گنجور

 
جامی

با یار کوچ کرده ز دل ناله می‌رود

قطره زنان سرشک ز دنباله می‌رود

دم درکشم که راه به جایی نمی‌رسد

هرچند بر زبان جرس ناله می‌رود

زان ماه چارده که شد از دست دامنش

ما را ز دست حاصل چل ساله می‌رود

بی‌روی او به بزم گلم نیست می جز آنک

خونم ز دیده در قدح لاله می‌رود

خال لبش حرارت دل می‌برد بلی

تاب تب از مریض به تبخاله می‌رود

باران اشک ماست اثر هرکجا سخن

زان روی چون مه و خط چون هاله می‌رود

با طبع من ز نکته سرد فسردگان

آن می‌رود که در چمن از ژاله می‌رود

جامی عروس نظم تو زیب دگر گرفت

تقصیر در دلالت دلاله می‌رود

کلک تو می‌زند به خراسان نوای شعر

گلبانگ آن به خسرو بنگاله می‌رود

 
 
 
حافظ

ساقی حدیث سرو و گل و لاله می‌رود

وین بحث با ثلاثه غساله می‌رود

می ده که نوعروس چمن حد حسن یافت

کار این زمان ز صنعت دلاله می‌رود

شکرشکن شوند همه طوطیان هند

[...]

جامی

زان شست و شو که در چمن از ژاله می‌رود

داغ جفای دی ز دل لاله می‌رود

ساقی بیار باده که از یک دو روزه عیش

در فصل گل کدورت یک‌ساله می‌رود

میگون لبت ز خاطر من از سه بوست شست

[...]

محتشم کاشانی

از بادهٔ لاله تو چو در ژاله می‌رود

خون قطره قطره در جگر لاله می‌رود

چشم تو هندوییست که پنداری از خطا

صد ترک تند خوش به دنباله می‌رود

از خشگ سال ناز جهان می‌شود خلاص

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه