ز گریه مَردُمِ چشمم نشسته در خون است
ببین که در طلبت حالِ مَردُمان چون است
به یادِ لعلِ تو و چشمِ مستِ میگونت
ز جامِ غم، می لعلی که میخورم خون است
ز مشرقِ سرِ کو آفتابِ طلعتِ تو
اگر طلوع کند، طالعم همایون است
حکایتِ لبِ شیرین، کلام فرهاد است
شِکَنجِ طُرِّهٔ لیلی مقام مجنون است
دلم بجو که قدت همچو سرو دلجوی است
سخن بگو که کلامت لطیف و موزون است
ز دورِ باده به جان، راحتی رسان ساقی
که رنجِ خاطرم از جورِ دورِ گردون است
از آن دمی که ز چشمم برفت رودِ عزیز
کنارِ دامنِ من همچو رودِ جیحون است
چگونه شاد شود اندرونِ غمگینم؟
به اختیار، که از اختیار بیرون است
ز بیخودی طلبِ یار میکند حافظ
چو مفلسی که طلبکارِ گنجِ قارون است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر احساس غم و اندوه عمیق خود را بیان میکند. او به اشتیاق و بیتابی مردم در آرزوی وصال معشوق اشاره میکند و از درد جدایی و عذاب خاطرش میگوید. یاد لعل و چشمان معشوق او را به گریه میاندازد و از زخمهای روحی خود سخن میگوید. شاعر به زیبایی و دلکش بودن معشوق اشاره کرده و از جستجوی او و دلجوییش میگوید. همچنین احساس ناامیدی و بیخودی در پی یار را بیان میکند و در نهایت، قید و بندهای دنیوی را که مانع شادیاش میشوند زیر سوال میبرد.
هوش مصنوعی: از شدت گریه و اندوه، چشمانم پر از اشک و خون شده است. ببین که در جستجوی تو، حال و روز مردان چگونه است.
هوش مصنوعی: این بیت به حسرت و یادی از زیبایی و جذابیت معشوق اشاره دارد. گوینده با یادآوری لبهای زیبا و چشمان مست معشوق، در حال نوشیدن جامی از غم است. هر جرعهای که مینوشد، به نوعی درد و رنجی عمیق را در دلش ایجاد میکند که طعمش مانند خون است. به نوعی این احساس ترکیبی از شوق و اندوه ناشی از فراق یار است.
هوش مصنوعی: اگر چهرهی زیبای تو از سوی مشرق سر کو طلوع کند، حتمی است که روزگارم پر از خوشبختی خواهد بود.
هوش مصنوعی: لبهای شیرین به داستان فرهاد اشاره دارد و نشان میدهد که صحبتهای او مانند یک قصه جذاب و دلنشین است. همچنین، زعفران و زیباییهای لیلی، مقام و حالت مجنون را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: دل من را به جستجوی خود بکش، زیرا قامت تو زیبا و مشابه سروهای دلنواز است. صحبت کن که گفتارت نرم و هماهنگ است.
هوش مصنوعی: از دوری شراب به جانم آرامش ببخش، ای ساقی، زیرا غم خاطرم از ظلم و سختیهای زندگی بسیار است.
هوش مصنوعی: از وقتی که عزیزم از کنارم رفت، انگار اشکهایم به اندازهی جیحون جاری شدهاند.
هوش مصنوعی: چطور میتوانم در درون غمگینم شاد باشم؟ این کار به انتخاب من نیست، زیرا از کنترل من خارج است.
هوش مصنوعی: حافظ در اینجا بیان میکند که او از حالت بیخودی و نشئگی عشق، به دنبال محبوبش میگردد، مانند کسی که در فقر و نیاز، به دنبال ثروت و گنجینهای عظیم است. در واقع، او احساس میکند که نیاز و طلب او از یار، به اندازهی نیاز یک شخص مفلسی به دارایی و ثروت نجومی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همین شعر » بیت ۱
ز گریه مَردُمِ چشمم نشسته در خون است
ببین که در طلبت حالِ مَردُمان چون است
ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است
ببین که در طلبت حال مردمان چون است
استاد سید علی میرافضلی در مقالهٔ «دو شاعر همعصر: حافظ و حیدر شیرازی» منتشر شده در نشر دانش، پاییز ۱۳۸۲، شمارهٔ ۱۰۹ (قابل دریافت از این نشانی) با توجه به این که این شعر در دیوان حیدر بقال شیرازی نسخهبرداری شده به دست محمد نکساری در سال ۸۸۱ هجری قمری آمده است و این که دیوان حافظ بعد از وفات او توسط دیگران جمعآوری شده و گردآورندگان دیوان حافظ غفلتاً بعضی اشعار معاصران حافظ را که او در یادداشتهای خود نسخهبرداری کرده بوده (شاید به سبب مراودههایی که با آنان داشته) به نام او ثبت کردهاند اعتقاد دارد که این شعر به احتمال قوی از آن حافظ نیست و اصلاً از آن حیدر شیرازی است.
ز من مپرس که در دست او دلت چون است
ازو بپرس که انگشتهاش در خون است
وگر حدیث کنم تندرست را چه خبر
که اندرون جراحت رسیدگان چون است
به حسن طلعت لیلی نگاه مینکند
[...]
فراق روی تو از شرح و بسط، بیرون است
زما مپرس، که حال درون دل، چون است
به خون نوشتهام، این نامه را که خواهی خواند
اگر چه دود درونم، نشسته در خون است
نکرد آتش شوق درون قلم ظاهر
[...]
مرا که ساغر چشم از غم تو پر خون است
چه جای ساقی و جام و شراب گلگون است
حکایت تو به تفسیر شرح نتوان کرد
که جور و محنت خوبان ز وصف بیرون است
به لب رسید مرا از غم تو جان هرگز
[...]
چمن ز طلعت گل خرم و همایون است
که همچو دولت شه سرور روزافزون است
ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است
ببین که در طلبت حال مردمان چون است
به یاد لعل تو، بی چشم مست میگونت
ز جام غم می لعلی که می خورم خون است
ز مشرق سر کوی، آفتاب طلعت تو
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۳۹ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.