیرین، دختر ورزشکار نشاططلب طبیعتدوستی است که بر اسبی زمانهگرد بر مینشیند و با جماعتی از دختران همسن و سال خود که: «ز برقع نیستشان بر روی بندی» و هر یک با فنون سوارکاری و دفاع از خویش آشنایی دارند، به چوگان بازی میرود.
دختری که در چنین محیطی بالیده در مورد طبیعیترین حق مشروع خویش، یعنی انتخاب شوهر، گرفتار هیچ مانعی نیست.
شیرین در کنار عاشق خود خسرو، اسب میتازد، به گردش و تفریح میپردازد، مذاکره میکند، شرط و شروط میگذارد و امتیاز میگیرد و در همهحال پاکدامنی خود را پاس میدارد.
و آن طرف زندگی سراسر تسلیم لیلی است. خالی از هر تلاشی. از مکتب خانهاش باز میگیرند و در خانه زندانیاش میکنند و به شوهر نادیدهی نامطبوعی میدهندش، بیآنکه اعتراضی بکند.
این تصویری است از موقعیت زن در نظام قبیلهای عرب و جایگاه زن در ایران.
قسمتی از کتاب سیمای دو زن، علیاکبر سعیدی سیرجانی
محمد در ۸ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۲:
سلام حال التماسی مولانا در لحن خواندن سید کاملا
هویداست از طرفی تحکم شمس به خوبی توسط سید اجرا شده است لطفا دوباره گوش کنید تا خواندن دیکران را فراموش کنید
فرشید در ۸ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۵۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۲:
به نظرم هم از نظر وزنی هم از نظر معنی بیت اول باید بدین گونه باشد
فراق دوستانش باد و یاران
آن که ما را دور کرد از دوستدارن
"آن" باید اضافه شه
رضا در ۸ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸:
یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ی ما شاد نکرد
چنین گویند که شاه شجاع سفری ناگهانی وپیش بینی نشده به اصفهان داشته و حضرت حافظ که ازاین سفرسخت متاثّرشده بوده ،این غزل ناب ونغزرا سروده است. این غزل نیزمثل همه ی غزلهای آن نادره گفتارسرشاراز احساسات وعواطف درونیست.
معنی بیت: یادش به خیر ونیکی باد آنکه(شاه شجاع) بی خبر وبی سروصدا عازم سفرشد وبه وقتِ رفتن یادی ازما نکرد. اوکه می توانست بایک خداحافظی دل ماراشادکند مضایقه کرد وبی خبررفت.
آن جوان بخت که میزد رقم خیر و قبول
بنده پیر ندانم ز چه آزاد نکرد
جوان بخت: جوان ِ نیک طالع
رقم زدن: نوشتن
خیر وقبول: "خیر" دراینجا به معنای "نه خیر" است. دربعضی شهرهااز جمله شیراز ازروی ادب واحترام به جای واژه ی "نه" از"خیر" استفاده می شد. درآن روزگاران رسم براین بوده که هرازچندی لیستِ بندگان وبردگان را به صاحبِ آنهاارایه می دادند تا درموردِ ماندن یا آزادشدن آنها نظردهد. صاحب بردگان درمقابل اسامی آنها نه(خیر)یعنی آزادنشود وآری (قبول) یعنی آزاد است را می نوشت. اشاره به همین مطلب است.
معنی بیت: آن جوان نیکوطالع(شاه شجاع)که هرازچندی لطف ومرحمت می نمود وتعدادی ازبردگان وبندگان خودرا به بهانه های بیماری وکهولت سن آزادمی کرد نمی دانم چرا نسبت به من ِ سالخورده عنایتی ننمود وآزادم نکرد! باشناختی که ازاوداشتم انتظارچنین می رفت که هنگام رفتن،ازروی لطف وکرم حداقل منِ کهن سال را از خدمتگری وبندگی معاف و آزادمی نمود.
کاغذین جامه به خوناب بشویم که فلک
رهنمونیم به پای علم داد نکرد
درآن روزگاران رسم براین بوده که هرکس قصد داشت شکایتی ازموضوعی یاکسی به عرض پادشاه برساند شکایت خودرا برروی کاغذ بزرگی می نوشت ومانندروپوش برتن می کرد ودرپای چوبی که بنام "عَلَم داد خواهی" معروف بوده می ایستادتاپادشاه بخواند ودستورلازم جهت رسیدگی صادرکند. بعضی ها کاغذ خودرا با خون رنگین می کردندتاپادشاه بداندکه برآنهاچه بگذشته است. امروزه نیز گاهاً دیده می شود که کسی مطلبی رابرروی پلاکارد یاپارچه ی سفیدی نوشته وبرتن کرده وبدین وسیله ادّعای دادخواهی می کند.
"کاغذین جامه به خوناب بشویم" یعنی شکایت خودراباخون دل بنویسم.
معنی بیت: شکایت نامه ی خودراباخون دل خواهم نوشت ودادخواهی خواهم نمود هرچند که گردش روزگار مرا به پای هیچ علم دادی راهنمایی نکرد.
دل به امیّدِ صدایی که مگر در تو رسد
نالهها کرد در این کوه که فرهاد نکرد
دل عاشق من درپای کوه عشق تو ناله وفغانهایی سرداد تاشاید صدایم به گوش توبرسد.ناله هایی که فرهادِ عاشق نیزدرفراقِ شیرین نکرد.(ناله های من سوزناک تر وبلندتربود)
حافظِ خوش ذوق بابکارگیریِ واژه های( کوه ، ناله، فرهاد) ضمن اشاره به داستان فرهادوشیرین،عواطف درونی خودرابه زیبایی ولطافت بیان داشته وجایگاهِ رفیع ودورازدسترسِ مخاطب رابه تصویرکشیده است. چراکه ناله وفریاد درکوه،بااینکه باانعکاس صدا چندبرابرمی شودلیکن بازهم به گوش مخاطب نمی رسد! واین رساننده ی بلند ودورازدسترس بودن جایگاهِ معشوق است.
سایه تا بازگرفتی ز چمن مرغ سحر
آشیان در شکنِ طُرّه ی شمشاد نکرد
"سایه تابازگرفتی": یعنی وقتی که رفتی وسایه ات را ازچمن مضایقه کردی
مرغ سحر: بلبل ، کنایه ازخودشاعراست.
معنی بیت: ازهنگامی که ازاین باغ وچمن رفتی وسایه ات را مضایقه نمودی، رونق این باغ نیز ازبین رفت ودیگربلبل(شاعر) ازروی غم واندوهِ تودرخاموشی فرورفته (نغمه خوانی نمی کند) ودرشاخه های شمشاد ودرختان وگلها آشیان نمی سازد.(شاعری که درشکن وپیچ وخم زلفِ توچون بلبلی آشیان ساخته نغمه خوانی می کرد دیگردل به هیچ گلی نمی بازد وعاشقی نمی کند.
شاید اَر پیک صبا از تو بیاموزد کار
زان که چالاکتر از این حرکت باد نکرد
شاعربه ناگهان وبی خبر رفتنِ معشوق طعنه می زند ومی فرماید:
حرکتی که توکردی(ناگهان رفتی) هیچ بادی هم نمی تواند به این سرعت حرکت کند! شاید ازاین حرکتِ تو بادصبا نیز چالاکی وسریع رفتن بیاموزد! (بادصبا به سُست بودن وکاهل رفتن وبیماربودن معروف است)
کاهل روی چوبادِصبارابه بوی زلف
هردَم به قیدِسلسله درکارمی کشی
کِلکِ مشّاطه ی صُنعش نکشد نقشِ مُراد
هر که اقرار بدین حُسن خداداد نکرد
کِلک: نی، قلم.
مشّاطه: آرایشگر ، شانه کننده ، زنی که آرایش می کند،دراینجاکارگزارونویسنده ی سرنوشتِ انسانها
کِلکِ مشّاطه ی صُنع: قلم آرایشگر ویاکارگزار آفرینش.
مراد: کامیاب
هرکسی که زیبایی خدادادی ِ تورااذعان نداشت وقبول نکرد،هرگز قلم کارگزارتقدیر، کامیابی اورا رقم نخواهدزد. ازنظرگاهِ حافظ کسی سعادتمند وکامیاب است که توانسته باشدزیبائیهای پیرامون خویش را دریابد درک کند وعشق به وَرزد. وگرنه سعادتمندورستگار نخواهدشد.
مطربا پرده بگردان و بزن راه عراق
که بدین راه بشد یار و ز ما یاد نکرد
"پرده بگردان" یعنی آهنگ راتغییربده وعوض کن یک مقام موسیقی دیگربزن
"عراق"ایهام دارد: دستگاه آواز ، مقام نهم از دوازدهم مقام موسیقی ایرانی در تقسیمات گذشته است به این شرح : رهاوی – حسینی – راست – حجاز – بزرگ – کوچک – اصفهان – نوا – عراق – عشاق-زنگوله- بوسلیک.2- اشاره به ولایتِ عراق(اراک امروزی) که درآن روزگاران بخشی ازاصفهان بوده است. از سده ی دوّم اسلامی ناحیه ی میان همدان، ری واصفهان عَراق نامیده شد که بعدها برای تمایز با عراقِ عرب آنراعراق عجم نامیدند. عَراق معرّب اراک است. بعد ها به "سلطانآبادعراق"و "اراک" تغییر نام داد. ظاهراً شاه شجاع دراین سفرناگهانی به اراک واصفهان سفرکرده بوده که حضرت حافظ به مددِ نبوغ خویش باایهام ومرتبط ساختن این سفربامقامات موسیقی،چنین مضمون نابی خَلق کرده است.
معنی بیت:
ای نوازنده، آهنگ راتغییرده ودردستگاهِ دیگر(عراق) بنواز به این بهانه که یارازاین راه(راهی که به عراق (اراک)منتهی می شودرفت و از ما یادی نکرد. تودردستگاهِ عراق بزن تاماازاویادکرده باشیم.
غزلیّاتِ عراقیست سرود حافظ
که شنید این ره دلسوز که فریاد نکرد
"عراقی" اشاره به غزلهای ناب شیخ فخرالّدین متخلّص به عراقیست. عراقی عارف نامی و شاعر بلندآوازه ی ایرانیست که در اوایل قرن هفتم هجری در دهی در اطراف همدان به دنیا آمد. پس از تحصیل علوم و فنون و کسب دانش، برای ادامه تحصیل به همدان رفت و....
"غزلیّاتِ عراقی" اشعارشاعرعراقی ویا اشاره غزلهایی که به سبکِ عراقی سروده شده و یا در دستگاه عراق خوانده شود. درادامه ی سخن به مطرب ونوازنده گوشزدمی کند که دردستگاهِ عراق بنوازد تاهم سوزناک باشد هم یادی ازیارسفرکرده باشد.
معنی بیت:
آوازی که موردعلاقه ی حافظ است و به صورت ترانه می خواند یازمزمه می کند،غزلیّات عراقیست. غزلیّاتی که دراین دستگاه (عراق) خوانده می شود یاآشعارعراقی که بسیارسوزناک هستند وهرکه بشنود متاثر واندوهگین می شود.
فضه در ۸ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۱۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۲:
ممنونم رسته جان
سیدجعفرعزیزی در ۸ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۰۸ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:
پیش ِ این سیلاب کی دیوار می ماند به جا صحیح است
جسین شطی در ۸ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۱۸ دربارهٔ سنایی » طریق التحقیق » بخش ۶۵ - اولئک کالانعام بل هم اضل واُولئک هم الغافلون:
رنگ و بویی که در جهان بینی
جسین شطی در ۸ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۰۳ دربارهٔ سنایی » طریق التحقیق » بخش ۶۳ - در تنبیه غافل و مذمّت جاهل:
سلام
بیت آخر
گای در کش ز همنشینیشان درست است
جسین شطی در ۸ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۴۱ دربارهٔ سنایی » طریق التحقیق » بخش ۶۱ - فصل فی العافیه:
سلام
بیت 3 به نظر طبق قاعده پست باید چیست باشه که ردیف بیت هست
بیت 16 هم درستش گردن آز و آرزو بشکن هست البته اینها نظر بنده است
فضه در ۸ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۰۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲۲:
@ رسته ممنون گرفتم
فضه در ۸ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲۱:
@رسته بله درسته سعایة مصدر سعی
الف رسته در ۸ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۲۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۱:
چو به ترک سر بگفتم
حمید رضای عزیز در زبان فارسی امروزی " ترک... گفتن" به کار نمی رود،
"ترک ... کردن" به کار می رود، حروف اضافه و کار بردهای آن ها هم در بسیاری جاها متفاوت است
الف رسته در ۸ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۴۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۲:
گفتم چو تو را قصد است به جان
جز خون نبود نقل و خور من
نُقل و خور= نقل و خوراک
الف رسته در ۸ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۲۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲۲:
اندر این طوفان که خون است آب او
لطف خود را نوحِ ثانی میکند
نوحِ ثانی= نوح دوم
اشاره به کشتی نوح و نجات از توفان است
الف رسته در ۸ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲۱:
بس دوادو، بس سعایت میکند
ٓدوا دُو = دویدن و دویدن
سٓعایت => سٓعی از مصدر عربی = دویدن
محمد اسدی در ۸ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۲۳ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۲۴:
از کوتهی ماست ک دیوار بلند است
مهدی در ۸ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۰۵ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴ - سبب نظم کتاب:
این بیت نقل قولی از شاه هست ، چند بیت بالاتر رو دقت کنید نوشته شاه همه حرفهاست این حرف /شاید که در او کنی سخن صرف - یعنی این حرف شاه هست . بعدش گفته در زیور پارسی و تازی / این تازه عروس را طرازی - شاه از نظامی گنجوی میخواد این اثر رو به فارسی بگه چون شاه اعتقاد داره ترکانه سخن سزای ما نیست . پس کاملا وضحه که نظامی فقط در اینجا کلام شاه رو بازگو کرده
جمشید پیمان در ۸ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۶:
پاردمش دراز باد!
با سلام: حافظ در دو بیت و از دوغزل ، زبان اعتراضش بسیار تند می شود. یکی همین بیت است که آورده اید و یکی هم این بیت : گر بدی گفت حسود و رفیقی رنجید / گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم. فکر می کنم در هر دو بیت یک فرد خاص مورد نظر حافظ بوده است به نام زین الدین علی کلا که صوفی مشهوری بوده است در شیراز ،بسیار متظاهر و سخت گیر. بخصوص عنادی دیرینه و پر از کین به حافظ داشته است. حافظ در این بیت او را متهم به خوردن لقمه ی شبهه می کند. مراد از لقمه ی شبهه خوردن نیز هم اکل خوراکی و هم کسب ثروت و جمع مالی است که در حق و ناحق بودن و به اصطلاح حلال و حرام بودن آن تردید باشد. حافظ در مصرع اول نگفته است این صوفی لقمه ی حرام می خورد، اما در مصرع دوم چنان او را نواخته که خواننده آن شبهه را از بنیاد فراموش می کند و گویا با کسی طرف است که فقط حرام خوار است. او را جانور معرفی می کند( حَــیـَـوان با فتح ح و ی . در زبان عربی به معنای جانور و موجود زنده ی غیر نباتی). اما برای اینکه به خواننده بگوید چه نوع حیوانی مورد نظرش است، از دو کلمه ی مصطلح بهره می گیرد: پاردم و خوش علف. پاردم یا رانکی نواری است از چرم که روی کفل اسب و قاطر و الاغ می اندازند و از زیر دم او رد می کنند و دو سر آن را به زین یا پالان چهارپا محکم می سازند تا موقع حرکت و بخصوص حرکت سریع، زین یا پالان به جلو و عقب نرود و ثابت بماند. تا اینجای کار معلوم شد که مقصود حافظ از حیوان ، در بهترین حالت اسب است . چار پای خوش علف، چارپائی است که هر جا علفی تازه و خوش رنگ ببیند، سیری را از یاد می برد و بی توجه به اینکه اجازه ی خوردن از آن را بدهند، با خیال راحت خوش چرائی می کند.
چرا حافظ برای این صوفی آرزوی پاردم دراز می کند؟ هرچه سرین و کفل چارپا فربه تر و بزرگ تر باشد ناگزیر پاردمی دراز تر برای محکم کردن زین و پالان بر پشت او ضروری می شود. پس حافظ برای این صوفی با طنز آرزوی فربهی آنهم با لقمه ی شبهه کرده است؟ چرا؟زیرا انسان هرچه از گناه و حرامخواری فربه تر شود جرم و جزایش نزد پروردگار بیشتر خواهد بود: فمن یعمل مثقال شرا یره!!
نبی گیلانی در ۸ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۷۴:
گر نشکستی دل دربان راز
قفل جهان را همه بگشادمی
کمال داودوند در ۸ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۰۵ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۲۶: