گنجور

 
نظیری نیشابوری

دهر پرفتنه و شورست ز چشم سیهش

داری از چشم بد خلق خدایا نگهش

هرکه را باعث عصیان و خطا عشق شود

ملک از رشک بسوزد که نویسد گنهش

پر مگو خواجه که عشرتگه ما روشن ازوست

همه جا هست، ولی در همه دل نیست رهش

دل هرکس که درین غمکده صحرا گردد

ناگهان یوسف کنعان به در آید ز چهش

رشک بر کودک لشکر شکن ما دارد

پادشه زاده که هستند ز خاصان سپهش

ملک چین با بت و بتخانه به یغما ببرد

گر کله گوشه به یغما شکند پادشهش

اجر بیداری چل ساله نثاریست قلیل

روز گردید شب ما ز مه چاردهش

ماه نو کرده ز افلاس تهی پهلو را

ناز بر اوج هوا سوده چو پر کلهش

عجب ار در دل ویران «نظیری » گنجد

کوه را تاب نباشد که شود جلوه‌گهش

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
حافظ

مَجمَعِ خوبی و لطف است عِذار چو مَهَش

لیکَنَش مِهر و وفا نیست خدایا بِدَهَش

دلبرم شاهد و طفل است و به بازی روزی

بِکُشد زارم و در شرع نباشد گُنَه‌َش

من همان بِه که از او نیک نگه دارم دل

[...]

جامی

آن که بر خیل بتان ساخت خدا پادشهش

سرمه اهل نظر باد غبار سپهش

شرمسارم که چو آمد به سرم قاصد او

برنیامد ز تنم جان که فشانم به رهش

حسن قاصد چو به مقصودی شه خاص بود

[...]

محتشم کاشانی

آهوی او که بود بیشه دل صیدگهش

می‌گدازد جگر شیر ز طرز نگهش

از بدآموزی آن غمزه نمی‌گردد سیر

ناز کافتاده به دنبالهٔ چشم سیهش

دو جهان گشته به حسنی که اکر در عرصات

[...]

نشاط اصفهانی

نتوان داشت نگه باز زچشم سیهش

دار از چشم بد خلق خدایا نگهش

جای رحم است بر آن بندهٔ مسکین فقیر

که برانند و ندانند چه باشد گنهش

نگهی جانب ما دلشدگان می نکنی

[...]

فروغی بسطامی

دل سپردم به نگه کردن چشم سیهش

ترسم آن مست سیه کار ندارد نگهش

بخت اگر دست دهد دست من و دامن او

چرخ اگر روی کند روی من و خاک رهش

چشم امید بپوشان ز غبار خط او

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه