گنجور

حاشیه‌ها

نیکومنش در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷:

درود بیکران بر دوستان جان
_آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست
چشم میگون لب خندان دل خرم با اوست
2_گر چه شیرین دهنان پادشهانند ولی
او سلیمان زمان است که خاتم با اوست
در مسیر و طریقت الی الله از حضرت ادم تا خاتم واز حضرت خاتم تا کنون سکاندار کشتی هدایت عاشقان به سوی معشوق به عهده کسی بوده که به رسم نشان نگین پادشاهی که در زمان حضرت سلیمان به مصلحت پروردگار امر گردید که مشهود عامه گردد؛به دست او رسیده باشد
(پس به هر عصری ولی یی حاکم است ازمایش تا قیامت دائم است)
این سکاندار هدایت الهی از ان روی که رخ و چهره به سوی پروردگار داشته از شدت روشنایی فروغ پروردگار چهره اش سوخته و به صورت سیه چرده در عالم ملکوت دیده می شود وبه موجب این همنشینی با پروردگار موجب رحمت و شیرینی به عالم امکان گردیده وصاحب چشمانی میگون و مست کننده بیانی شیرین و خندان ودلی شادان و امید بخش می باشد .
ودر این مسیر هدایت و ارشاد نمایندگانی از سوی خویش تعیین نموده که هر کدام از ان نمایندگان خسروان وشیرین دهنانی هستند که وصف العشق می کنند و کام عاشقان را شیرینی می بخشند
3_روی خوب است و کمال هنر و دامن پاک
لاجرم همت پاکان دو عالم با اوست
ویژگیهای ان خلیفه الهی چنین است که خوش سیمابوده وبه تمام کمالات و هنرها متّصف بوده و از هرگونه پلیدی و زشتی منزه میباشد ودر هر زمان همت و اراده حقیقت طلبان و راستی پویان هر دودعالم امکان وملکوت از نفَس گرم و قدسی او می باشد .
4_خال مشکین که بدان عارض گندمگون است
سر آن دانه که شد رهزن آدم با اوست
من به حضور ان امام موعود زمان خویش هم در صورت ظاهر و هم در صورت باطن رسیده وبه پیشگاه قدسیش مشرف شدم خال مشکین بسیار زیبایی بر صورت گندم گون او بود که نشان از سِرّ الهی امیخته به وجودش داشت همان سرّی که رهزن کلیه عاشقان واقعی الهی بوده وتمام‌پاکان کونین همچون ادم خلیفه الله نیز اسیر و مفتون همان سِرّ گشته و به مقام خلیفه الهی رسیده اند
5_دلبرم عزم سفر کرد خدا را یاران
چه کنم با دل مجروح که مرهم با اوست
ان دلبر که قرار از کف دل دزدیده ومرا به خویش مبتلا کرده است کنون که تنها التیام بخش زخمهای دلم اوست و برای درد دل خویش دوای دیگری سراغ ندارم عزم سفر کرده و راهی دیار دیگری است
6_با که این نکته توان گفت که آن سنگین دل
کشت ما را و دم عیسی مریم با اوست
این راز را با که می توانم در میان بگذارم و چه کسی میتواند محرم راز دل من گردد که ان دلبری که دلش به سنگینی دو عالم است و باری را که دو عالم نتوانست تحمل کند او پذیرا شد ،این من عارییتی وبی اعتبار را از من گرفت ودر مقابل ان با دم روح بخش عیسوی خویش جان دوباره ای به من ارزانی داشت
6_حافظ از معتقدان است گرامی دارش
زان که بخشایش بس روح مکرم با اوست
ای آنانیکه شعر و غزل حافظ به دستتان رسیده و ان را تفعل کرده و انرا میخوانید یقین بدانید که حافظ از معتقدان سلسله اولیا از حضرت ادم تا زمان عصر یعنی همان طریقت عشق بوده وبه یمن این ارادتمندی واسطه رحمت و بخشش روح های عزیز بیشماری تا ابد خواهد بود.

گمنام در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۳:

آواز خوان " سبزو سپید " به گمانم سپیدار است

گمنام در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۳۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰:

ورزش چوب و توپ همان " گو بزن برو " خودمان است
که " بیس بال " و " کریکت " از آن ریشه گرفته اند.

۷ در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۱۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰:

طبطاب شبیه بیسبال هست وشباهتش به راگبی خیلی کم
بیسبال نوعی ورزش گروهی است که با چوب و توپ توسط 9 بازیکن در یک زمین چمن بازی می‌شود. بیسبال در قرن نوزدهم از ورزش انگلیسی کریکت ریشه گرفته است.
ویکی

۷ در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۵۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰:

شاید طباطبا یا طباطبایی از همین طبطب باشد یعنی کله بر چوب و چوگان و سرگشته و دربدر
طبا در زبان عبری به معنی پدر بزرگ و طباطبا به معنی پدر بزرگ پدر بزرگ است‌.
همچنین، گفته شده است که «طباطبا» در زبان نبطیّه به معنای «سید السّادات» است.

۷ در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۴۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰:

کوس غارت زد فراقت گرد شهرستان دل
شحنه عشقت سرای عقل در طبطاب داشت
در نبودت شهر دل محاصره و به تاراج رفت ولی والی شهر(عقل)درگیر بازی طبطاب بود(حمله را جدی نگرفت و وقتی فهمید که شهر تاراج شد)
یا والی شهر در نبود تو کله ام را توپ طبطاب کرد
عشقت نه تنها کمک نکرد بلکه عقلم را کوبید و صدای کوبیدنش بلند شد
طبطاب: بازی چوب و گوی/سرگشتگی و آشوب
یک چیزی در مایه فوتبال امریکایی
طبطاب از طبطب است و اسم صوت مانند تق تق و تق پوق و اشاره به صدای ضربه برآمده از برخورد چوب به توپ

زبان بریده در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵:

سوسن سفید نام دیگرش،سوسن آزاد میباشد و به سوسن ده زبان مشهور است
حافظ در جای دیگر هم از سوسن نام برده و ده زبان برایش قایل شده (غزل 160)
ولی اینجا ذکر کرده که سوسن آزاد،مراد است

ثریا شهناز در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۴۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۳:

لطفا واژه “آنکه” اصلاح شود

ناصر در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲:

رندان صبوحی زدگان؟؟؟؟؟
نمی دانم این جمله را چگونه معنا کنم
رندان صبوحی زده ، درست می نماید ، ولی حافظ چنین آورده

روفیا در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۲۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۳:

پوزش می خواهم بابت حاشیه رفتن در حاشیه!
یادم آمد هنرمند عزیز عباس کیارستمی سخن قابل تاملی در باب درخت و اینکه هر درخت در بوم خودش بهترین نسخه از خود را ارایه می دهد. (کنایه از فعالیت های هنری وی در زادگاه خودش)
اگر میدانید بگویید لطفا.
زمستان سال گذشته هنگامی که درختان را هرس کردم همه ضایعات را در عمق خاک دفن کردم تا بازیافت شوند. گویی یک شاخه کوچک از صنوبر در این حین از دستم افتاد و بعدا کارگران ملات بنّایی روی آن ساختند.
بعد برف و باران و سرما و یخبندان...
فکر می کنید در بهار چه دیدم؟
برگ های براق و نو مانند نوزاد در نقطه ای نابجا توجهم را جلب کرد. خم شدم ببینم چیست. دیدم ساقه باریک و کوچک صنوبر در میان ترکیب منجمد سیمان و ماسه ریشه و برگ داده است!!!

نادر.. در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۲۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۲:

ز حجاب گل دلا تو به جهان نظاره‌ای کن
که پسِ گل مشبک، دو هزار منظر آمد!..

روفیا در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۳:

به سرو سبز وحی آمد که تا جانش بود در تن
کمر بندد به خدمت روز و شب ها را سمر گوید
یادم می آید چند سال پیش آقایی در یکی از شبکه های ماهواره ای دشمن جایگاه گیاهان و گیاهشناسی را در اشعار شعرای بزرگ پارسی زبان مورد بررسی قرار می داد.
اینجا مولانا از افسانه سرایی سرو در شبانگاهان می گوید. البته نمی دانم کدام گونه از سرو چنین خاصیتی دارد که شبانگاه زمزمه کند. لیک گونه ای صنوبر است که وقتی نسیم می وزد برگ هایش حول محور دمبرگ می چرخند و صدای دل انگیزی تولید می کنند تو گویی دارند برایت از افسانه تکامل و اینکه چگونه در مسیر تکامل بدینجا رسیدند می گویند.
در ارتفاعات سوادکوه ده ها صنوبر قلمه زده ام ولی بعدا فهمیدم همه آنها حرف نمی زنند تنها یک گونه برگ پهن در میان آنها داستانسرایی می کند!

روفیا در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵:

دوست گرامی
اگر تنها گلبرگ ها را در نظر بگیریم حافظ باید می گفت شش زبان.
در مورد کاسبرگ سوسن هم هر چه در گوگل ایمیج جستجو کردم کاسبرگی که زبان درازی را نمایندگی کند نیافتم. یحتمل کاسبرگ هایش بسیار کوچک هستند. حتی سوسن چلچراغ هم که جزء گونه های نادر سوسن هاست و تنها در داماش از ارتفاعات رودبار و جایی در آلمان می روید همان ساختار شش گلبرگی را دارد.
عبارت ده زبان احتمالا تنها از حیث مبالغه به کار رفته و شاعر خواسته برای آدم های حراف و وراج و talkative یک نماینده بیاورد.

مصطفی س ل در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۵۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰:

بیت ششم رو استاد شجریان در آلبوم دستان این جوری خوندند
روزگار عشق خوبرویان شهد فایق می نمود
باز دانستم که شهد آلوده زهر ناب داشت
که کاملا درسته
که تو دیباچه گلستان هم هست عصاره نالی به قدرت او شهد فایق گشته. اما تو شعر بر حسب وزن استاد شهد رو ساکن خوندن و درسته

کوروش در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۴۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۷:

تصحیح:
در آن دست و، در آن شست، شما تیر و کمانید

رضا در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷:

کفر ایمان گشت و دیو اسلام یافت
آن طرف کان نور بی‌اندازه تافت
مثنوی

نادر.. در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸:

بنمود ..... وفا از این جا
هرگز نرویم ما از این جا

مهران بیغمی در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۱۲ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۸:

درود بر ادیبان نیک اندیش
مصراع دوم بیت نخست باید به صورت زیر باشد:
ای دل برو که بر ده ویران خراج نیست

میرمینا در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۴۰ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۵۴:

با سلام.میخواستم بگم کلمه‌ی «بنگر» اشتباست و درست آن «بتگر» {سازنده‌ی بت} است.به سه دلیل:
1-بخاطر اینکه در پایان مصراع قبل «با» و«تا» آمده که بت میشه
2- عین همین مصراع در جای دیگری از همین دیوان بطور صحیح آمده.گمان کنم غزل 1954 باشه.
3-از نظر مفهوم کلمه‌ی بنگر در اینجا مشکل ساز است.

کمال داودوند در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۱۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۷:

بسیار عالی و و و
جمع این رباعی از 4797

۱
۳۰۰۸
۳۰۰۹
۳۰۱۰
۳۰۱۱
۳۰۱۲
۵۵۲۷