گنجور

حاشیه‌ها

جهانداری در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۷، ساعت ۱۱:۱۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲۰ - ملامت‌کردن مردم شخصی را کی مادرش را کشت به تهمت:

ما در دنیای بسیار متفاوتی قرار داریم، با افکاری متفاوت؛ که در عین اینکه زبان متفاوتی برای گفتن و فهمیدن مفاهیم داریم، در مبانی یکسان بوده و یک حقیقت را جستجو می کنیم. این تفاوت فرهنگ، مسئولیت ما را برای اشاعه حقیقت از بین نمی برد. بنابراین باید گفت
1. مولانا از دید ما معصوم نیست. ولی می توان او را انسانی متعالی و بصیر دانست.
2. در جای جای آثار او تکیه بر قرآن و احادیث پیامبر(ص) به خوبی و پر رنگ دیده می شود.
3. زبان ادب و شعر و عرفان، اگر متکی به قرآن باشد، زبان گویایی برای هدایت اقشار زیادی از جوامع به سوی اسلام می باشد.
4. مولانا هم در میان مسلمانان، به عنوان عارفی وارسته و آگاه و هم در بین غیر مسلمانان و خصوصا ادب دوستان غربی، به عنوان ادیبی فرزانه و انسانی در اوج نشسته، که می تواند الگویی برای انسان گم گشته، مضطرب و افسرده امروز باشد، شناخته می شود.
و این ها همه می تواند زبان مشترک گویایی برای انتقال فرهنگی اصیل و غنی و آسمانی به دیگران باشد.

 

مصطفی کریمی در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۷، ساعت ۱۰:۱۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۲:

دوستان فرهیخته و ادب دوست ایرانزمین_
هزاران آفرین بر شما بااین تحلیل و تجزیه .به خود ببالیم بخاطر اینهمه ذوق و فرهیختگی صاحب نظران _درود برشما
بسته پیشنهادی من گوش جان دادن به تصنیفی باهمین مطلع از آقارسالار عقیلی هست.

 

بهار در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۷، ساعت ۰۹:۳۴ دربارهٔ عطار » پندنامه » بخش ۱۲ - در بیان نیک بختی:

درودها بر عطار ناب طینت...
کم نیست که گویند در عرفان قافله سالار بوده است...
به قول مولوی جان:عطار روح بود و سنایی دو چشم او
ما از پی سنایی و عطار امده ایم

 

مهریار mohsen.۲۹۸@gmail.com در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۷، ساعت ۰۸:۳۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۸۶ - بازگشتن به قصهٔ دقوقی:

از الهی قمشه ای شنیده ام :
همچو داوودم نود نعجه مراست
چونکه صد آمد نود هم پیش ماست
نمیدانم کدامش درست است ؟!

 

ساعد زینلی در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۷، ساعت ۰۷:۳۲ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۹:

سلام
منم فک می کنم در مصرع چهارم اصلاح نیاز دارد پیشنهاد میکنم این مصراع را اینجوری بخوانیم
زنهار مبادا که ز عشاق گزندی رسدت

 

سید هشام در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۷، ساعت ۰۳:۲۱ دربارهٔ رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۴:

باسلام
درکمال ادب و فروتنی،ضمن اینکه بنده از گنج ادب هیچ سرمایه ندارم، اما بنظرم صحیحتر مینماید که خوانده شود:
گر دستفتاده ،پیبگیری، مردی ،
گر دست فتاده پی بگیری مردی
شاید که در املا دونقطه از'پی' افتاده و ...
خواهشمندم، فقر ادب مرا نادیده انگاشته ،واستادان سخن ،برسی نمایید.

 

علی مراقب در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۷، ساعت ۰۱:۵۱ دربارهٔ حافظ » قطعات » قطعه شمارهٔ ۷:

باء آمده بر ابتدای فعل نگذاشتند را اصطلاحا باء تاکید و زینت می نامند. برفت، برسید و...
مسلما در شعر عروضی شاعر ناگزیر از کاربرد برخی حروف یا کلمات است تا مشکل وزن را برطرف سازد.
الله اعلم بالصواب

 

بهروز در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۷، ساعت ۰۰:۰۷ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۱۴ - حکایت:

تمام این اشعار زیبا که دارای درونمایه ی والای فرهنگی و انسانی و عرفانی هستند مانند اشعار مولوی و خیام و عطار و فردوسی و سعدی و حافظ و نظامی و دیگران چیزی از آیات قرآن کم ندارند از نظر بنده درون مایه ی پخته تری از آیات کتاب قرآن دارند.. اگر در زمینه ی کتب دینی مطالعه داشته باشید متوجه میشید که تمام قصص قرآنی و بسیاری از آیات و احکام درون قرآن عینا در طورات نیز وجود دارند.. قصصی مانند یوسف و داوود و شیث و شعیب و سلیمان و نوح و ... دقیقا جمله به جمله و کلمه به کلمه همانهایی هستند که در طورات نیز وجود دارند , و گاها انسان شک میکند که شاید پیامبر کتب طورات و انجیل را از زبان عبری و رومی به عربی ترجمه کرده و همانها را به عنوان آیات الهی به مردم گفته

 

سعید اسکندری در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۷، ساعت ۲۱:۳۴ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۰ - از زبان اهل خراسان به خاقان سمرقند رکن‌الدین قلج طمغاج خان پسرخواندهٔ سلطان سنجر:

بیت یازدهم مصراع اول واجب صحیح است:
باز خواهد ز غزان کینه که واجب باشد
خواستن کین پدر بر پسر خوب سیر

 

سعید اسکندری در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۷، ساعت ۲۱:۲۹ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۰ - از زبان اهل خراسان به خاقان سمرقند رکن‌الدین قلج طمغاج خان پسرخواندهٔ سلطان سنجر:

بیت ششم مصراع اول رعایا صحیح است

 

سحر در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۷، ساعت ۱۹:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲:

سلام
دوستان عزیز رو ارجاع میدم به کانال Rumi97@ که خوانش اشعار دیوان شمس است.لطفا دوستان و اساتید عزیز در ویرایش و تصحیح خوانش ها ما را یاری فرمایند.
با سپاس

 

کبوتر عشق در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۷، ساعت ۱۷:۵۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱:

آن دل که شد او قابلِ انوارِ خدا
پُر باشد جانِ او ز اسرارِ خدا
زنهار تنِ مرا چو تنها مَشمُر
کو جمله نمک شد بنمک‌زارِ خدا
...
درود بر عاشقان کویش

 

رضا ساقی در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۷، ساعت ۱۷:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰:

دلـم رَمیـده شـد و غافـلـم مـن ِ درویـش
که آن شکاریِ سرگشته را چه آمد پیش
رَمیده : گریخته
غافل:بی خبر
درویش : دل ازدنیا بریده وگوشه نشین ، فقیر و بینوا
شکاری : پرنده ی شکاری ،استعاره از دل است که همیشه به دنبال شکارکردن ِ زیباییها وغمزه های دلبرانه هست. امّاپس ازشکار همیشه خودش به دام افتاده وشکارمی شود.
سرگشته : آواره ، حیران
دل ِ آدمی هرگز قرار ندارد همواره به دنبال چیزی سرگردان است.به ویژه دل ِ عاشق که درجستجوی معشوق سرگردان وحیرانست. دل عاشق بی وقفه درفکر گریختن ازسینه ی عاشق وپیوستن به دلدار است.
معنی بیت : دل من ازقفس ِ درون گریخته،ومن تنها وبسی بیدل افتاده ام، مرغ دلِ ازپیش منِ بینوای گوشه‌نشین رمیده است؟ کجا؟ روشن است که اوعاشق پیشه هست اوشکارمی خواهد او دلدار می خواهد، بدون دلبر درقفس ِتن نمی تواند آرام بگیرد. فقط دربَر ِ دلداراست که قرارپیدا می کند.من ازسرنوشتِ آن شکاریِ سرگردان بی خبرم. نمی دانم توانسته چیزی شکارکند یا خود به دام افتاده، نگرانم که برای آن همیشه سرگردانِ سربه هوا چه اتفاقی افتاده است.؟
درجایی دیگر،که دل ِ سرگشته ی شاعربه دنبال ِشکار رفته، بسیارامیدوارست که معشوق، همچون آهویی،شکارِ دلش شود درآنصورت می تواندباغرور ادّعا کند که دلش شکاری ِ قهّاروبی نظیری هست. اوکه توانسته دلبرراشکارکند می تواند شکارهای دیگری نیزدرکارنامه ی خود ثبت کندشکارهای بزرگی که شکارغزاله ی خورشید درمیان آنها کوچکترین صید شمرده شود. غزاله ی خورشیدی که به دام هرکسی نمی افتد وبه آسانی شکارنمی شود!
شودغَزاله ی خورشید، صیدِ لاغر ِ من
گرآهویی چوتویک دَم شکار ِمن باشی
چو بیـد بـر سـر ایـمـان خویـش می‌لـرزم
که دل به دست کمان ابروئیست کافرکیش
چوبید لرزیدن: ازسُستی لرزیدن ازترس لرزیدن
کافرکیش :سنگدل، بی‌رحم ، نامسلمان
معنی بیت : دلم به دست معشوق زیبای نامسلمانِ بی رحمی به دام افتاده است، ازترس ِ اینکه مبادا ایمان واعتقاداتم را برباد دهم همانند بیدمی‌ لرزم . عشق طوفانیست که همه چیز رابرباد می سپارد،ایمان ،اعتقاد، ثروت ،حیثیّت وآبرو و.......ونهایتاً چه بسا که رسوایی وبدنامی نیزببارآورد.
شاعر دراین بیت قدرت عشق رابه نمایش گذاشته وبه زبان کنایه،به زاهد پرهیزگارگوشزدمی کند که قدرت عشق رادست کم نگیرد اگرعشق روی بیاورد اونیز مثل بید برسرایمان خویش خواهدلرزید ودل ودین رایکجاخواهدباخت.
زاهدازمابسلامت بگذر کین مِی لَعل
دل ودین می برد ازدست بدانسان که مپرس
خیال ِحوصله‌ی ِبحرمی‌پزد هیهات !
چه هاست درسراین قطره‌ی محال اندیش
خیال پختن : طَمع کردن
حوصله" به معنی چینه دانِ مرغ وپرندگان، مجازاً به معنی دل و سینه است ،ظرفیت ومیزان ِ تحمّل
"حوصله‌ی ِ بحر":حوصله به دریاتشبیه شده ، "خیال ِحوصله‌ی بحر می‌پزد" یعنی دل لقمه ی بزرگی برداشته و قصد خطرکردن دارد دل بااین حقارت می خواهد به اقیانوس بیکران عشق بپیوندند. به عبارت دیگرعاشق (قطره) آرزومندِ پیوستن به معشوق رادرسرمی پروراند.
"هـیـهات" شبه جمله است به معنی دورازتصوّراست ،شدنی نیست.
"قطره" اشاره به بی مقداری و کوچکی انسان در برابر هستی و آفریدگار است و استعاره از انسان. امّا در اینجا منظور"دل"است که بدنبال انجام کارهای ناممکن افتاده است.
معنی بیت : دلم هوس کرده به دریا بزند(سردراقیانوس عشق فروبردد) طمع ِ دریایی شدن دارد و آرزوی دریا را در سر خودمی پروراند ، چقدربلندپروازی می کند چقدرخام اندیش وطمع کاراست.! چه اندیشه های غیر ممکنی در سر این دل کوچک (این انسان بی مقدار) می‌گذرد.
خیال چنبرعشقش فریبت می دهدحافظ
نگرتاحلقه ی اقبال ناممکن نجنبانی
بنازم آن مـژه‌ی شوخ عافیت کـُش را
که موج می‌زندش آب نوش برسر نیش
بنـازم : نازش رابکشم، مرحبا، افتخار می‌کنم
شوخ : طنّاز، شیرین ، ظَریف ، دلیر ، گستاخ و بی باک
عافیت:سلامتی ، زهد و پارسایی
آب نوش : آب گوارا ، استعاره از آب حیات
نیش : نوک
معنی بیت : مرحبا ، جای افتخاردارد ،آن مژگان ِ دلکش وشوخی که برهم زننده یِ زهدو پاراسایی وآرامش است.هرتیری که از آن مژگان ِ گستاخ برمی خیزد با اینکه زخمهای کاری ایجادمی کند امّا ازسرِ هرزخم، آب حیات جاری می شود نیش و نوش را با هم دارد. ازهمین روست که دل عاشق هرچه بیشتر زخمی می شود عاشق ترمی گردد:
دل که ازناوکِ مژگان ِتودرخون می گشت
بازمشتاق ِ کمانخانه ی ابروی تو بود.
زآستـیـن طبیبان هزار خون بـچکـد
گرم به تجربه دستی نهندبردل ریش
تجربه: آزمودن ، معاینه کردن
ریش : زخمی ، مجروح
هزارخون: نشانه ی فراوانی خون ورساننده ی دل ِبسیارخونین است.
معنی بیت : اگر طبیبان به منظورمعاینه و تجربه کردن، دستی بر دل ِ مجروح ِ من بگذارند،خواهند دید که خون بسیاری از آستینشان خواهد چکید. یعنی دلم بسیار پر خون است ، بسیار زجر کشیده و اندوه فراوان بردل دارم.
اشگ خونین بنمودم به طبیبان گفتند
دردِعشق است وجگرسوزدوایی دارد
به کوی مـیـکده گریان وسرفـکـنـده روم
چـرا که شرم همی آیـدم زحاصـل خویـش
حافظ درروزگاری که فقیه وشیخ وقاضی وواعظ باریاکاری خودرا منزّه وپرهیزگارنشان می دهند فروتنانه درنقش گناهکاری فرورفته که خودش نیزازبوی تعفّن ریاکاری، دروغ،حیله ونیرنگ و...به تنگ آمده ومایل است با پیوستن به رندان باده نوش وسرکشیدن جام شراب بی ریایی وراستی راتجربه کند ودر حوالی ِ خرابات،به رهایی ازبندِ تعلّقات دینی ودُنیی برسد.
میکده : جایی که شراب می‌فروشند
حاصل : نتیجه و دست آورد .
معنی بیت : نالان وسرافکنده به میخانه می‌روم زیرااز کارنامه ی سیاه و حاصل عمرِ خویش که غیرازریا ودروغ وفریب چیزدیگری نیست شرمسارم.
قَدر ِ وقت اَرنشناسد دل وکاری نکند
بس خجالت که ازاین حاصل اوقات بریم
نه عمرِخِضـربمانَدنه مُـلک اسکـندر
نزاع برسردنییّ ِدون مکن درویش
خضر : پیامبری که معروف است به دست یافتن به آب حیات وداشتن ِ عمر جاودان
مُلک : پادشاهی ، سلطنت
اسکندر : پادشاه روم که قسطنطنیه را ساخت و پایتخت خود قرار داد و با جنگ و خونریزی تمام جهان را متصرّف شد. او نیز به دنبال آب حیات (زندگی جاویدان) بود امّا به آن دست نیافت .
نزاع : دعوا ، جنگ و جدل
دون : پَست ، بی ارزش
معنی بیت : ای درویش، دردنیایی زندگی می کنیم که هیچ چیزپایدارنیست نه عمرِ خضر بی پایان خواهدبود نه اقتدار واملاک ِ اسکندرکه همه ی ِ جهان را تسخیرکرد،همه چیزناپایداراست. عمر ِخضرکه گویندبه آب حیات دست پیدا کرده بود نیز روزی به پایان می‌رسد و پادشاهی اسکندر هم جاویدان نمی ماند. بنابراین جنگ و دعوا برسر ِ بدست آوردن مال ومنال بی ارزش دنیوی ارزشی ندارد.
گوش کن پندای پسروزبهر دنیا غم مخور
گفتمت چون دُرحدیثی گرتوانی داشت هوش
بدان کمرنـرسـد دست ِهر گـدا حافظ
خـزانه‌ای به کف آور زگـنج قارون بـیـش
گدا : تهیدست ، فقیر
خزانه : گنجینه
دست به کمر رسیدن: کنایه از بهره مندی ازوصال ودرآغوش کشیدن یار
"قارون" ثروتمندی مشهور در زمان حضرت موسی بود. گویا از اقوام و خویشان آن حضرت بوده و ثروتش را از حاصل کارمردم و دسترنج ِ رعیّت به دست آورده بود.حضرت موسی او را نصیحت کرد و از او خواست که ثروتش را صرفِ امور خیریه و کمک به تهیدستان صرف کند ، امّا قارون نپذیرفت و به استثمارِمردم ادامه داد تااینکه به امر خداوند ، زمین قارون و گنج های او رافروبلعید.
معنی بیت : ای حافظ، دل به عشق کسی دلباخته ای که ازطبقه ی اعیان واشراف است (احتمالاً شاه شجاع) دست ِهر تهیدست ِ فقیری مثل تو به آسانی نمی‌تواند به بارگاهِ حریم ِوصال او برسد. برای دیداربا اوهدایای گرانقیمت وسیم وزرلازم است رسیدن به معشوقی اینچنینی، ثروتی بیش از ثروتِ قارون داشته باشی .
من گدا هوس سروقامتی دارم
که دست درکمرش جزبه سیم وزرنرود.

 

محمدرضا در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۷، ساعت ۱۵:۵۶ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۳:

بیش از دو روز بود از آن دگر کسان؟
بعد از دو روز از آن شما نیز بگذرد

 

رضا در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۷، ساعت ۱۴:۰۱ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۲ - بر تخت نشستن خسرو به جای پدر:

چو خر تازنده باشی بار می‌کش
که باشد گوش خر در زندگی خوش

 

رضا در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۷، ساعت ۱۳:۵۶ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۲ - بر تخت نشستن خسرو به جای پدر:

چو باید شد بدان گلگونه محتاج
که گردد بر در گرمابه تاراج (مواد آرایشی که در گرمابه به قیمت گزاف می فروخته اند)

 

رضا در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۷، ساعت ۱۳:۴۹ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۲ - بر تخت نشستن خسرو به جای پدر:

جهان هندوست تا رختت نگیرد
مگیرش سخت تا سختت نگیرد

 

محمود در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۷، ساعت ۱۲:۲۷ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۷:

مصرع آخر اینگونه هم می‌تواند باشد:
چو فیل و چو فرزین همه کج می تازی

 

علی امینی در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۷، ساعت ۱۱:۰۷ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵:

با سلام و احترام به همراهان اهل هنر
استاد افتخاری ضمن حفظ ساختار گوشه های مایه بیات ترک، بقدری متفاوت و زیبا خونده اند که آدم فکر میکنه اولین بار داره زیبایی این نغمه ارایه میشه. بنظر حقیر در قطعات آوازی ایشان یکی این اثر و دیگری آواز متفاوت ابوعطا( عزم آن دارم که امشب مست مست...) نقطه عطفی در موسیقی اصیل ماست .

 

س در ‫۶ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۷، ساعت ۱۱:۰۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۳:

من اول روز دانستم که این عهد . . . که با من بسته ای محکم نباشد

 

۱
۲۴۵۸
۲۴۵۹
۲۴۶۰
۲۴۶۱
۲۴۶۲
۵۲۰۷