گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حافظ

یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود

وز لبِ ساقی شرابم در مَذاق افتاده بود

از سرِ مستی دگر با شاهدِ عهدِ شباب

رجعتی می‌خواستم لیکن طلاق افتاده بود

در مقاماتِ طریقت هر کجا کردیم سِیر

عافیت را با نظربازی فِراق افتاده بود

ساقیا جامِ دَمادَم ده که در سِیرِ طریق

هر که عاشق‌وَش نیامد در نفاق افتاده بود

ای مُعَبِّر مژده‌ای فرما که دوشم آفتاب

در شکرخوابِ صبوحی هم وثاق افتاده بود

نقش می‌بستم که گیرم گوشه‌ای زان چشمِ مست

طاقت و صبر از خَمِ ابروش طاق افتاده بود

گر نکردی نصرتِ دین، شاه یحیی، از کَرَم

کار مُلک و دین ز نظم و اِتِّساق افتاده بود

حافظ آن ساعت که این نظمِ پریشان می‌نوشت

طایرِ فکرش به دامِ اشتیاق افتاده بود

 
 
 
غزل شمارهٔ ۲۱۲ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۲۱۲ به خوانش م. کریمی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۲۱۲ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۱۲ به خوانش افسر آریا
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
امیرعلیشیر نوایی

صبح تاب مه کزین عالی رواق افتاده بود

با مه خویشم صبوحی اتفاق افتاده بود

وه چه باشد هر کرا هرگز چنان صبحی دمد

کافتابم در صبوحی هموثاق افتاده بود

گاه چشمم بر رخش از عین حیرت مانده باز

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه