گنجور

حاشیه‌گذاری‌های سیروان

سیروان


سیروان در ‫۲ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۹ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۲۰:۵۵ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۱ - گفتار اندر پرورش زنان و ذکر صلاح و فساد ایشان:

واقعاً روتون میشه راجع به سعدی نظر بدین،البته همین نوآوریتون بود که الان وضع زنها شده این،تازه فکر میکنن پیشرفت کردن و امتیاز گرفتن خبر ندارن الان تو چنگ برده داری نوین هستن.

همه فکرا توی پایین تنست،مهم نیست فکر کنی بپوشونیش یا نشونش بدی،به هر حال قرار بود مشغولت نکنه که مشغولی..

 

سیروان در ‫۲ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۲۳:۵۸ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۹ - حکایت اتابک تکله:

به نظر بنده راجع به اختلاف بین عبادت و طریقت با توجه به اینکه از کلمه قدم در بیتهای بعدی استفاده شده و کلاً موضوع اصلی شعر راجع به بعد عملی عبادت هست،که به سلوک(ره پیمودن) معروف هست.

و با توجه به بیت،قدم باید اندر طریقت نه دم،

میشه پی برد که کلمه طریقت درست تر به نظر میاد ولی به هر حال در معنای غایی شعر تأثیر ندارد.با تشکر

 

سیروان در ‫۳ سال قبل، دوشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۰، ساعت ۱۷:۳۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۸ - التزام کردن خادم تعهد بهیمه را و تخلف نمودن:

با عرض سلام و ادب
دوستانی که نظری راجع به سناریو و شخصیت های این ماجرا دارین لطف بفرمایید و به اشتراک بگذارید،باشد که بنده حقیر نیز مستفیذ شوم.
با تشکر فراوان

 

سیروان در ‫۳ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۴۳ دربارهٔ مولانا » فیه ما فیه » فصل چهل و نهم - گفت ما جمله احوال آدمی را یک به یک دانستیم:

با عرض سلام و ادب
هر دو معنای حدیث می‌تونه درست باشه؛
اللهَّ لَایَنْظُرُ اِلی صُوَرِکُمْ وَلَا اِلی اَعْمَالِکُمْ وَاِنَّمَا یَنْظُرُ اِلی قُلُوْبِکُمْ.
1خداوند در ظاهر شما و حتی اعمال شما نمی‌نگرد بلکه بر دلهای شما مینگرد.
2. یا خداوند در ظاهر و اموال شما نظر نمیکند اما بر دلها واعمالتان نظر میکند.
ولی به نظر بنده حقیر معنای اول درست تر به نظر میاد،چرا که:همه‌ی اعمال زیر مجموعه ی نیت قلبی انسان هست،پس برای انجام هر عملی،اول نیت قلبی و برخورد کلیش با مسایل و تصمیم ها اتفاق میفته و بعد اون عمل سر بزند یا نزند،نیت قلبی ارجحیت دارد،که با ادامه صحبت‌های حضرت نیز هم خوانی بیشتری دارد،که:از «یک معنای واحد باقی» صحبت میکنند.
هر چند جنبه های بسیار دیگه ای به اون معنای واحد که باقی هست ارتباط داره که بنده ازش بی خبرم.
باشد که حق تعالی بر کمیَم ببخشد و به لطف خویش بیفزاید.!
یا حق

 

سیروان در ‫۳ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ دی ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۴۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۵۵ - پرسیدن آن پادشاه از آن مدعی نبوت کی آنک رسول راستین باشد و ثابت شود با او چه باشد کی کسی را بخشد یا به صحبت و خدمت او چه بخشش یابند غیر نصیحت به زبان کی می‌گوید:

با عرض سلام و ادب
جانم آقای گیوه چی،خوشا به درک کامل و زیباتون و توضیح مختصر و مفیدتون،با توجه به این شعر دیگر از حضرت مولانا؛
گر نبودی حس دیگر مر ترا
جز حس حیوان ز بیرون هوا
پس بنی آدم مکرم کی بدی
کی به حس مشترک محرم شدی
گر تو کوری نیست بر اعمی حرج
ورنه رو کالصبر مفتاح الفرج
پرده های دیده را داروی صبر
هم بسوزد هم بسازد شرح صدر
«آینهٔ دل چون شود صافی و پاک
نقشها بینی برون از آب و خاک»
هم ببینی نقش و هم نقاش را
فرش دولت را و هم فراش را
پاینده باشید.

 

سیروان در ‫۳ سال و ۴ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۹، ساعت ۲۱:۳۷ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۴:

به نام حق
سلام و درود
به نظر بنده معنای این شعر
دلا خو کن به تنهایی که از تن ها بلا خیزد
سعادت آن برد آخر که از تن ها بپرهیزد
تنهایی اول به معنای تفرید و فرد بودن از تن و دو لغت دیگه ی تن ها به معنای اهل تن هست.
یعنی دلا به فرد بودن و جدا بودن از تن خو کن که از تن ها:( امیال تن و اهل تن) بلا خیزد و کسی سعادتمند خواهد شد که از این امیال و از این اهل بپرهیزد.
در دوستی‌های واقعی و در ازدواج روح ها پیوند میخورند و جایی که روح ها هبوت کنند تن ها از میان برخیزند.
و چه موقع روح ها پیوند میخورند:زمانی که هر دو تن رو به وحدانیت خداوند داشته باشند، که آن عالم واحد (توحید) تفرید کننده هست و روح ها رو یکی میکنه.
پس وجه ها مهمه، این که: وجه ما بسوی دنیاست که از دنیا رنگها پیدا میشه و بسوی تن هاست که از تن ها من ها پیدا میشه و جایی که تن ها و من ها و رنگها باشه خبری از توحید نیست,
و یا وجه ما به سوی اللّه است که در آن صورت ما میتونیم باهم به سوی اللّه برویم و یکی شویم زیرا:‌‌کلُ شیُ هالک الا وجه هو.
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحدهُ لا اله الا هو
پس برای باقی شدن باید به توحید رسید.
و من اللّه التوفیق یا حق

 

سیروان در ‫۳ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۹، ساعت ۱۵:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۰:

با عرض سلام و ادب
با سپاس بسیار از شعر حضرت هاتف
کسانی که معنا یافتند همه از وحدت سخن گفتند،زیرا هیچ خللی به آن عالم واحد راه ندارد.و آن توحید ضمانت راستی ایشان است،زیرا هر نقیضی و هر خللی همچون مویی در کاسه ی شیر توحید است لیک آن چشم موبین به هر خس ندهند.
حضرت حافظ از دفاع چون منی بی نیاز است،آنان که چشم دارند بدانند،لیک چون من نگویند!
ببخشید

 

سیروان در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۱۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۶۸ - مژده دادن ابویزید از زادن ابوالحسن خرقانی قدس الله روحهما پیش از سالها و نشان صورت او سیرت او یک به یک و نوشتن تاریخ‌نویسان آن در جهت رصد:

با عرض سلام و ادب
این موضوع سالها قبل از تولد شیخ خرقان از سوی حضرت بایزید مطرح شد و متشابه داستان حضرت محمد(ص) و آویس قرنی می‌باشد.
حضرت مولانا در این شعر سعی بر توصیف بویی دارن که با شامه ایمان و تقوا قابل درک است و حالت رهبری کننده به سوی رستگاری را داراست،مثل این شعر:
این سخن هایی که از عقل کلست/بوی آن گلزار سرو و سنبلست
بو قلاووزست و رهبر مر ترا/میبرد تا خلد و کوثر مر ترا
بو دوای چشم باشد نورساز/شد ز بویی دیده ی یعقوب باز
بوی بد مر دیده را تاری کند/بوی یوسف دیده را یاری کند
تو که یوسف نیستی،یعقوب باش/همچون او با گریه و آشوب باش
چون تو شیرین نیستی فرهاد باش/چون نه ای لیلی چو مجنون گرد فاش
یاحق

 

سیروان در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۰۹:۳۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲۵ - کلوخ انداختن تشنه از سر دیوار در جوی آب:

با عرض سلام و ادب.
در مورد این بیت:
چون دم رحمان بود کان از یمن/می رسد سوی محمد بی دهن
بویی که از جانب یمن به مشام حضرت می‌رسد بوی آویس قرنی هست همانطور که از این شعر پیداست:
گـفت بــوی بو العـجـب آمـد بـه من
همـچنان که مـر نبی را از یـمـن
کـه مـحـمـــد گـفت بر دسـت صــبا
از یـمـن می آیـدم بــوی خـــدا
بــوی رامـین می رسـد از جـان ویـس
بوی یزدان می رسد هم از اویس
چون اویس از خویش،فانی گشته بود
آن زمـیـنی،آســمانی گشته بـود...
یا حق

 

سیروان در ‫۳ سال و ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۵ شهریور ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۰:

با عرض سلام و ادب
بنده به هیچ وجه خدای ناکرده قصد جسارت نداشتم و آقا رضا و هر شخصی که در راه آگاهی قدمی بر میدارند بسیار برای بنده مورد احترام هستند.فقط به خاطر تشابه تفکری تفسیری که آقا رضا قرار دادن به تفاسیر احمد کسروی،بنده این نسبت رو دادم.
بنده در کامنتهای قبلی،میخواستم این نکته رو یادآوری کنم که تفسیر معنای واقعی اینگونه اشعار،نیازمند این هست که خود شخص به حالتی که شاعر به مستی تشبیه می‌کنه رسیده باشد،ور نه تفسیر هر چقدرم که عالمانه باشد از معنای حقیقی دور است.
لذا بنده اعتقاد دارم که زیباتر هست وقتی جان مطلب در حدود درک عقل نیست،اول:وجود یک چنین حالتی که تجربه نکردیم رو نفی نکنیم(مثل آقای کسروی)،دوم:از تلاش برای تفسیر به روش تشابه به مواردی که قابل درک هست بپرهیزیم،که خدای نکرده اصل معنا ناخواسته مورد تحریف قرار نگیره.چراکه دقیقا در دوره های قبل امثال آقای کسروی با نوشتن اینگونه تفاسیر جهت دار باعث شدن بسیاری از اصل معنا غافل باشند و در نتیجه از شناخت درست چنین حضراتی نیز محروم باشن.
خیلی ممنونم که لطف فرمودید و بنده رو مورد نقد قرار دادین.
یا حق

 

سیروان در ‫۳ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۷:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۰:

با عرض سلام و ادب بنده میخواستم برداشتی که از این غزل دارم رو بنویسم و امیدوارم عزیزان بخوانند و اگر این بنده حقیر را لایق نقد خود دیدند،بنده را از ناآگاهی بیرون کشند.
گر ازین منزل ویرانه به سوی خانه روم
دگر آنجا که روم عاقل و فرزانه روم
به نظر این ضعیف حضرت حافظ بایک ایهام این جهان رو بر مثال یک منزل ویرانه توصیف میکنند و عقیده دارند اگر از ویرانه ی دنیا ایمان بسلامت برند،دگر در آن وادی به آگاهی میرسند.
زین سفر گر بسلامت به وطن باز رسم
نذر کردم که هم از راه به میخانه روم
اگر ازین سفر،مثال دنیا و از این پستی های دنیا جان بسلامت ببرم به موطن اصلی خویش که« مرغ باغ ملکوتم نیَم از عالم خاک» برسم:
نذر کردم که هم از راه به میخانه روم
به نظر بنده منظور حضرت حافظ از می،رنجها و خون های راه عشق هست که ساقی(ولی الله) به عاشقان راهش می نیوشاند.و ایشان عقیده دارند هر چه بیشتر مورد عنایت حضرت قرار گیرند و شراب عشق(مثال دردها و سوزها)بنوشند با نشاط بیشتری در راه عشق قدم بر میدارند و چون این جهان آینه ی آن جهان است: هر که در این دنیا سوز عشق بخورد در جهان دیگر با شادمانی ابدی و با آگاهی به راهش(تکامل)ادامه میدهد تا انا الیه راجعون..
تا بگویم که چه کشفم شد ازین سیر وسلوک
بـه دَرِ صـومـعـه بـا بـَربـط و پــیــمانـه روم
چون در این سیرو سلوک(مثال این دنیا و راه عشق) از شراب عشق بیشتر نوشیدم و سوز بیشتری رو در راه عشق متحمل شدم در راه صومعه(صومعه ای که در عدم که موطن عاشقان است) با شادی و نشاط وبا پیمانه ای دردست که بر مثال دل عاشقان است که ساقی شراب عشق(غمها و سوزدل)را در آن جاری میسازد که در نهایت این پیمانه از جوشش و سوز و گداز عشق صیقل میخورد و آیینه ای میشود لایق آن جمال؛و حضرت حافظ ازین جهت با شادمانی میرود.
آشــنـایـان ره عـشـق گـرم خون بـخـورند
ناکـسم گربه شکایـت سـوی بـیـگانـه روم
کسانی که در راه عشق هستند و از شراب عشق نوشیده آمد اگر خون مرا هم بریزند و یا هر رنجی که در این راه به من برسانند ناکسم اگر به بیگانه(هر کس که از عشق بیخبر است) شکایت کنم که در معنای بالاتر بیگانه هر چه جز معشوق است زیرا همه ی عاشقان از اوصاف خود می‌میرند و به معشوق تبدیل میشوند..
گــر بـبـیـنـم خــم ابــــروی چـو مـحـرابـش بـاز
سـجــده‌ی شـُکـر کـنـم وز پـی شـُکـرانـه روم
خـُرّم آن دم کـه چـو حافظ بـه تولاّی ورزیر
سرخوش از مـیـکده بـا دوست به کاشانه روم
در مورد دو بیت آخر هم بنده نظر نمیدم،امیدوارم دوستان و عزیزان که هر گونه نظر یا نقدی راجع به نظر این حقیر دارن لطف کنند و بنده رو آگاه سازند.
باشد که به لطف حق لایق آگاهی باشم،الهی آمین.

 

سیروان در ‫۳ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۸:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۰:

سلام مجدد
امیدوارم سخنان زیادی نباشه چرا که بنده کارشناس نیستم،ولی میخواستم از آقارضا و امثال ایشون تمنا کنم که نادانسته و خدای نکرده دانسته اینگونه افکار احمد کسروی و مثال ایشون رو حداقل الان تو قرن 21 اشاعه ندن،چراکه متأسفانه آقای کسروی با همه مطالعاتشون و علم ظاهریشون ضربات سنگینی به اطلاعات جمعی ما زدن،چراکه حکومت ها نیز بدلیل صلاحدید خودشون افکار ایشون رو توی خیلی از کتابها و رسانه ها به عنوان مستندات معرفی کردند.
در حالی که ایشون فراتر ازین صورت هیچ ندید و بدلیل ظلمات درونی و سیاسی که گرفتارش بود و با همه آگاهی که ادعاش رو داشت به مراتبی نرسید و نوری فراتر از این صورت ندید..
امیدوارم خداوند این بنده حقیر و ایشان را ببخشد.

 

سیروان در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۹ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۱۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۷ - جواب گفتن عاشق عاذلان را و تهدید‌کنندگان را:

بانو روفیای گرامی به دانایی شما غبطه میخورم،امیدوارم بدور از ریا باشید،دانم که غمین نخواهید گشت زیرا دانایان از نقد نمی‌هراسند.
در ضمن در جواب بانو سمانه:از نظر حضرت هر کس که بر نفس خویش فائق نیاید مونث است واین به تعبیر جسم و جنس نیست،زیرا که از نظر ایشان این دَم برتر از مونث و مذکر و جنس این خاک است.
امیدوارم از تأویل این دَم بدور باشیم.

 

سیروان در ‫۳ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۹ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۱۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۷ - شرح انما المؤمنون اخوة والعلماء کنفس واحدة خاصه اتحاد داود و سلیمان و سایر انبیا علیهم‌السلام کی اگر یکی ازیشان را منکر شوی ایمان به هیچ نبی درست نباشد و این علامت اتحادست کی یک خانه از هزاران خانه ویران کنی آن همه ویران شود و یک دیوار قایم نماند کی لانفرق بین احد منهم و العاقل یکفیه الاشارة این خود از اشارت گذشت:

درود بر همگی،از استادان حاضر بسیار سپاسگزارم که تفسیر ژرف خویش را با این حقیر نیز به اشتراک گذاشتند.
به نظر این ضعیف تفسیر حضرت از اتحاد جانها،اتحاد جانِ مومنان و یابندگان آب حیات هست و در اینجا اشاره به احدیت پیکره هستی ندارد..
هرکه از جام الست او خورد پار
هستش امسال آفت رنج و خمار
وانک چون سگ زاصل کهدانی بود
کی مرورا حرص سلطانی بود
امیدوارم و باعث افتخار بنده هست اگر دوستی با نقد خویش باعث روشنایی دیده ی کور بنده شود،با سپاس فراوان.

 

سیروان در ‫۴ سال قبل، سه‌شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۲:۰۰ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵:

واقعا از نظرات خوبتون سپاسگزارم.
به راستی از فر و سیمای این بزرگان پیداست که همگان از یک می نیوشیده اند و آن می اولین مشخصه اش احدیت هست.
خدارا سپاس که این چراغ‌ها در این ظلمات افروخته شدند.

 

sunny dark_mode