یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود
وز لبِ ساقی شرابم در مَذاق افتاده بود
از سرِ مستی دگر با شاهدِ عهدِ شباب
رجعتی میخواستم لیکن طلاق افتاده بود
در مقاماتِ طریقت هر کجا کردیم سِیر
عافیت را با نظربازی فِراق افتاده بود
ساقیا جامِ دَمادَم ده که در سِیرِ طریق
هر که عاشقوَش نیامد در نفاق افتاده بود
ای مُعَبِّر مژدهای فرما که دوشم آفتاب
در شکرخوابِ صبوحی هم وثاق افتاده بود
نقش میبستم که گیرم گوشهای زان چشمِ مست
طاقت و صبر از خَمِ ابروش طاق افتاده بود
گر نکردی نصرتِ دین، شاه یحیی، از کَرَم
کار مُلک و دین ز نظم و اِتِّساق افتاده بود
حافظ آن ساعت که این نظمِ پریشان مینوشت
طایرِ فکرش به دامِ اشتیاق افتاده بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این غزل حافظ به بیان حالتی از مستی و عشق میپردازد. شاعر در ابتدا از سحرگاه و شرابنوشی صحبت میکند و از بیتوجهی به گذر زمان و حالت نشئگی خود خبر میدهد. او به یاد عشق جوانی و خواستهاش برای بازگشت به آن ایام است، ولی از جدایی و فراق میگوید.
حافظ به مراحل سیر و سلوک نیز اشاره میکند و میگوید که در هر مکانی که رفتند، آرامش و عافیت با جدایی همراه بوده است. او از ساقی میخواهد که به او جامی بدهد تا در این مسیر عاشقانه ادامه دهد.
شاعر همچنین بر احوالات شب و خواب و تاثیر نور خورشید در صبح اشاره میکند و در نهایت به نوعی ناامیدی از عدم نصرت و حمایت در دین و ملک میپردازد. او در پایان ابراز میکند که هنگام نوشتن این اشعار، ذهن و فکرش در دام اشتیاق گرفتار شده است.
این غزل به نوعی تجلی از احساسات عاشقانه و همچنین عرفانی حافظ است.
هوش مصنوعی: در یکی از صبحهای زود، دو جام نوشیدنی در هنگام صبحانه فراهم شده بود و طعم شراب آن با لبهای ساقی روی زبانم حس شده بود.
هوش مصنوعی: در حالتی از شادی و شادابی، آرزو داشتم دوباره به جوانی و عشق گذشتهام برگردم، اما متوجه شدم که این امکان دیگر وجود ندارد.
هوش مصنوعی: در مراحل سیر و سلوک، هر جا که راه عافیت را پیمودیم، جدایی و دوری او به چشم میخورد.
هوش مصنوعی: ای ساقی، هر لحظه برایم جامی بیاور که در مسیر عشق، هر کسی که به عشق واقعی نرسیده باشد، در آزمون و دوگانگی قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: ای تعبیرگر، خبر خوشی بده که دیشب در خواب شیرین صبحگاهی، آفتاب نیز به هم آمیزش و همراهی آمده بود.
هوش مصنوعی: من نقشی از عشق و شوق میکشیدم تا شاید گوشهای از آن چشم مست را ببینم، اما طاقت و صبرم از کمان ابرویش به تنگی افتاد و شکست.
هوش مصنوعی: اگر به یاری دین نپرداختی، شاه یحیی، به خاطر لطف تو کار پادشاهی و دین از نظم و هماهنگی خارج شده بود.
هوش مصنوعی: حافظ در زمانی که این اشعار آشفته را مینوشت، پرندهی اندیشهاش در تلهی عشق گرفتار شده بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
صبح تاب مه کزین عالی رواق افتاده بود
با مه خویشم صبوحی اتفاق افتاده بود
وه چه باشد هر کرا هرگز چنان صبحی دمد
کافتابم در صبوحی هموثاق افتاده بود
گاه چشمم بر رخش از عین حیرت مانده باز
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۲۹ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.