گنجور

حاشیه‌ها

کمال داودوند در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۲۱:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۲:

4900

 

نادر.. در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۲۱:۱۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۲۵:

دریای صفات عشق می‌جوشد...

 

همایون در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۲۱:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۲:

به نظر از غزل‌های الحاقی است که با دیگر غزل‌های جلال دین خوانایی ندارد

 

همایون در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۲۰:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۷:

از غزل‌های قابل توجه است چون نکته‌ای کلیدی دارد و آن قابلیت پیش بینی‌ انسان است که بسیار محدود است و در برابر جهان بسیار کوچک است و در مقایسه با ذات بی‌ قرار هستی‌ که همیشه نقش‌ها و بازی‌های نو می‌‌آورد چند گام بیشتر نیست. به خصوص که انسان خود را و نقش خود را با آنچه به دست اورده است بشناسد
در حالیکه بهترین نقش انسان هماهنگی با هستی‌ است زیرا هماهنگی موجود در هستی‌ است که زیبا‌ترین نقش‌ها را می‌‌آفریند. آنچه انسان می‌‌سازد به زودی کهنه و خارج از رده می‌‌گردد هر چند که ارزش انسان نیز به همین ساخته‌های اوست که همراه افریدگاری هستی‌ ادامه می‌‌یابد

 

ســراج در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۲۰:۳۰ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۳۵:

بیت آخر مصرع اول، "ریشه‌" صحیح می باشد لطفاً محبت کنید...

 

حانیه در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۱۸:۰۱ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۲:

هجران یار هست مرا گر وصال نیست
با او بساختم چو به دیگر نمی‌رسم
قناعت یا نیمه پر لیوان رو دیدن؟

 

EZ در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۱۶:۳۷ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۶ - اندرز و سوگند دادن مهین‌بانو شیرین را:

فکر کنم بیت 37 باشه وزن شعر درست نیست
ذیل واژه‌ی خوشاب و لؤلؤ خوشاب در دهخدا این بیت اومده؛ احتمالا یا دستگردی غلط ضبط کرده یا اشتباه چاپیه.
دگر روزینه کز صبح جهانتاب
طلی شد لعل بر لؤلوی خوشاب .
نظامی .

 

شهروز کبیری در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۱۵:۴۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان اکوان دیو » داستان اکوان دیو:

حدود ده بیت مانده به آخر در این صفحه، آمده است:
غلامان روزمی بزرین کمر
پرستندگان نیز با طوق زر
که گویا «غلامان رومی» صحیح است.

 

رضا ذوالفقاری در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۱۰:۵۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۲:

چون بعد از نوشیدن می اسامی ملک و پادشاهی و ثروت آمده است پس می همان راز و نیاز با معبود خیش است و مراد از ناله رند شبانه همین است جون انهایی که خود ملک طاووسی دارند انها بهتر می و شرب خمر خواهند کرد از خیام ،پس حکیم مراد ش آن می ظاهری نیست و دیگر اینکه منظور از طاعت سالوسیان همان پاچه خواران و ریا کاران و اهل تزویر و تملق گویان است که در دربار صاحب ملکان بسیار هستند که برای مال دنیا خود را به دیگری فروخته اند و خیام همیشه اشعارش را باید برعکس تفسیر کرد خلاف معنی ظاهری

 

مهسا در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۱۰:۱۳ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶:

از دیدگاه من بهترین نظر از خانم/آقای "پرورش" بود ..........قصیده ی واقعا زیبا و بی نظیری از (حجت) ناصر خسرو بود و من بسیار لذت بردم...خیلی ممنون برای سایت خوبتون

 

مهسا در ‫۵ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۱۰:۱۲ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶:

از دیدگاه من بهترین نظر از خانم/آقای "پرورش" بود ..........قصیده ی واقعا زیبا و بی نظیری از (حجت) ناصر خسرو بود و من بسیار لذت بردم...خیلی ممنون بابت سایت خوبتون :)

 

فرهاد در ‫۶ سال قبل، پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۰۸:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶۲:

قنق هم کلمه ای ترکی با گویش ترکمنی به معنای "فرود آمده" است مانند نشستن پرندگان یا هواپیما و تلویحا به معنای مسافر

 

فرهاد در ‫۶ سال قبل، پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۰۸:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶۲:

تتق یک کلمه ترکی است و در آذری توتوخ تلفظ می شود و به معنای بند و زندان است. در ترکیه زندانی را tutuklu می خوانند.

 

احسان در ‫۶ سال قبل، پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۰۱:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۵:

منظور از عهد قدیم ، عهد ازلی الهی است که جناب حافظ با توجه به قرآن به آن نظر داشته و در پی استوار ساختن آن عهدی با حضرت معشوق است که جز با صفای دل و طی طریق میسر نمی‌شود.
و آنچه از دانش و دین آموخته و موجبات شرف دنیوی اوست در پای آن نگار میریزد.
أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ وَ أَنِ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ
ای فرزندان آدم مگر با شما عهد نکرده بودم که شیطان را مپرستید زیرا وی دشمن آشکار شماست
و اینکه مرا بپرستید این است راه راست
سوره یاسین(60)(61)

 

همایون در ‫۶ سال قبل، پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۰۱:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۹:

گفت و گویی زیبا با جان هستی‌ و ستایشی غرور آمیز از کار آن که هیچ چیزی را ثابت و بی‌ حرکت بر جای نمی گذارد و همه چیز را نابود می‌‌کند تا رسم نویی را زنده نگاه دارد و کهنه را جارو می‌‌کند تا خرمی و تازگی را بر قرار سازد
من انسان‌هایی‌ را دیده‌ام که هر چند ظاهرا نیستند و کشته شده ا‌ند ولی زنده و جاویدند زیرا جان آن‌ها با جان بی‌ قرار تو پیوند خورده است
البته نه در درون قبر و برای زیارت رنج دیدگان و ستم کشیدگان بلکه درون سینه‌ها و جان‌های عاشق

 

همایون در ‫۶ سال قبل، پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۰۰:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۷:

اگر هستی‌ را قراری بود و آهنگی خاص داشت و چارچوبی معین، هرگز پیدا نمی شد و وجود نمی داشت
همین بی‌ قراری در درون دل انسان نیز خودنمایی می‌‌کند و بهار نیز این گونه است
ولی انسان‌ها گاه با صورتک‌ای به خود قرار می‌‌بخشند تا موقر و قابل خریداری باشند
و انسان‌هایی‌ هم هستند که هر بار نو می‌‌شوند و اصل بهاری دارند
دوستی‌ با یاران سودایی و معامله گر مانند تماس با خار است که هر چه بیشتر به جوئی خراش بیشتر است
و دوستی‌ با یاران بهاری مثل هم نشینی با گل لطیف و جان بخش است که از جنس سودا و معمله‌ای دیگر است که به قمار شبیه است که همه دارائئ انسان را از او می‌‌گیرد ولی دارایی نوی به او می‌‌بخشد و چون آتشی همه وجود او را می‌‌سوزاند ولی باز وجودی نو و آتشی نو پیدا می‌‌شود و زبانه می‌‌کشد

 

رضا در ‫۶ سال قبل، پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۰۰:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲:

به آب روشن می عارفی طهارت کرد
علی الصباح که میخانه را زیارت کرد
دراین غزل زیبا حافظ جبهه ی زاهدان وعابدان متعصّبِ خودبین رابه توپ ِ طعنه بسته وفاصله ی خودرا ازمتشرّعین بیشترو بیشتر کرده است.
می درنظرگاه متشرّعین نجس وناپاک است حالا حافظ می فرماید عارفی به آب می طهارت کرده وبه پاکیزگی رسیده است.
"عارف" درنگرش حافظانه همان رندِ به ظاهرلااُبالیست که ازقید وبند دنیی ودینی رهاشده وبه وارستگی نایل گردیده است.
علی الصباح: صبحگاهان
طهارت: پاکیزگی
معنی بیت: هنگام صبح آنگاه که رندِ دانایی واردمیکده شد به فیض ِآب ِ زلال و روشنایی بخش باده،دل و جان وروح ِ خود را ازغبار آلودگیها: (غرور، کینه، ریا، دروغ و....) پاکسازی کرد.
بیارمی که به فتوای حافظ ازدل پاک
غبارزرق به فیضِ قدح فروشوئیم
همین که ساغر زرّین خور نهان گردید
هلال عید به دور قدح اشارت کرد
حافظ روزگاروجهان هستی را همانندِ بساطِ عیش و خوشگذرانی می بیند و مخاطبین خودرا بی وقفه به عشرت وشادمانی دعوت می کند. زیرا اوبهترمی داند که تنها یک دل شادمان است که می تواند شایسته ترین بنده برای خدا،آرامش بخش وگشاینده ی گره ِخلق خدا بوده باشد نه یک دل مکدّر وعبوس وملول. ازهمین روست که به چشم زیبابینِ حافظ، خورشید به شکل ساغر زرّین تجلّی می کندو هلال ِماه به دورقدح اشارت می نماید.
خور: خورشید
قدح: جام،کاسه ای بزرگ به اندازه ای که دونفرراسیراب گرداند.
معنی بیت: کائنات لحظه ای ازعیش وعشرت غافل نمی ماند به محض اینکه ساغر طلائی خورشید ازنظرها پنهان شد هلال ماه بی درنگ به مانندِ لبه ی جام متجلّی گردید ومیگساران رابه غیش وعشرت دعوت نمود تاچراغ عشرت حتّابرای لحظه ای خاموش نگردد.
ساقی بیارباده که رمزی بگویمت
ازسِرّ اخترانِ کهن سیر وماهِ نو
خوشا نماز و نیاز کسی که از سر درد
به آب دیده و خون جگر طهارت کرد
معنی بیت: ای خوش به حال کسی که نماز واظهارنیازش به درگاهِ معشوق ومحبوب اَزلی، عاشقانه باشد ووضو به سرشگ اشک گیرد وطهارت به خون جگر.
طهارت اَرنه بخون جگرکند عاشق
به قول مُفتیِ عشقش درست نیست نماز
امام خواجه که بودش سر نماز دراز
به خون دختر رَز خرقه را قصارت کرد
امام خواجه: امام جماعت وپیش نمازمسجد.
"خون دختر رَز"کنایه از شراب لعل انگوریست.
خرقه: لباس مخصوص زهد وتقوا
قصارت:شستن جامه،شستشو دادن
معنی بیت: پیش نمازمسجد یا امام جماعت مسجدشهرکه درزُهد وتقوا به درجه ای رسیده بود که درحین انجام فریضه ی نمازبیقرارنی شد وازحال می رفت عاقبت وسوسه ی عشق گرفتارش کرد وخرقه ی زهد وعبادت خویش راباشراب لعل شستشو داد!
این بیت اشاره به داستان شیخ صنعان نیزمی تواند بوده باشدکه عمری رابه زُهد و تقوا سپری کردلیکن بعد ازهفتاد سال دل به عشق دختری ترساسپرد وبه درخواست معشوقه وارد میکده شده وبه میگساری پرداخت.
زکوی میکده دوشش به دوش می بردند
امام شهرکه سجّاده می کشید بدوش
دلم ز حلقه ی زلفش به جان خرید آشوب
چه سوددید ندانم که این تجارت کرد
معنی بیت: دلم بااشتیاق ورَغبت خود را درحلقه های زلفش گرفتارساخت و بیقراری وآشوب وپریشانی نصیب اَش شد! نمی دانم که باخودچه اندیشید وچه سودی را ازاین معامله پیش بینی کرد که دست به این دادوستد کرد!جان خودرا تقدیم کرد وبی سروسامانی وآشوب وبلواخرید!
جمع کن به احسانی خافظ پریشان را
ای شکنج گیسویت مجمع پریشانی
اگر امام جماعت طلب کند امروز
خبر دهید که حافظ به می طهارت کرد
معنی بیت: ای دوستان من ازامروز طریق عشق رابرمی گزینم وازمسجد خارج می شوم اگرامام جماعت مسجد سراغ مرا گرفت به اوبگوئید که ازاین پس حافظ رادرمسجدنخواهی دید بگوئید حافظ با شرابی که توآن رانجس می دانی خودرا ازآلودگیهاپاکسازی کرد!
گرزمسجدبه خرابات شدم خُرده مگیر
مجلس وَعظ درازاست و زمان خواهدشد

 

همایون در ‫۶ سال قبل، چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۲۲:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۹:

ذات هستی‌ بی‌ قراری است، نا محدودی است، و نا فهمیدنی، این مطلب با علم امروز کاملا جور است که برای هر بخش از هستی‌ علم فیزیک جداگانه پیدا شده است که با یکدیگر هیچ نقطه مشترکی ندارند و هنوز برای بخش‌هایی‌ از هستی‌ مثل سیاه چاله‌ها و یا انبساط نخستین، اگر در کار باشد، هنوز دانش فیزیکی‌ نداریم همچنین پدیده‌ای مثل انرژی تاریک و غیره
انسان این آرزو را همواره داشته و دارد که راز هستی‌ را بگشاید و یا گوشی برای دریافت این راز پیدا کند و به عبارتی زبانی برای گفتن راز هستی‌ به دست آورد
هستی‌ لحظه‌ای آرام ندارد بلکه دائماً در تغییر و دگرگونی است و اسرار نوی را نمایش می‌‌دهد، هر رازی که گشوده می‌‌شود راز جدیدی آماده خود نمائی است
انسان‌هایی‌ هم پیدا می‌‌شوند که چون مرغان در این هوای راز آلود پرواز می‌‌کنند و این راز‌ها را شکار می‌‌کنند ولی مرغی که راز نهائی را به یابد و گوشی که توان شنیدن آن را داشته باشد هرگز پیدا نمی شود چون این از امکان خارج است و بی‌ حدی نمی تواند درون مرزی قرار گیرد و پریشانی و بی‌ قراری نمی تواند درون فهمی‌ به گنجد و هستی‌ برای فهمیده شدن پیدا نگردیده است بلکه بسیار زیبا تر و فراخ تر از آن است و با شکوه تر
در سال‌های پیش تر این سخنان به گوش دانشمندان ما نا هنجار می‌‌نمود زیرا کشفیات فراوان علمی‌ بشر را بسیار به دانش خود خوش بین کرده بود به طوری که با اطمینان تصور می‌‌نمود که علم از همه پیچیدگی‌ها سر در خواهد آورد
مهم تر آنکه انسان نقش خود را نیز نمی تواند پیدا کند، آیا نقش انسان در زاد و ولد خلاصه می‌‌شود مانند سایر موجودات، آیا نقش انسان پرستش خدایی است که آن را نمی شناسد آنگونه که دین می‌‌گوید، آیا انسان تنها یک کوشنده علمی‌ است و تنها با تجربه حسی خود باید سر و کار داشته باشد، آیا سایر موجودات در هستی‌ انسان دخیل ا‌ند و نقش انسان گسترده تر از وجود فیزیکی‌ اوست، آیا انسان از منظومه شمسی خود باید خارج شود تا به هستی‌ و نقش خود گسترش دهد، آیا انسان مجموعه‌ای از میلیارد‌ها سلول و باکتری نظام یافته است که با هم کار می‌‌کنند یا مانند سر بریده‌ای که نه به حرف خود و نه به دست و پای خود و نه آنکه به چشم و گوشی نیاز داشته باشد با حسی راز آمیز و خاموش مانند کششی عشق آلود به سویی که میدان اوست روان است و خانه‌ای که ایون آن سر به آسمان هفتم می‌‌ساید جای اوست
از این‌ها بگذریم تنها کافی‌ است که به صورت دوست خود بنگریم تا هستی‌ و شاه هستی‌ و راز هستی‌ بر ما نمایان شود
زهی فرهنگ جلالی و آهنگ کیهانی که در انسان نهفته است و در شعر جلال دین سروده می‌‌شود و سماع ما و رخسیدن ما را با آن ممکن می‌‌سازد زیرا با هستی‌ ما هماهنگ ‌ترین است

 

نادر.. در ‫۶ سال قبل، چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۲۱:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵:

گویی دو چشم جادوی عابدفریب او
بر چشم من به سحر ببستند خواب را..
"سعدی"

 

نیما در ‫۶ سال قبل، چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۱۹:۴۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷:

پریشان روزگار گرامی
جناب شکوهی خرده ای به سعدی نگرفتند. ایشان تردید دارند به این که آیا کلمه "کمالیت" متعلق به خود حضرت اجل است یا خیر. حتی اگر در درست بودن این کلمه تردیدی باقی نماند، باز هم به یقین نمی توان نتیجه گرفت که "کمالیت" اصیل است.

 

۱
۲۴۰۷
۲۴۰۸
۲۴۰۹
۲۴۱۰
۲۴۱۱
۵۰۴۷
sunny dark_mode