گنجور

حاشیه‌ها

شادی در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۵۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴:

متشکرم از شما عزیزان بابت نوشتن پی نوشت برای این شعر بسیار زیبا

ابوالفضل حدادی در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵۹:

در مورد سرودن این غزل در مناقب العارفین افلاکی [فصل 3 بند 21] این چنین آمده است:
ملک المدرّسین مولانا شمس الدین ملطی رحمة الله علیه، از کِبار یارانِ محرم بود و در انواعِ حِکَم مشارٌ الیه و متفقٌ علیه، روایت کرد که روزی مصحوبِ حضرت مولانا در باغِ جنیدالزمان، معروف الوقت، چلبی حُسام الدین بودیم و حضرت مولانا هر دو پای مبارک خود را در آبِ جوی کرده و معارف میفرمود. همچنان در اثنای کلام به اثنای صفات سلطان الفقرا مولانا شمس الدین تبریزی مشغول گشته، مدح‌های بی‌نهایت فرمود و خدمت مقبول الاقطاب بدرالدین ولدِ مدرّس رحمة‌الله که از اکابرِ کُمَّلِ اصحاب بود، در آن حالت آهی بکرد و گفت: زهی حیف، زهی دریغ. مولانا فرمود که چرا حیف و چه حیف و این حیف برکجاست و موجبِ حیف چیست و حیف در میانِ ما چه کار دارد؟ بدرالدین شرمسار گشته، سرنهاد و گفت: حیفم بر آن بود که خدمت مولانا شمس‌الدین تبریزی را درنیافتیم و از حضورِ پرنورِ او مستفید و بهره‌مند نگشتیم و همه‌ی تاسف و تلهّف بنده بدان سبب بود. همانا که حضرت مولانا ساعتی عظیم خاموش گشته و هیچ نگفت. بعد از آن فرمود که اگر به خدمت مولانا شمس‌الدین تبریزی، عظَّم اللهُ ذکرَه، نرسیدی، به روان مقدس پدرم، به کسی رسیدی که در هر تای موی او صد هزار شمس تبریزی آونگان است و در ادراکِ سرِّ سرِّ او حیران!
اصحاب شادی‌ها کردند و سماع برخاست و حضرت مولانا این غزل آعاز فرمود:
گفت لبم ناگهان نام گل و گلستان
آمد آن گلعذار کوفت مرا بر دهان
گفت که سلطان منم جان گلستان منم
حضرت چون من شهی وآنگه یاد فلان
الی آخره. و گویند که قُربِ چهل روز چلبی بدرالدین رنجور و مهجور خفته بود، مستغفر گشته، صحت یافت، باز به عنایت مخصوص شیخ مشرف شد.

روفیا در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲:

چشم استعاره برای یار سفر کرده است چه او به اندازه چشم ارزشمند، قابل اعتماد و بصیرت افزاست، و جهان بین است چون می توان از دریچه او جهان را دید، باز هم به همان دلایل ساده!

نورا در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۰۵ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:

با سلام بر دوستان گرامی
در مورد ابات آخر این غزل زیبا، فکر میکنم هر شاعر بلکه هر انسانی شرایط خاص زمان خودش رو داره و انسان در طول زمانه که به رشد و تعالی می رسه، پس بهتر و شایسته تر اینه که روند و سیر تکاملی هر شخصیت دیده بشه و به یک نقطه از زمان و حال و احوال فرد توجه و قضاوت نکنیم.
احتدیث بسیاری از معصومین هست از جمله حضرت علی و امام باقر ع که ما را سفارش کرده اند تا به سخن گوش دهیم و نه به گوینده.
با آرزوی توفیق برای همه عزیزان

دکتر علیرضا محجوبیان لنگرودی در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۲۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۸:

همچنانکه دوستان تذکار داده اند دو بیت از غزل افتاده است که ملاحت و زیبایی بسیار دارد و اندام واره های شعر بدون آن دو بیت چیزی کم دارد، گویی عروس شعر سعدی دو چشمش را ازدست داده است. یاحق

احمد در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۰۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲ - عاشق شدن پادشاه بر کنیزک رنجور و تدبیر کردن در صحت او:

ترک استثنا مرادم قسوتیست
تصحیح شود
ترک استثنا مرادم قسوتی است

haamed در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۴۹ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۳ - تاریخ وفات ایرج میرزا:

قالب شعر اصلا به قطعه نمیخوره
این شعر غزل هست نه قطعه

rezasafari در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۴۲ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۴:

دربیت دوم، باتوجه به وزن شعر؛جهانی صحیح می نماید
باتشکر

سمیه در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶:

لیست دموع عینی هذا لنا العلامه
معناش می‌شه: آیا این اشک چشمم نشانه‌ای نیست؟

تلگرام طربستان در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۲۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۸۴ - سؤال کردن بهلول آن درویش را:

غلط:
خوانش بر هر گونهٔ آشی بود
درست:
خوانش پر هر گونهٔ آشی بود

رضا در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۰:

گـر ازیـن مـنـزل ویــران بـه ســوی خـانــه روم
دگــر آنـجــا کــه روم عــاقـــل و فــرزانـه روم
به سفررفتن یانرفتن ِ خواجه ی شیراز حضرت "حافظ " درهاله ای ازابهام فرورفته ومستنداتِ تاریخی دراین مورد وجود ندارد ومصداق ِ"هرکسی برحَسَبِ فکر گمانی دارد"شده است! آنچه که ازدیوان آن حضرت استنباط می گردد این است که حافظ زیاداهل مسافرت نبوده، وبیشتربه سیروسلوک معنوی توجّه داشته است.
قبلاً گفته شدکه حافظ با "شاه شجاع" علاوه بررابطه ی دوستی ِ معمول آن روزگاران " شاه وشاعر"،رابطه ای عاطفی نیز باوی داشته است. امّا این رابطه بعدازمدّتی به دست ِسخن چینانِ بدخواه به تیرگی گرائید وحافظ به ناگزیر مدّتی شیراز رابه قصدِ یزد ترک کرد.(یابهتربگوئیم حافظ به سببِ خروج ازشریعت به شهریزدتبعید شد!)
در دیوان "حافظ" چند غزل هست که احتمالاً طیّ ِ این سفر سروده شده است. از جمله این غزل:
"منزل ویران" : اشاره به یزد دارد. گویندحتی هنوز هم باقیمانده‌های بافتِ قدیمی شهر که با خِشت و گِل ساخته شده ویـرانه به نظر می‌رسد و احساس دلتنگی به آدم دست می‌دهد و نیـز وجود خانه‌ای به نام "زندان سکندر" باعث شده که یزد را منزل ویـرانه و زندان سکندر بـنـامـند.
مـعـنـی بـیـت : اگر ازاین شهر ویـرانه‌ی یـزدخلاصی یابم، این‌بـار بـا حکمت و مصلحت اندیشی به شیـراز می‌روم تا دیگرباربه چنین بلایایی مبتلا نگردم.
گویند حافظ به سببِ باورها واعتقاداتِ شخصی، تهدید وتکفیر وتبعیدشد! دراینجا ظاهراً به همین مسئله اشاره دارد. گویی که رنج ومصیبتِ فراوانی تحمّل نموده وسرش به سنگ ِ ندامت خورده باشد می فرماید که اگر این تبعید به سلامتی به پایان رسد سعی می کنم پس ازاین با تعقّل رفتار کنم،مصلحت اندیشی کنم وبه تبلیغ باورها وعقایدِ خود نپردازم! لیکن باروحیّه ای که ازحافظ سُراغ داریم باتعقّل رفتارکردنِ اوبعید بنظرمی رسد! مگرآنکه مصلحت اندیشی وباتعقّل رفتارکردن ِ اونیز معنا ومفهوم حافظانه ای داشته باشد!
خرّم آن روزکزین منزل ِ ویران بروم
راحتِ جان طلبم وزپی جانان بروم
ز یـن سفـر گر به سـلامـت به وطن بـاز رسـم
نذر کـردم کـه هـم از راه بـه مـیـخاـه روم
"وطن" : اشاره به شیـراز
"نذر": یک اصطلاح شرعیست : تعهدی است که بنده با خدا می‌بندد تا اگرآرزویش برآورده شود کارخیری مثل: توزیع غذا وکمک به مستمندان انجام دهد. در فقه نـذر شرایطی دارد ، از جمله اینکه : عمل به نـذر واجب است ، نـذر نبایـد مـنـکر و گناه باشد ، حتماً بعد از نیت باید صیغه‌یِ نـذر بر زبان جاری شـود.
در اینجا می بینیم که حافظ نه تنها در"زمان ِتبعید" سرش به سنگ نخورده و دست ازباورهایش برنداشته ،بلکه "نـذر" کرده قبل ازآنکه به خانه برسد اوّل به میکده رفته وبه شرابخواری بپردازد وسپس به منزل مراجعت کند! روشن است که "تبعید" نیز همانندِ تهدید وتکفیرنتوانسته، اورا واداربه تسلیم وشکست نماید.ضمن آنکه حافظ "نذر کردن" رانیز دراینجابه سُخره گرفته وبه شریعت دهن کجی می کند!.
مـعـنـی بـیـت : نذر کرده‌ام که اگرازاین سفر به سلامت به شیراز برسم، قبل ازهرچیزیک راست به میخانه بروم وپس ازنوشیدن ِ شراب به منزل خود بروم .
تازمیخانه ومی نام ونشان خواهدبود
سرماخاک ره پیرمُغان خواهدبود.

تا بگویم که چه کشفم شد ازین سیر وسلوک
بـه دَرِ صـومـعـه بـا بـَربـط و پــیــمانـه روم
"کشف شدن" : آشکار شدن
"سیر": گردش ، سفـر
"سلوک" : رفتار کنترل شده
"سیر وسلوک" : در مسیر کسب ِ دانش ومعرفت و رسیدن به مقامات معنوی تلاش کردن
بنظرمی رسد دراینجا منظورحافظ ازسیروسلوک، هم سیر وسفرازشیرازبه یزدهست وهم تلاشهای روحانی که دراین مدّت،برای کسبِ معرفت انجام داده است.هردومعنی درهم آمیخته شده است.
"صومعه" درنظرگاهِ حافظ محلّ خوشنامی نیست، درآنجا خرقه پوشانی تجمّع کرده اند که ریاکار وفریبکارند. تنها جایی که درنظرگاه ِ حافظ ازاعتبارمعنوی برخورداراست میخانه،دیرمُغان وخرابات است. تنها دریکی دوغزل از"صومعه" به نیکی یادکرده است. قطعاً درآنهانیز صومعه ی خرقه پوشان مدِّ نظرنبوده بلکه صومعه ای رامتصوّرشده که در "عالـَم قـُدس" جای دارد نه درروی زمین:
صـوفی صـومـعه‌ی عالـَم قـُدسم ، لـیـکن
حـالـیا دیـر مـُغـان سـت حـوالـت‌گـاهـم
"بـربط" :آلت موسیقی
مـعـنـی بـیـت : درادامه یِ بیتِ قبلی می فرماید: پس ازآنکه به میخانه رفتم وسرمست شدم، غزلخوان وپایکوبان باآهنگ موسیقی وپیمانه ی شراب دردست، به سوی صومعه حرکت می کنم وخرقه پوشان وصوفیان را ازکشفیّاتی که درطول مدّتِ تبعید به دست آوردم آگاه می سازم.
حافظ بخیل وحسود نیست هرچه بدست می آوردسخاوتمندانه وبی هیچ منّتی بامردم درمیان می گذارد. اونیک می داند که زندگانی آدمی بسته به میزان آگاهیست وآگاهی نقش کلیدی درسعادت یا سیه بختی هرکس دارد.
همچوجم جُرعه ی مانوش که سرِّدوجهان
پرتو ِ جام ِجهان بین دَهدَت آگاهی
آشــنـایـان ره عـشـق گـرم خون بـخـورند
ناکـسم گربه شکایـت سـوی بـیـگانـه روم
"گرم خون بخورند" : اگرهم خونم رابریزند یا اگرهم زَجرم دهند وخون ِدل به خوردِ من بدهند.
حافظ عشق را آنقدرگرامی وعزیز ومقدّس می داند که هرزیان وخسارتی که ببیند وبگونه ای مرتبط باعشق باشد، آن خسارت را نعمت می داند ودرمقام جبران زیان برنمی آید ازاین رومی فرماید:
اگرازاطرافیانم یاهرکسی دیگرکه باعشق آشناهست به من ضرروزیانی برساند یاحتّابخواهد خونم رابریزد ویاآنقدرزجر واندوه دهد که باعثِ خونین دل شدنم گردد، به حُرمتِ اینکه باعشق آشناست اوراخواهم بخشید. نامرد وناجوانمردم اگر بخواهم از چنین کسی گله و شکایت به یک غریبه بروم .
غریبه درنظرگاهِ حافظ کسی هست که باعشق بیگانه هست حتّا اگرنزدیکترین خویشاوند نیزبوده باشد نامَحرم وغریبه هست!
تانگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامَحرم نباشد جای پیغام سروش
بـعـد از یـن دسـت مـن و زلف چو زنـجیـر نـگار
چـنـد وچـند از پی کام دل دیوانه روم ؟!
حافظ درخیال تصوّرمی کند که ازاین سفر بسلامت به منزل رسیده، اوّل مستقیم به میکده سری زده،سپس بابربط وپیمانه به صومعه رفته تا ازکشف وشهودی که درطول ِ تحمّل ِ تبعید داشته به خرقه پوشان بازگوکرده است. حالا تصمیم می گیرد دیگرزلفِ یار را رها نکند وتاپایان عمر درسعادت ونیکبختی زندگی کند.
"دست به زلف رسیدن" نشانه‌ی وصال و برطرف شدن هجران است
مـعـنـی بـیـت : بعد از بازگشت از سفر دست دل در حلقه های زنجیرزلفِ معشوق خواهم کرد وهیچ کارباطل و حاشیه ای یا ازروی هوا وهوس انجام نخواهم داد. فقط بعد از این باید کنار معشوقم باشم و از وصال اوبهرمندگردم. دیگربطلالت وبیهودگی بس است.
کام خود آخرعمرازمِی ومعشوق بگیر
حیفِ اوقات که یکسربه بطالت برود.

گــر بـبـیـنـم خــم ابــــروی چـو مـحـرابـش بـاز
سـجــده‌ی شـُکـر کـنـم وز پـی شـُکـرانـه روم
"باز" دراینجا هم به معنایِ گشادگی ِ ابروکه نشانه یِ رضایتِ دوست است، هم به معنای دوباره هست.
مـعـنـی بـیـت : اگرقسمت شود ودستِ دل درحلقه های زنجیرزلفِ یارببندم، اگرمحرابِ ابروان ِ معشوق را دوباره ببینم، اگر گره برابروی یار نبینم واورا سرحال ودرحالِ رضایتِ خاطرببینم، من به منتهای آرزو می رسم ودیگر خوشبخت وکامروا می گردم. درآنصورت به میمنتِ این اتّفاق ودرمقام شکرگزاری ،پیشانی برخاک می نهم وسجده ی شُکرمی گزارم وهمواره لحظاتِ خودرا به سپاسگزاری وشکرکردن سپری می کنم.
خوش کردیاوری فلکت روز داوری
تاشُکرچون کنی وچه شکرانه آوری

خـُرّم آن دم کـه چـو حافظ بـه تولاّی ورزیر
سرخوش از مـیـکده بـا دوست به کاشانه روم.
حافظ معمولاً دربیتِ پایانی، خودرا ازنگاهِ دیگران موردِ تجزیه تحلیل وارزیابی قرارمی دهد واز زاویه ی یک شخصی دیگر خودرا نگاه می کند.
"تولاّ" : دوستی و عنایت ،توجّه و محبّت ای خوش آن لحظه‌ای که سَرمست وشادان، دوشادوش ِ دوست صمیمی ورفیق ِ شفیق (احتمالاًمنظور"خواجه جلال الدین تورانشاه" است که باحافظ اُنس واُلفتی داشته) ازمیخانه بسوی خانه روان گردم.

حسین در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:

لطفا صاحب نظران معنی کامل بیت گر به نزهتگه ارواح برد بوی تو باد
عقل و جان گوهر هستی به نثار افشانند رو بفرمایند.

رضا در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۲:

گر بُـوَد عمر به میخانه رسم بـار دگـر
بـجز از خدمت رنـدان نـکـنـم کار دگـر
میخانه : میکده
رنـد : پاکباخته ی پاک باطن ِ پاک پندارکه ظاهرش گناهکار ،خطاکار وبی قید وبنداست. درست نقطه مقابلِ زاهد که ظاهری آباد، آراسته، پاکیزه دارد لیکن دارای ِ باطنی خراب،پریشان وکثیف دارد.
میخانه ، میکده ، دیرمغان تنها مکان ِ موردِ قبول ِ حافظ برای پالایش ِ درون وتمرین ِ راستی ودرستیست.
میخانه مَحلِّ تجمّع ِ مستان ورندان بی ریاست و حافظ آنها را در برابر صومعه،خانقاه و مسجد می‌آورد که در آنهازاهدان،صوفیان وخرقه پوشان برای فریبِ مردم ریاکاری می‌ورزیدند.
معنی بیت : اگرفرصت داشته باشم واگر عمری باقی باشد و یکبار دیگر توفیقِ حضور در میخانه را پیداکنم،غیر از خدمتگزاری به رندان پاکباطن ِ بی ریا به کاردیگری نخواهم پرداخت.
حافظ عبادت را درعشق ورزی وخدمت به خَلق می داندوبه عبادتِ عابدان وزاهدان اعتقادی ندارد.
جای دیگر درهمین زمینه می فرماید : در خراباتِ مُغان گر گذر افتد بازم
حاصل خرقه و سجّاده روان در بازم.
خُرَّم آن روز که با دیده‌ی گریـان بـروم
تـا زنم آب ، درِ میکـده یـک بـار دگــر
خرّم : ای خوش، چه خوش است.
حافظ از"با دیده‌ی گریان بروم" سه معنی گرفته است : 1- به خاطر مدّتی که از میخانه دوربوده است.(احتمالاً این غزل نیز درزمان تبعید به یزد سروده شده است.زیرا فَحوای کلام بیانگر شرایطِ زندگی اجباری دریزد است. 2- به خاطر شوق رسیدن به میخانه(باتوّجه به واژه ی خرّم) 3- به خاطر رفت و روب و آبپاشی میخانه چشمانش را پُرآب کرده است.
معنی بیت : ای خوش آن روزی که با چشم های اشکبار(بادرنظرگرفتن ِهرسه مورد) به میخانه بروم و یکبار دیگر جلوی میخانه را با اشکهایم آبپاشی کنم.
حافظ راهِ خودراپیدا کرده وتمام تلاش وکوشش خودرا دراین راه(عشق ورزی وپرهیزازریا وتزویربکارگرفته ونه تنها تبعید وتکفیر که هیچ چیز جلودار او نیست.
تااَبدبوی محبّت به مشامش نرسد
هرکه خاکِ درمیخانه به رُخساره نرفت
معرفت نیست در این قوم ، خدارا سببی
تـا بـرم گوهر خود را بـه خریـدار دگـــر
معرفت :ادب ودانش، شناخت، درک
قوم : گروه ، ایل و طایفه
حافظ دریزد دچار رنج ومشقّاتِ زیادی شد. تبلیغات ِ منفی وشایع شدن ِ خبرخروج ازشریعت وموردِ تکفیر قرارگرفتنِ حافظ، فضای سنگین وسختی ایجاد کرده بود وبه همین سبب استقبال ِ چندانی ازوی وباورها ،اعتقادات ویافته های ارزشمندش صورت نگرفت.
منظور از "قوم" خرقه پوشان ،صوفیان و مدّعیان ِ مُتعصّب ویکسویه نگرست که جزخود دیگران راناحق ومستوجبِ مرگ می دانند. همین مدّعیان هستند که امروزه با لقبِ داعش ظهورکرده وجزخودشان تمان اندیشه ها وافکارها راباطل می شمارند ودست به چه جنایاتی که نمی زنند.! تصوّرکنید درآن روزگاران که تفکّر داعشی حاکمیّت داشته، چه مصایب ومشقّاتی برسرروشنفکرانی مثل حافظ می آورده اند. باید دربرابرشهامت وشجاعتِ حافظ درمبارزه با قشری نگری ِ ،تعصّبِ خشک ، تزویر وریاکاری، سرتعظیم فرودآورد، اواسطوره ی همیشه جاویدِ تاریخ بشریّت است.
معنی بیت : این قوم خشک مغز ومتعصّب، خودرابه خواب زده ونمی خواهندبیدارشوند. اینها ظرفیّت ِ پذیرش ِاندیشه های نو را ندارند. این طایفه توان این راندارد که تلقیناتِ گذشتگان راکنار گذاشته واز زاویه ای دیگر به زندگی، انسانیّت وعشق نگاه کنند! محض ِ رضایِ خدا سببی فراهم سازید تا من ازاین وضعیّت نجات پیداکرده وتوانسته باشم اندیشه های نابِ انسانی ام را،هنر ونبوغ ِ ارزشمندم را به گوهر شناسان (قدرشناسان) دیگر ارائه کنم.
متاسّفانه این موضوع که:" هرچه بیشتر بفهمی بیشتر دچار عذاب ورنج می شوی" قانون نانوشته ایست که درهمه ی روزگاران قربانی گرفته وهمچنان می گیرد. حافظ نیز یکی ازاین قربانیان است. اوکه جلوتراززمان ِ خویش بود، اوکه فراترازعلوم زمانه رامی دانست شاهین ِ طبع او که درفراخنای آسمان ِ اندیشه بالاترازهمه به پروازدرمی آمد، باهوشمندی،نیرنگ وحُقّه های فریبکاران راتشخیص می داد وازاین بابت که چرا مردم علیهِ آنها نمی شورند خون ِ دلها می خورده است.! اوآرزومندِ خَلقی بیدار ومردمی روشن فکربود تا خریدار گوهرهای کمیابش باشند.
ای کاش درآن هنگامه،کسی سرفرا گوش ِ نازنینِ حافظ می آورد وبه آواز ِحزین،این بیت ازشعرخودِ اورا به اویادآورمی شد تااندکی ازدردها وآلام ِ اوکاسته باشد:
گوهرجام جم ازکانِ جهانی دگراست
توتمنّا زگِل کوزه گران می داری!
یـاراگررفت و حق ِ‌صحبتِ دیرین نشناخت
حاشَ لِلّه کـه روم من ز پی یـار دگــر
حاشَ لِلّه : به معنی ِ امکان ندارد،هیهات
عاشقی راباید ازحافظ آموخت، اورسول ِ عشق است و انتظاری غیرازاین ازوی نیست. معشوق هرکاری کند حُکم ازآن ِ اوست. عاشق فقط اظهارنیاز می کند وناز معشوق را می کشد.
معنی بیت : اگرمعشوق نسبت به من بی توجّهی کرد ومرا ترک کرد، گِله وشکایتی نیست. هرچه فرمان ِ اوباشد همان درست است. معشوق اگرحقّ دوستی و نشست و برخاست های گذشته را رعایت نکرد و قدرش ندانست مُختار است. من ِ عاشق فقط وظیفه دارم عشق ورزی کنم ! امکان ندارد که من به جای دوست غیری بگزینم.
اگربرجای من غیری گُزیند دوست حاکم اوست
حرامم باداگرمن جان به جای دوست بگزینم!
گر مُساعِد شودم دایـره‌ی چرخ کبـود
هم به دست آورمش باز به پرگار دگر
مُساعدشودم : سازگارشود مرا، موافقِ خواستِ من گردد
دایره‌ی چرخ کبود :روزگار،زمانه، چرخ ِفلکِ نیلگون
پَرگار: وسیله ای مهندسی جهتِ ترسیم دایره، کنایه ازدوران وحرکتِ دورخویش، "پَرگارفلک": دور ِ فلک، حافظ دراینجا معنای حرکت ، تدبیر و چاره اندیشی را ازپَرگارگرفته است.
بازهم واژگان خویشاوندان ِ یکدیگرند. بین ؛ دایره ، چرخ و پَرگار ایهام ِتناسب برقرار است .
معنی بیت : اگر چرخش ِروزگار با خواست ِمن سر سازگاری داشته باشد،امیدوارم دردوره ای دیگر، دوباره یار را به دست بیاورم.
حافظ هرگز امید وایمان ِ خویش را دررسیدن به سرمنزل ِ مقصود وبه دست آوردن ِ دامن دوست ازدست نمی دهد.
گربادِ فتنه هردوجهان را به هم زند
ما وچراغ چشم ورهِ انتظار دوست!
عافیت می‌طلبد خاطرم اَر بگذارند
غمزه‌ی شوخش و آن طرّه‌ی طَرّاردگر
عافیت : تندرستی وسلامتی، آرامش ِ ِخاطر
غَمزه : عشوه ،کرشمه ، حرکاتِ دلبرانه ی چشم و ابرو و صورت ازجانبِ معشوق
طُـرّه : بخشی ازموی ِسر که روی پیشانی ریزند.
طَـرّار : دزد وراهزن
معنی بیت : خاطرآسوده آرزومندم،به آرامش نیازمُبرم دارم. دلم می خواهد اندکی بیاسایم لیکن غمزه وعشوه ی دلربای معشوق و زلفِ رهزن ِ یار، راحتم نمی گذارند، حرکاتِ دلبرانه ی چشم وابروی یارتحریکم می کنند وپریشان خاطرم می سازند.
حُسن ِخُلقی زخدامی طلبم خوی تورا
تادگرخاطرما ازتوپریشان نشود.
راز ِ سربسته‌ی‌ما بین‌که به دَستان گفتند
هرزمان با دَف و نی بر سر بازار دگر
دَستان : سرود ، نغمه
ازقدیم گفته اند عشق وسرفه رانمی توان پنهان کرد!
پنهان کردنِ عشق همانندِ پنهان کردن ِ زشتی ِ رُخسار ازآئینه ومخفی کردن ِ شمیم ِ عود وعنبر دردلِ دامن،محال وناممکن است. رنگِ رُخسار عاشق خبرازسِرّ ضمیر می دهد ودرو دیوارگواهی می دهند که اتّفاقی افتاده است!
عشق ِحافظ نیزازمقوله یِ "عشق رسواییِ مَحض است حاشانشود"خارج نیست وبه رغم تلاشهایی که درپنهان کردن ِ عشق صرف نموده، رازش بَرمَلا شده است.
معنی بیت : راز ِ پوشیده وپنهانِ عاشقی ِ ما را ببینید که چگونه از پَرده برون افتاده ومردم آن را با سازودُهُل بر سر هرکوچه و بازار می‌خوانند!
سِرّسودای تودرسینه بماندی پنهان
چشم ِتَردامن اگرفاش نکردی رازم
هردم از درد بـنـالم که فلک هرساعت
کـنــدم قـصــد دل ریـش بــه آزار دگـــر
ریش : مجروح ، زخمی
معنی بیت : هرلحظه، دایماً از این دردومصیبت ناله و افغان دارم که روزگار، موافق باخواستِ من نیست، هر لحظه با آزاری دیگر، دل مجروحم را آزرده خاطرمی سازد.
عاشق تازمانی که درآغو
تاشدم حلقه بگوش درمیخانه ی عشق
هردم آیدغمی ازنوبه مبارکبادم
باز گویم نه در این واقعه حـافــظ تنهاست
غرقه گشتند در این بـادیـه بسیار دگـر
واقعه : همان ماجرای عشق ورزیست
بادیه : بیابان بی آب و علف
غرقه‌گشتند : غرق شدند، دراینجاجان سپردن فنا گشتن است.
معنی بیت : با خودمی گویم که دراین ماجرا، من تنهانیستم که دچار غم واندوه ورنج شده ام. این حادثه‌ی جانسوز عشق برای خیلی ازکسان اتّفاق افتاده است. حافظ تنها نیست بلکه بسیاری دیگر نیزهمچون من درگیراین جریان هستندودر بیابان بی آب و علف هجران و حیرانی فنا شده‌اند.
درجایی دیگرمی فرماید:
نه من برای آن گل ِعارض غزل سرایم وبس
که عندلیبِ توازهرطرف هزارانند.

جاوید در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۱۹ دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۵ - نامهٔ پنجم اندر جفا بردن از دوست:

با درود خدمت خانم رضایی
متنون کهن و دانشگاه های معتبر اروپایی به اتفاق "ساری" ذکر کردند. همین رفرنس هم مربوط به دانشگاه فرانکفورت هست که ساری ذکر کرده.
از نظر شعر هم ساری و تکرار ساری و سواری و ساری در بیت بعد نشان دهنده اینه که برای زیبایی و روانی اثر کلمه آمل نمیتونه درست باشه.
ویس و رامین به تصحیح ماگالی تودوا و الکساندر گواخاریا که توسط بنیاد فرهنگ ایران و زیر نظر پرویز ناتل خانلری در دهه چهل خورشیدی در چاپخانه زر چاپ شده هم "ساری" ذکر شده است.
در مجموع آوردن نام آمل متاخر است و سابقه تاریخی ندارد.
ممنون

سهیل قاسمی در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۰۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴:

@گمنام1
تشکر. موافقم. به شرط این که وجهه مستحسن (جنبه مثبت) از زیبا و دلربا و فریبا را در نظر نگیریم! وجه فریبندگی و... را در نظر بگیریم.

جمشید در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۵۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۶۴ - باز جواب گفتن ابلیس معاویه را:

نگاه حضرت مولانا در این شعر به شیطان بسیار جالب بود و نشان می دهد می شود همه ذرات کائنات را جزیی از وجود خدا دانست که به اقتضای زمان به آنها وظایفی محول گردیده است و ان کسی سعادتمند است که وظیفه خود را به خوبی به انجام برساند

سلیمی در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۴۵ دربارهٔ رضی‌الدین آرتیمانی » ساقی‌نامه:

با عرض سلام وادب خدمت دست اندرکاران سایت وزین گنجور.
واقعا این ساقی نامه که به صورت مثنوی سروده شده است دارایی مضامین فوق‌العاده عالی وبی نظیر است اما مدح شاه عباس در خاتمه آن کمی به ابهت محتوایی آن لطمه زده ولی در عین الحق والانصاف بسیار پر محتوا است.
چند اشتباه لفظی در تایپ آن وجود دارد که تعداد از آنها را دوستان دیگر یاد آوری کرده اند من فقط بدون اشتباه لفظی اشاره می کنم:
1 انده که به نطر میرسد ثبت درست آن اندوه باشد
2 مئی که ثبت درست آن می ای باید باشد.

اروند در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸:

در قسمت صوت ظاهرا به اشتباه صدا با کسره اول خوانده شده که باید با صَدا با فتحه خوانده شود که معنای انعکاس صدا را میدهد زیرا حافظ میفرماید دلم ایمدوار به صدای تو است که باید همان صَدا باشد که در کوه آه و ناله کردم تا پژواکی از آن بشنوم

haamed در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۵۷ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - دل بزه کار:

در بیت دوم مصراع اول اولین کلمه به اشتباه وبرانه نوشته شده که شکل صحیح آن ویرانه است

فرشید در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۱۱ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۵۷:

با سلام به نیازست صحیح میباشد در مصرع دوم با تشکر

۱
۳۱۹۰
۳۱۹۱
۳۱۹۲
۳۱۹۳
۳۱۹۴
۵۵۵۲