سرگشته در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۰۱ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۳۰:
در هر سه مورد به جای "یهود" باید نوشت "جهود".
طبق نسخه فروغی
سرگشته در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۵۷ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۳۰:
واژه ی "میرانم" همانگونه که دوستان اشاره کرده اند از مصدر میراندن است.
طبق نسخه ی فروغی
سرگشته در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۵۶ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۳۰:
در بیت دوم "به طیره" به معنای "با خشم" است
جای بیت سوم و چهارم در نسخه ی ذکاءالملک فروعی اینچنین است:
جهود گفت به تورات میخورم سوگند/ وگر خلاف کنم همچو تو مسلمانم.
گر از بسیط زمین عقل منعدم گردد/ به خود گمان نبرد هیچکس که نادانم
لطفا اضلاح فرمایید.
در ضمن بر اساس نسخه ی یاد شده به جای یهود در هر دو مورد باید نوشت: جهود
با سپاس
شهریار ناصری در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۵۶ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۱۴۷:
با سلام خدمت تمام همه ی دوستان عزیزتر از جان
امشب به طور اتفاقی وقتی به آهنگ های قدیمی گوش میدادم متوجه شدم از این شعر به عنوان متن آهنگ برای آهنگ فوق العاده مشهور نازی هم اشتفاده شده بوده. برای علاقه مندان:
وجییه رستگار - نازی
مرضیه در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۵۴ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۲:
سلام بسیار زیبا بود و لطیف.
برخی از دوسنان از کجا متوجه شدند که در وصف مولای متقیان سروده شده یا در وصف اباعبدالله الحسین علیهما السلام؟ ممنونم
دانیال در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۳۳ دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۴ - نامهٔ چهارم خشنودى نمودن از فراق و امید بستن بر وصل:
به روز و شب بود بی صبر و بی خواب
دانیال در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۳۲ دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۴ - نامهٔ چهارم خشنودى نمودن از فراق و امید بستن بر وصل:
به روز و شب بودی صبر و بی خواب
علی در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۳۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۴:
شب از فراق تو مینالم ای پری رخسار
چو روز گردد گویی در آتشم بی تو
مصرع دوم بیت فوق در کتابی چنین آمده بود:
چو روز می رسد اما در آتشم بی تو
بهمن صباغ زاده در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶:
سلام جناب آقا رضای عزیز.
شنبه ها در انجمن شعرمان از سال ها پیش با یکی از غزل های حافظ شروع می کنیم و نیم ساعت اول جلسه اختصاص دارد به بحث راجع به آن شعر حافظ. من غالبا قبل از جلسه به سایت های مختلف از جمله گنجور مراجعه می کنم و مطالبی را که خوشم می آید و به نظرم درست می رسد به علاوه آنچه به ذهن خودم می رسد را در حاشیه ی غزل می نویسم و به جلسه می برم.
از مطالبی که می نویسید خیلی لذت می برم. به نظرم خیلی خوب روح شعر حافظ را درک می کنید. شاهدمثال هایی که از غزل های دیگر می آورید خیلی هوشمندانه است و عشق و تسلط شما را اشعار خواجه نشان می دهد.
خواستم از شما تشکر کنم و بگویم که خیلی خوب می نویسید. خسته نباشید.
تماشاگه راز در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹:
پیوند به وبگاه بیرونی
1 خدایا وسیله ای بساز که یارم به سلامت ؛ برگردد و مرا از رنج وسرزنش مردم خلاص کند.
ملامت : سرزنش.
می خواهد بگوید بر اثر دوری از یار بی قراری می کنم و مردم سرزنشم می کنند؛ خدایا سببی بساز که یارم باز گردد و از رنج ملامت خلق خلاصم کند.
2 خاک راهی را که یار به هنگام سفر بر آن پا نهاد بیاورید ؛ تا آن را در چشم جهان بین خود جا دهم.
جهان بین : بیننده جهان ،چشم ، سیاح و جهانگرد؛ و چشم جهان بین یعنی چشمی که جهان مادی یا جهان زندگانی را می بیند ، چشم سر.
چنانکه پیشتر گفته شد شاعر از خاک قدم معشوق توتیا و سرمه چشم می سازد، آن را در چشم می ریزد تا روشن شود، وحالا که یار به سفر رفته می خواهد خاک راهی را که بر آن پا گذاشته مثل توتیا در چشم خود بریزد.
3 فریاد و فغان که آن خال و زلف ورخ وعارض و قامت از شش طرف راه را بر من بستند.
ظاهراً اختلاف معنای مختصری میان رخ و عارض وجود دارد، به این معنی که عارض صفحه صورت است و رخ هر یک از دو برجستگی صورت. در مصراع اول از شش جهت یادکرده که شش سوی جهان (شمال،جنوب،مشرق،غرب،بالا و پایین) است و در مصراع دوم از شش سمبل زیبایی خال و خط وزلف و رخ وعارض وقامت نام می برد که هرکدام از یک جهت و مجموعاً از شش جهت راه فرار را بر او بسته اند. یعنی در جمال پرستی خود از همه سو محصور شده است.
4 امروز که در اختیار تو هستم لطفی کن؛ فردا که خاک شدم چه فایده که برای من اشک حسرت بریزی.
در دست توام : در اختیار تو هستم،اسیر تو هستم.
5 ای کسی که با حرف وبیان ادعای عشق می کنی ؛ مابا تو سخن نداریم ، آرزوی نیکی و سلامت برایت می کنیم.
تقریر : بیان ،گفتار.
مقصوداینکه کیفیات عالم عشق را نمی توان به زبان بیان کرد و هرکس که چنین کند ما از او دوری می کنیم و می گوییم برو به سلامت و خوشی. ما را به خیر و تو را به سلامت.
واین عقیده عرفاست که گویند برای درک کیفیات عشق باید اهل درد بود و مراحل را طی کرد وگرنه کسی نمی تواند با بیان ، دیگری را بر حالات عشق واقف سازد – حال را نمی توان به زبان بیان کرد.
در شرح کلمات باباطاهرآمده : «هرکه خدا را با راهنمایی علم شناسد زبانش دراز و سخنش بسیار خواهد بود (علم رسمی سر بسر قیل است وقال) زیرا خدا درا اینحال از نظر پنهان؛ و شناسایی او قهراًبا بیان و زبان است ولی هر که خدا را با وجد و جذبه شناسد زبانش گنگ خواهد بود، زیرا صاحب وجد و جذبه شاهد وناظر اوست، وشاهد جمال معشوق در حیرت وسکوت و مستغرق مطالعه انوار ذات و تجلیات اسماﺀ و صفات است و توانایی تکلم و بیان اوصاف او را ندارد.»[1]
شیخ روزبهان بقلی در این معنی می گوید :
آن کس داند حال دل مسکینم کو را هم از این نمد کلاهی باشد[2]
6 درویش از شمشیر دوستان ناله مکن،زیرا این اپطایفه از کشتن خود تاوان می گیرند.
احبا : جمع حبیب به معنی دوست است.
غرامت به معنای خون بها ودیه آمده است که علی القاعده قاتل باید بپردازد. ولی ظاهراً فرقه ای از درویشان بوده اند که اگر میان دو درویش اهل فرقه نزاعی در می گرفت که به قتل یکی منجر می شد مقتول را مقصر می دانستند زیرا معتقد بودند او سبب شده که درویش دیگری گناهکار وقاتل به حساب آید. و احتمالاً از کشته غرامت ستاندن اشاره به این معنی است.
می گوید درویش اگر از دوستان به تو رنج و عذابی رسید شکوه مکن زیرا این دوستان به جای اینکه خود دیه و غرامت بپردازند از کشته خود مطالبه غرامت می کنند.
7 در خرقه زهد آتش بزن زیرا خم ابروی ساقی گوشه محرابی را که امام در آن نماز می گزارد، می شکند.
برمی شکند : مجازاً یعنی از رونق می ندازد.
محراب : جایی در مسجد که امام رو به آن نماز می گزارد،با طاق هلالی.
امامت: پیشوایی،پیشنمازی .
هلال ابروی ساقی را با هلال محراب ، که امام در برابر آن نماز می گزارد،مقایسه کرده می گوید به خرقه آتش بزن، یعنی زهد و تقوی را ترک کن،زیرا توجه به هلال ابروی ساقی – عشق و جمال – سبب می شود که دیگر محرابی که امام در برابر آن نماز می گزارد توجهی نکنی و ارزش آن در نظرت شکسته شود.
8 دورباد از من که از جور وجفای تو بنالم؛زیرا ظلم و جور لطفیان در نظر من همه لطف و بزرگی است.
لطیف: نیکو،نغز،لطف کننده؛ به قرینه کرامت که ازصفات خداوندی است.ظاهراً معنی اخیر یعنی لطف و احسان کننده مراد است.در آیه 19 از سوره شوری (42) آمده «الله لَطیفٌ بِعِبٰادِهِ …». خیام می گوید :
پیری دیدم به خوابی مستی خفته وزگرد شعور خانه تن رفته
می خورده و مست ، خفته وآشفته والله لطیف بعباده گفته[3]
لطیف در این معنی صفت خداوند و از« اسماﺀ الحسنی » است . ظهیر فاریابی گفته :
بدان لطیف که چون باد خاکساری را کند مبشر امداد لطف در اسحار[4]
با زبانی طنزآمیز از بیداد چنین لطیفی شکوه کرده ،می گوید: بیداد معشوق را هم باید بر لطف و کرم او حمل کرد.
9 سخن گفتن از سر زلف تو را حافظ ختم نمی کند،رشته این سخن تا روز قیامت کشیده خواهد شد.
سخن از عشق و جمال محبوب پایان پذیر نیست ، مثل رشته زنجیر به هم پیوسته است و تا ابد ادامه می یابد.
به سلسله عاشقان هم اشاره دارد، یعنی سلسله عشاق که اززلف معشوق بحث می کنند تا روز قیامت به دنبال هم خواهند آمد.
لیام در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۲۷ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان:
شیخ صنعان که پیرطایفه بود
ناز ِ چشمی خرید و دین دَر داد
نرگس مست و موی همچو کمند
چه بسا خانمان دهد بر باد
....
گر که دل بسته ی آن سروسهی بالایی
رو مهیا کن ازین بحر دل دریایی
مژه اش تیر و دو ابروی کمانش در کار سینه داری چو سپر، مشکل دل بگشایی
ازسر زلف شکن در شکن و خال سیاه
بهره ای گرنبری چون دل ما رسوایی
یوسفی گر کنی و دید ه نگونسار کنی پیرهن پاره کند دستِ چنان شیدایی
گر که فرهاد شوی کوه و کمر خانه کنی یا چو مجنون بسرت خاک کنی، صحرایی
دین و ایمان برود درگروَ ش ، یاد آری؟ شیخ صنعان و دل و دخترک ترسایی؟
مهدی کاظمی در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۲۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۶ - تفسیر ما شاء الله کان:
از مضرات انگشت نمای خلق بودن اینهمه گفتیم ولی اینو بدون که درین راه بدون عنایات حق نمیتونیم از چنگ دیو نابکار جون سالم بدر ببریم مولانا به زیبایی از کلمه هیچ استفاده میکنه در مقابل عنایت خداوند
این همه گفتیم لیک اندر بسیچ(بسیچ:اراده کردن وآماده کردن)
بیعنایات خدا هیچیم هیچ
بدون کمک خداوند و افراد خاص خداوند فرشته هم که باشه نامه اعمالش سیاه و تیره اس ...
بی عنایات حق و خاصان حق
گر ملک باشد سیاهستش ورق
ای خدا ایکه فضل و دانش و برتری تو دوای درد و احتیاج ماست ..قطره دانش مارو بدریای معرفت و آگاهی بیکران خودت وصل کن که وقتی بیاد تو بودن هست از دیگری یاد کردن روا نباشد البته اینجا خاصان حق کسانی هستند که مثال مولانا بدریای معرفت الهی وصل هستند و مارا یاری میکنند که مسقیم و بی واسطه متصل بودن به این دریا کار خاصان و کاملان است و ما از انها چراغ راه میسازیم و هدایت میپذیریم ..اینها همه رو خدا بما لطف کرده تا با این هدایت کافی عیوب ما مستتر و پوشیده بمونه
ای خدا ای فضل تو حاجت روا
با تو یاد هیچ کس نبود روا
این قدر ارشاد تو بخشیدهای
تا بدین بس عیب ما پوشیدهای
قطرهٔ دانش که بخشیدی ز پیش
متصل گردان به دریاهای خویش
جان ما قطره الهی و نمونه ای از دریای خداوندیست برای همین است که بسیار غنی و کلید معرفت الهیست که خداوند در وجود ما نهاده است مولانا در دعایی زیبا رهانیدن این قطره رو از شر هوای نفس و آلودگی های نفسانی رو از قبل ازینکه در خاک محبوس بشه و مثل رطوبتی توسط باد ازبین بره رو از خدا طلب میکنه
قطرهٔ علمست اندر جان من
وارهانش از هوا وز خاک تن
پیش از آن کین خاکها خسفش(در زمین فرو نشاندن) کنند
پیش از آن کین بادها نشفش( فروکشیدن رطوبت)کنند
گرچه ای خدا تو قادری در همچنین شرایطی هم اون قطره رو حفظ کنی و پس بگیری ...قطره ای که در جذب هوا شد یا در خاک ریخت کی از قدرت تو گریخت اگر صدبار هم نابود بشه بازهم تا صدایش کنی با سر قدم میسازه و بوجود میاد
گر چه چون نشفش کند تو قادری
کش ازیشان وا ستانی وا خری
قطرهای کو در هوا شد یا که ریخت
از خزینهٔ قدرت تو کی گریخت
گر در آید در عدم یا صد عدم
چون بخوانیش او کند از سر قدم
روزانه صدها هزار بار چیزهای مختلف همدیگر رو ازبین میبرند ولی باز تحت فرمان تو بوجود میان اونها تحت حکم تو اند و نمیتوانند که نباشند .. مولانا درینجا بزیبایی منبع ادامه زندگی رو از عدم بیان میکنه جایی که ما فکر میکنیم تاریکه و هیچ حیاتی درون وجود نداره
صد هزاران ضد ضد را میکشد
بازشان حکم تو بیرون میکشد
از عدمها سوی هستی هر زمان
هست یا رب کاروان در کاروان
مولانا این حالت رو تشبیه به خواب شبانه میکنه و میگه که مخصوصا شبها که نیستی از بیداری رو در ژرفای خواب تجربه میکنی ولی بازم صبح که میشه از قدرت خداوندی به عالم بیداری و عقول برمیگردی مثال ماهیانی که سرشون از دریا بیرون میکنن ازعدم بوجود میایی ... مولانا درینجا تشبیه زیبایی از عدم بدریای بیکران الهی و کارگاه هستی کرده و نسبت بودن مارو مثال ماهیانی میدونه که سر از دریا برون میکنیم و این فرصت رو کوتاه رو اسمش رو زندگی و میزاریم از دریای حقیقی زندگی غافلیم و میترسیم
خاصه هر شب جمله افکار و عقول
نیست گردد غرق در بحر نغول
باز وقت صبح آن اللهیان
بر زنند از بحر سر چون ماهیان
فیض بارش در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۳۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۱۷:
با درود،
روارو= با شتاب، تیز و عجله. درست معنی میدهد چون این واژه هنوز هم در استان پنجشیر و دیگر استان های شمال افغانستان رواج دارد مثلن میگن: "رو رو راه برو" به معنی تیز تیز یا با عجله و شتاب راه برو، یا میگویند: "همن که دید فلان شخص را روارو از جای پرید" یعنی با شتاب از جا برخاست و فرار کرد.
میرفخرایی در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۱۲ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۷:
"صد بار وجود را فرو بیخته اند" صحیح است، نه "فرو ریخته اند".. یعنی صد بار کّل آفرینش را پالایش و تصفیه کرده اند تا تو به دست آمده ای.
روفیا در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۰۹ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان:
گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن
شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت
؟؟
روفیا در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۰۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۸۱:
یعنی آنگاه که از هستی رستیم مشمول رحمت قرار گرفتیم.
حسن خلیلی در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۲۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۳:
این شعر زیبا و عرفانی را داریوش هنرمند محبوب و فرهیخته نیز به زیبایی سروده است
سعید رئیس زاده در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۵۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶:
سلام . کامنتی بر شعر پر ارزش خیام:
با توجه به وابستگی تن و روان و ضمیر ناخود اگاه و خود اگاه ما به دنیاپرستی فقط با می خیال و نوای موسیقی می توان تحملش کرد.
جمشید چهارلنگی در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۰۸ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۰:
سلام
در مصرع دوم بیت اول،نقطهٔ حرف " ز " در کلمهٔ انالحق زدن،از قلم افتاده و به اشتباه،حرف " ر " شده است.
با عرض پوزش
سرگشته در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۰۴ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۳۰: