دی بدان رستهٔ صرافان من بر دَرِ تیم
پسری دیدم تابندهتر از در یتیم
زین سیه چشمی جادو صنمی طرفه چو ماه
بینظیری که نظیریش نه در هفت اقلیم
با دلم گفتم ای کاشکی این میر بتان
کندی بر من بیچاره دل خویش رحیم
رفتم و چشمگکی کردم و شد بر سر کار
کودکک جلد بد و زیرک و دانا و فهیم
گفتم او را ز کجایی و بگو نام تو چیست
گفت از بلخم و نامست مرا قلب کریم
گفتم: ای جان پدر آیی مهمان پدر؟
گفت: چون نایم و رفتیم همی تا سوی تیم
هر دو در حجره شدیم آنگه و در کرده فراز
خوب شد آنهمه دشوار و شدم کار سلیم
دست شادی و طرب کردن و می خوردن برد
او چنان میر و منش راست بمانند ندیم
چون بشد مست و ز باده سر او گشت گران
کرد وسواس مرا در دل شیطان رجیم
گفتم او را که: سه بوسه دهی ای جان پدر
گفت: خواهی شش بگشای در کیسهٔ سیم
ده درم داشتم از گاه پدر مانده درست
کردم آن ده درم خویش بدان مه تسلیم
بند شلوارش بگشاده نگه کردم من
جفتهای دیدم آراسته با هر چه نعیم
سینه بر خاک نهاد آن بت باریک میان
تا به ماهی برسید از بر سیمینش نسیم
شکم و نافش چون قافله پرتو و پنیر
و آن سرین گاهش همچون شکم ماهی شیم
گنبدی از بر چون نقره برآورده سفید
کرده آن نقرهٔ سیمینش به الماس دو نیم
پارهای بردم از این روغن ابلیس به کار
الف خویش نهان کردم در حلقهٔ میم
او به زیر من چون کبک که در چنگل باز
من بر آن گنبد او راست چو بر طور کلیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به وصف زیبایی و جذابیت دلبندش میپردازد. او در کنار صرافان در تیم، پسری را میبیند که از هر نظر تابناک و بینظیر است. زیبایی او به اندازهای است که شاعر آرزو میکند این معشوق دلش را نسبت به خود مهربان کند. شاعر از او میپرسد که اهل کجاست و نامش چیست و او به بلخ اشاره میکند.
پس از آشنایی، شاعر و آن پسر با هم به حجره میروند و خوشگذرانی آغاز میشود. با نوشیدن باده، شاعر دچار وسوسههایی میشود و از او میخواهد که بوسهای به او بدهد. دلبند، در ابتدا موافقت میکند و شاعر برای او از داراییاش میگذرد. او زیباییهای جسمانیش را توصیف میکند و شاعر در خیال خود به او نزدیک میشود.
شعر به تصاویری نمادین و تخیلی از زیبایی، عشق و لذت میپردازد و در عین حال نشاندهندهی وسوسهها و تمایلات شاعرانه است.
هوش مصنوعی: در آن روزی که از صرافان گذر میکردم، پسری را در دَرِ تیم (محل نگهداری یتیمان) دیدم که نورانیتر و درخشانتر از خود در یتیم بود.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی و جذابیتی خاص اشاره دارد. شاعر از چشمان سیاه و جذاب یک معشوق سخن میگوید که مانند ماهی است که در زیبایی و ویژگیهایش همتایی ندارد و در هیچ جای جهان مشابهی برای او وجود ندارد. این توصیف نشاندهندهی شدت شیفتگی و شگفتی شاعر نسبت به زیبایی معشوقش است.
هوش مصنوعی: به دل خود گفتم ای کاش این معشوق نازکخوی بر من، که بیچارهام، رحم کند.
هوش مصنوعی: رفتم و نگاهی به بچه زدم و او که باهوش و زیرک بود، به سرعت متوجه شد و فعالانه به کارش ادامه داد.
هوش مصنوعی: سوالی کردم از او که اهل کجا هستی و نامت چیست. او پاسخ داد که اهل بلخ است و نامش را قلب کریم معرفی کرد.
هوش مصنوعی: گفتم: ای جان! آیا به دیدن پدر میآیی؟ گفت: وقتی که من به مانند نای هستم و راه میرویم به سوی تیم.
هوش مصنوعی: ما هر دو در اتاقی دربسته قرار گرفتیم و با بالا رفتن در، همه چیز خوب شد. تمام مشکلات و دشواریها برطرف شد و من به آرامش رسیدم.
هوش مصنوعی: شخصی با دستی که در حال شادی و نوشیدن است، به گونهای رفتار میکند که همچون یک میران و بزرگوار باقی میماند و با دوستان و همراهان خود نیز خوشگذران است.
هوش مصنوعی: وقتی که او از نوشیدنی مست شد و سرش سنگین گشت، وسوسههای شیطانی در دل من شروع به فعالیت کرد.
هوش مصنوعی: من به او گفتم: ای عزیز، اگر سه بوسه به من بدهی، او در پاسخ گفت: اگر میخواهی، شش بوسه بگیر و در کیسهٔ نقرهام را باز کن.
هوش مصنوعی: من از پدری که درگذشته، ده درم (واحد پولی) به یادگار دارم و آن را با دقت و تلاش به دست آوردهام و به آن مهربان تسلیم میشوم.
هوش مصنوعی: در حین اینکه بند شلوارم را باز کردم، نگاهی به جفتی داشتم که با زیبایی و زینت تمام آراسته شده بود.
هوش مصنوعی: او با دلی پر از محبت، سرش را بر زمین گذاشت تا بوسیله بادی خنک از جانب معشوقش به ماهی برسد.
هوش مصنوعی: شکم و ناف او مثل کاروانی پر از نور و پنیر است و آن قسمت پایینش مانند شکم یک ماهی به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: سقفی به رنگ نقرهای که بر افراشته شده و زیبایی آن به قدری زیاد است که گویا نقرهای درخشان را به دو نیم تقسیم کردهاند و به شکل الماس درآوردهاند.
هوش مصنوعی: من مقداری از این روغن خبیث به کار خودم بردم و آن را در درون حرف م پنهان کردم.
هوش مصنوعی: او به زیر من مانند کبکی که در چنگل است، و من بر آن گنبد مانند کوهی که حضرت موسی بر آن بود ایستادهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بفزوده ست بر من خطر قیمت سیم
تا بنا گوش ترا دیده ام ای در یتیم
سیم را شاید اگر در دل و جان جای کنم
از پی آنکه بماند به بنا گوش تو سیم
از بناگوش تو سیم آمد و زر از رخ من
[...]
آفرین باد بر آن عارض پاکیزه چو سیم
و آن دو زلفینِ سیاه تو بدان شکل دو جیم
از سرا پایِ توام هیچ نیاید در چشم
اگر از خوبیِ تو گویم یک هفته مقیم
بینی آن قامتِ چون سرو خرامان در خواب
[...]
ای دل و هوش و خرد داده به شیطان رجیم
روی بر تافته از رحمت رحمان رحیم
دل چون بحر تو در معصیت و نرم چو موم
سنگ خاراست گه معذرت و تنگ چو میم
نتوانی که کنی بر سخن حق تو مقام
[...]
علم محترم دولت دین قیم
مستوی قامت باد از تو تا روز قیام
منم امروز و دلی زانده گیتی به دو نیم
بیم آنست هنوزم که به جان باشد بیم
نه مرا مسکن و ماوی،نه مرا خانه و جای
نه مرا مونس و غمخور،نه مرا یارو ندیم
بردلم حسرت اصحاب بلایی ست بزرگ
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۹ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.