بخش ۴۱ - فخری ایروانی قُدِّسَ سِرُّه
اسمش میرزا عباس، الشهیر به حاجی میرزا آقاسی. خلف الصدق جناب میرزا مسلم ایروانی بوده و مراتب علمی را در بدو شباب در خدمت جناب حقایق مآب شیخ کامل و عالم عامل فخرالدین عبدالصمد همدانی قُدِّسَ سرّه العزیز تحصیل کرده. مدتها در عتبات عالیات عرش درجات به تحصیل علم و حال اشتغال داشته. مولانای مذکور او را از شهادت خود در قضیهٔ طایفهٔ وهابی اخبار فرموده. بعد از شهادت مولانا آن جناب عیال آن شیخ سعید شهید را به همدان آورده و خود به آذربایجان که موطن اصلی ایشان بوده، رفتهاند. در آن سنوات به واسطهٔ فضل و کمال و علم و حال، امیرزادگان آذربایجان و فرزندان نواب نایب السلطنه عباس میرزا مایل به تلمذ در نزد آن جناب شدهاند. نواب امیرزاده اعظم، محمد میرزا نیز به آن جناب میلی و محبتی حاصل کرده که به ارادت رسیده و همانا آن جناب مژدهٔ سلطنتی به آن حضرت داده. بعد از رحلت نواب نایب السلطنه به مرتبهٔ ولایت عهد ونیابت سلطنت رسیدند و چون خاقان صاحبقران فتحعلی شاه متخلص به خاقان عالم فانی را بدرود گفتند حضرت نایب السلطنه و ولیعهد محمد میرزا به حکم ولایت عهد ووراثت رتبهٔ سلطنت ایران ارتقا یافتند لهذا مزید حسن ظن و ارادت گردیده، جناب ایشان را به صدارت و وزارت خاصهٔ خود تکلیف فرمودند. بالکلیه زمام ملک و مملکت را در کف کفایت آن جناب نهاده، تفویض امور نمودند. لهذا مدت چهارده سال که ایام ملک سلطان گیتی ستان مغفور بود استقلالاً به رتق و فتق امورات ملکی پرداختند. بعد از رحلت آن پادشاه جمجاه و اختلاف امرای درگاه به عتبات عالیات رفته ساکن شدند و در سنهٔ ۱۲۶۵ هزار و دویست و شصت و پنج به حکم تقدیر وصیت کرده، در شب جمعه عشرثانی رمضان المبارک بی مرضی شدید رحلت کردند و به جوار رحمت ایزدی پیوست.
رحمة اللّه علیه. فی الواقع در علوم تبحری و تتبعی کامل داشتند. در معقولات و منقولات و معارف و حقایق رسالات پرداختند و کتب مفیده ساختند. باعث آبادی املاک و اراضی وعمارات و حدائق و بساتین بسیار. چنانکه زیاده از کروری بهای املاک متعلقهٔ به آن جناب بوده و مقصود آبادی بلاد و ترفیه حال عباد همی بودی در بذل و کرم کمال علو طبع داشتی. بخششهای بی اندازه کردی و جمعی از دولت او منتفع شدند و صاحب مناصب عالیه و ضیاع و عقار متوالیه آمدند. اگرچه اشرار از بیم سخط و دشنام وی در شرار خوف سوختندی ولی کینه و جور را در خاطر او راه نبودی. فی الحقیقة مردی دیندار و خداپرست و پاک و مقدس و مؤمن و متقی و نیک اعتقاد بودی و با اینکه سالها در امر خطیر پیشکاری سلطان ایران مجبور و مأمور بود به قدر امکان به ایذا و اذیت احدی و قتل نفس ضعیفی رضا ندادی. ارباب صنایع بسیاری را تربیت کرده و اسباب و آلات جهاد و جنگ از قبیل توپ و تفنگ بسیاری در ایران آماده ساخته و قورخانهٔ عظیمی پرداخته که به ملاحظهٔ تقویت دولت اسلام کثیر الفایده و کثیر الثواب خواهد بود. با اشغال بزرگ دولتی گاهی به صحبت شعرا و عرفا میل مینموده و احیاناً گاهی به نظم عربی و فارسی مبادرت میفرموده. اشعار متفرقهٔ بسیار داشتهاند و مِنه:
مِنْغزلیّاته رحمة اللّه علیه
مژدهٔ وصل میدهد گردش آسمان مرا
هیچ نبود از فلک این حرکت گمان مرا
بهر علاج میکشم منت هر طبیب را
کرد ز عالمی خجل این دل ناتوان مرا
در خس و خار باغبان میزند از غضب شرر
غافل از آنکه برق خود سوخته آشیان مرا
ای دل ترا که کار نه کفر و نه دین بود
رو بار عشق کش که سزای تو این بود
بدین زاری نبیند تا مرا کی منفعل گردد
که قاتل کشته را چون ناتوان بیند خجل گردد
مزن دامان برین یک مشت خاکستر که میترسم
مبادا ز اخگر دل مانده باشد مشتعل گردد
ز بندِ پند هیچ آشفته آرامی نمیگیرد
نه هر زنجیر چون کاکل نه هردیوانه دل گردد
دلی کاندر خم زلف نگاری آشیان دارد
کجا میل تماشای فضای بوستان دارد
تمنای وصالم نیست اما شوق آن دارم
نهم سر در کف پایی که سر بر آستان دارد
ببر بندی که در پایم ز مهر این و آن داری
که عنقای دلم زین پس هوای آشیان دارد
ز مصباح و زجاجه عارف از توحید رمزی گفت
عیان در جام زر خورشید می پیر مغان دارد
دلی کز جور او خون شد زچشمانم به در کردم
برای راحت جان حزین فکری دگر کردم
نه چون بلبل به پای گلبنی روزی به شب بردم
نه چون پروانه با شمعی یکی شب تا سحر کردم
مِنْمثنویاته طابَ ثَراه
باز اندر سر هوای کوی یار
سوی تبریزم کشد بی اختیار
من چو مجنون روز و شب در کوه و دشت
بهر لیلی هستم اندر سیر و گشت
طَالَ هَجْرِی عَلَّنِی دَاءُ النَّوَی
دَقَّ جِسْمِی ذَابَ مِنْنَارِ الْهَوَی
سَیِّرُوْنِی کُلَّ آنٍ بِالْوِصالِ
اِنْقَضَی عُمْرِی وَقَدْضَاقَ الْمَجَال
اَوْرعِی یَا نَآقَتِی أَرْضَ الْفَلَا
نَحْوَ مَنْاَشْتَاقُهُ الافلا
شَادِنٌ مَآ زَالَ فِی طَرْفِهِ سقم
دَمْعُ عَیْنِی فَاضَ مِنْهُ و السِّجَم
قَدُّهُ غُصْنُ لَهُ شَمْسٌ ثَمَر
خَطُّه مُسْکٌ مُحِیطُ بِالْقَمَر
پارسی گو گرچه گل خندان بود
ژاله بر وی بهتر از باران بود
رباعی
بر چهره پریشانی آن زلف سیاه
ابریست که گاه گاه پوشد رخ ماه
گفتم ز چه طرهات پریشان شده گفت
سلطان حبش کشیده بر روم سپاه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: میرزا عباس، معروف به حاجی میرزا آقاسی، دانشمندی برجسته و عالم دین است که در جوانی تحتTeachings شیخ کامل و فخرالدین عبدالصمد همدانی آموزش دیده است. پس از شهادت مولای خود، به همدان رفت و در آنجا مورد توجه امیرزادگان آذربایجان قرار گرفت. او به مقام صدارت و نیابت سلطنت رسید و ۱۴ سال به رتق و فتق امور مملکتی پرداخت. پس از فوت پادشاه، به عتبات عالیات رفت و در سال ۱۲۶۵ هجری قمری درگذشت.
میرزا آقاسی در علوم مختلف تحصیل کرده و برخی کتابهای مفید نوشته است. او به آبادانی املاک و کمک به دیگران اهتمام داشت و در عین حال مردی دیندار و با تقوا بود. او به تربیت صنعتگران و آمادهسازی آلات جنگ نیز توجه کرده است. اشعار و نوشتههایی نیز به زبانهای فارسی و عربی دارد که نشاندهنده علاقهمندی او به ادبیات و عرفان است.
هوش مصنوعی: میرزا عباس، معروف به حاجی میرزا آقاسی، یکی از شاگردان معتبر میرزا مسلم ایروانی بود و در جوانی زیر نظر استادان بزرگی همچون شیخ کامل و فخرالدین عبدالصمد همدانی به فراگیری علم پرداخت. او سالها در عتبات عالیات مشغول تحصیل و تحقیق بود. استادش دربارهٔ او گفته بود که در آینده در ماجرای طایفهٔ وهابی به شهادت خواهد رسید. پس از شهادت استادش، او خانوادهٔ آن شیخ شهید را به همدان برد و خود به آذربایجان، زادگاهش، رفت. در آن زمان، به سبب علم و فضائلش، بسیاری از امیرزادگان آذربایجان خواستار یادگیری از او شدند. محمد میرزا، نایب السلطنه عباس میرزا، به او ارادت خاصی داشت و وعدهٔ سلطنت را به او داد. بعد از فوت نایب السلطنه، حاجی میرزا آقاسی به مقام ولیعهدی و نایبالسلطنهای رسید و پس از درگذشت فتحعلی شاه، امور کشور را به عهده گرفت و به مدت چهارده سال به ادارهٔ مملکت پرداخت. پس از مرگ پادشاه و بروز اختلافات میان درباریان، او به عتبات عالیات رفت و در سال ۱۲۶۵ هجری قمری در شب جمعهٔ رمضان، بدون بیماری شدید درگذشت و به رحمت خدا پیوست.
هوش مصنوعی: او واقعاً در علوم مختلف دانش وسیعی داشت و در زمینههای فلسفی و دینی و حقایق نوشتههای ارزشمندی تولید کرد. تلاشهای او موجب آبادانی زمینها و باغها و املاک زیادی شد و ارزش داراییهای او به حدی بود که به خوبی بهبود وضعیت زندگی مردم را هدف قرار داد. او بخشنده و سخاوتمند بود و بسیاری از افراد از نعمتهای دولت او بهرهمند شدند و برخی به موقعیتهای عالی دست یافتند. گرچه بعضی از افراد بدخواه از ترس خشم و انتقاد او میترسیدند، اما او هرگز کینه و ظلم را در دلاش راه نداد. او مردی دیندار، خداپرست و با ایمان بود و با وجود مسئولیتهای سنگین در دربار، هرگز به آزار دیگران و کشتن افراد بیگناه رضایت نداد. او همچنین کارآفرینان بسیاری را تربیت کرده و تجهیزات نظامی متعددی در ایران فراهم کرده و کارخانهای بزرگ بنا نمود که به تقویت دولت اسلام کمک شایانی خواهد کرد. او در کنار مسئولیتهایش گاهی به شعر و ادب تمایل داشت و اشعار متنوعی در زبانهای عربی و فارسی سروده بود.
هوش مصنوعی: آسمان با حرکت خود به من خبر وصلی میدهد، اما هیچیک از حرکات فلک، مرا به این وصل امیدوار نمیسازد.
هوش مصنوعی: به خاطر درمان، منت هر پزشک را تحمل میکنم. این دل ضعیف من باعث خجالت عالم شده است.
هوش مصنوعی: باغبان به خاطر خشمش به علفها و خارها آسیب میزند، در حالی که خود از این موضوع بیخبر است که این کارش به آشیانهی من آسیب میزند و باعث سوختن آن میشود.
هوش مصنوعی: ای دل، تو که نه به کفر وابستهای و نه به دین، عشق را بپذیر و سنگینیاش را به دوش بکش، زیرا این سرنوشت توست.
هوش مصنوعی: اگر کسی با این حال و روز من را ببیند، نمیدانم چه زمانی تحت تأثیر قرار خواهد گرفت. چون قاتل وقتی که کشته شده را ناتوان و بیدفاع ببیند، شرمنده خواهد شد.
هوش مصنوعی: لطفاً خاکستر را به زمین نزن، زیرا نگرانم که شاید شعلهای از دل باقیمانده باشد و دوباره شعلهور شود.
هوش مصنوعی: هیچ کسی نمیتواند از آزار و سختیهای نصیحت رهایی یابد و نه هر زنجیری موجب آرامش میشود، همچنین نه هر دیوانهای میتواند به راحتی دل خوشی پیدا کند.
هوش مصنوعی: دل کسی که در خم زلف یک معشوق پناه گرفته، چگونه میتواند اشتیاق دیدن زیباییهای باغ و بوستان را داشته باشد؟
هوش مصنوعی: من به دنبال وصال تو نیستم، اما آرزوی آن را دارم که سرم را در دستان کسی بگذارم که به تو احترام میگذارد و در آستان تو ایستاده است.
هوش مصنوعی: به من لطف کن که به خاطر محبتام به این و آن، زنجیری که در پایم هست را برداری؛ زیرا حالا دل من به دنبال آرامش و مکانی برای سکونت است.
هوش مصنوعی: عارف از نور و شفافیت توحید سخن میگوید و این حقیقت را به وضوح در جام زرینی که نور خورشید را دارد، میبیند و این تجربه را به قهرمانان و حکمتداران منتقل میکند.
هوش مصنوعی: دل من از دست ظلم و ستم او به گریه افتاد. برای آرامش جانم، تصمیم دیگری گرفتم.
هوش مصنوعی: من نه مانند بلبل هر روز در کنار گلها نشستم و نه مانند پروانه با شمع یک شب تا صبح گذراندم.
هوش مصنوعی: دوباره در فکر و خیال کوی دوست هستم و به سمت تبریز بدون اختیار و اجباری میروم.
هوش مصنوعی: من مانند مجنون، به طور مداوم در کوهها و دشتها Wander میکنم، چرا که در جستجوی لیلی هستم.
هوش مصنوعی: مدت زمان طولانی است که از عشق دوری کردهام، به طوری که بیماری جدایی تاثیر بدی بر بدنم گذاشته و مرا از شدت عشق ذوب کرده است.
هوش مصنوعی: همه مرا به وصال ببرند، در حالی که عمر من به پایان رسیده و فرصتها محدود شده است.
هوش مصنوعی: ای شترم، به سوی سرزمین بینهایت برو، جایی که به آن مشتاقم.
هوش مصنوعی: شادی او تا زمانی که در نگاهش افسردگی وجود دارد، از چشمانم اشک میریزد و جاری میشود.
هوش مصنوعی: اندام او مانند شاخهای است که آفتاب در آن میدرخشد و خط هاش مانند عطر شیرینی است که دور ماه را احاطه کرده است.
هوش مصنوعی: به زبان پارسی صحبت کن، زیرا زیبایی آن مانند گل است و بر روی آن، شبنم زیباتر از باران است.
هوش مصنوعی: بر روی چهره معشوق، زلفهای سیاه او مانند ابری است که گاهی صورت ماه را میپوشاند و زیباییاش را پنهان میکند.
هوش مصنوعی: گفتم چرا موهایت نامنظم و پریشانه؟ جواب داد که سلطان حبشی لشکری به روم فرستاده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.