صبح تاب مه کزین عالی رواق افتاده بود
با مه خویشم صبوحی اتفاق افتاده بود
وه چه باشد هر کرا هرگز چنان صبحی دمد
کافتابم در صبوحی هموثاق افتاده بود
گاه چشمم بر رخش از عین حیرت مانده باز
گه سرم بر پایش از روی وفاق افتاده بود
از نشاط این چمن وصلی که ما را داد دست
در حریفان های و هوی طمطراق افتاده بود
نی غلط گفتم خیالست اینکه دیدست این مراد
چون فلک با نامرادان در نفاق افتاده بود
گر دل سوزانم از فرقت همیشه تیره ماند
کی سیاهی هرگز از داغ فراق افتاده بود
همچو داغ تازه فانی را ازان خورشیدروی
کوکب اقبالش اندر احتراق افتاده بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف لحظات زیبای صبح و حالتی عاشقانه میپردازد. او از صبحی نورانی و دلانگیز سخن میگوید که در آن احساس میکند که آفتاب به همراه معشوقش در دل او تابیده است. نگاه او به چهره معشوقش او را مبهوت میکند و در عین حال او در برابر این زیبایی احساس ناتوانی میکند. شاعر همچنین از شوق و نشاطی که از وصال معشوق در چمنستان دریافت کرده، میگوید و در مقابل، درد جدایی و فراق را نیز در دلش حس میکند. او تقابل بین شادی و غم را به تصویر میکشد و در نهایت به این نتیجه میرسد که هیچگاه نمیتواند از غم جدایی خلاص شود.
هوش مصنوعی: صبحی که نور ماه از بالای گنبد عالی به زمین میتابید، با ماه خودم یک لحظه خوشگذرانی و نوشیدن شربت به یاد ماندنی اتفاق افتاده بود.
هوش مصنوعی: هر کس که در زندگیاش روزی به روشنی و زیبایی صبحی مواجه نشود، او چه حسرتی خواهد داشت؛ زیرا در آن صبح، خورشید با تمام شکوه و روشنیاش در آسمان است و خوشحالی خاصی را به ارمغان میآورد.
هوش مصنوعی: گاهی چشمانم به زیباییاش خیره میشود و متعجب میمانم، و زمانی دیگر سرم از روی محبت به پای او افتاده است.
هوش مصنوعی: از شادیای که این باغ به ما بخشید، در میانهی رقبای پرشور و پر سر و صدا غرق در نشاط و سرور بودیم.
هوش مصنوعی: من اشتباه کردم، این فقط یک خیال است که دیدی. هدفی که در نظر داشتی، مثل فلک در نفاق، به آن دست نیافتی.
هوش مصنوعی: اگر دل من به خاطر جدایی همیشه در سوخت و سوز باشد، تاریکی آن همیشه باقی میماند؛ زیرا سیاهی هرگز از درد جدایی رهایی نیافته است.
هوش مصنوعی: همچون آتش تازهای که از تابش چهرهی سپید و شاداب خورشید بر روی ستارهی خوششانسی به وجود آمده، او (فانی) در حال احتراق و سوزش بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود
وز لبِ ساقی شرابم در مَذاق افتاده بود
از سرِ مستی دگر با شاهدِ عهدِ شباب
رجعتی میخواستم لیکن طلاق افتاده بود
در مقاماتِ طریقت هر کجا کردیم سِیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.