گنجور

 
حافظ

شاهدان گر دلبری زین سان کنند

زاهدان را رخنه در ایمان کنند

هر کجا آن شاخِ نرگس بِشْکُفَد

گُلرُخانَش دیده نرگس دان کنند

ای جوانِ سَروقَد، گویی بِبَر

پیش از آن کز قامتت چوگان کنند

عاشقان را بر سرِ خود حُکم نیست

هر چه فرمانِ تو باشد آن کنند

پیشِ چشمم کمتر است از قطره‌ای

این حکایت‌ها که از طوفان کنند

یارِ ما چون گیرد آغازِ سَماع

قُدسیان بر عرش دَستْ افشان کنند

مردمِ چشمم به خون آغشته شد

در کجا این ظلم بر انسان کنند؟

خوش برآ با غصه ای دل کَاهلِ راز

عیشِ خوش در بوتهٔ هجران کنند

سر مکش حافظ ز آهِ نیمْ شب

تا چو صبحت، آینه رخشان کنند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۱۹۷ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۱۹۷ به خوانش فاطمه زندی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۱۹۷ به خوانش م کریمی
غزل شمارهٔ ۱۹۷ به خوانش فاطمه نیکو ایجادی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
امیر حسینی هروی

گرچه هر دم عشق را جولان کنند

اشتیاق قرب را قربان کنند

فیض کاشانی

شاهدان گر جلوه بر ایمان کنند

کفر و ایمان هر دو را یکسان کنند

عارفان از عشق اگر گردند مست

رازها در سینه کی پنهان کنند

عاشقان را دوست هر دم جان نو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه