بخش ۱۹ - حدیث دیگر در آتش رفتن جناب ابوذر در حضور حضرت مولی الموالی علیه و آله السلام
راویم این نکته را از شیخ دین
آنکه او را بود خود علم الیقین
شیخ دین و پیشوای اهل دید
بایزید آن حکمت حق را کلید
گفت با من جعفر صادق امام
آنکه بد در علم دین حاذق تمام
گشت روزی دُرفشان آن مقتدا
گفت پیشم پیر بسطامی بیا
یک زمان از هر سخن خاموش کن
آنچه میگوید زبانم کوش کن
در مدینه باب من از بهر گشت
با گروهی از صحابه میگذشت
همرهش بودند آن شهزادهها
آنکه ایشان را خدا گفته ثنا
و آنکسان کایشان بدندی بینظیر
جمله بودند از محبّان امیر
چون نصیر و قنبر و سلمان ما
بوذر و عمّار یا سر ز آن ما
مالک اشتر بایشان بود و بس
بود مختار مسیّب هم نفس
پس محمّد ابن بوبکر و حبیب
سعد بین عبّاده و ابن حسیب
عبد رحمن بن عدّاس از هرب
بود او از جمع یاران از عقب
این جماعت هیفده تن بودهاند
در طریق شاه ره پیمودهاند
با محمّد کز حنف شد نام او
کز حنیفت بوده میدان مام او
خود امیرمؤمنان سه چیز داشت
در زمین جان خود این تخم کاشت
این مراتب را به جز حیدر که دید
گر نمیدانی بپرس از بایزید
بایزید و من بعالم گفتهایم
وین در معنیّ حق را سفتهایم
این سه چیز از حق باو وارد شده
این سه بر ارباب معنی جد شده
این سه مظهر را ز شه دانیم ما
هم ز مظهر می برآمد این صدا
این سه معنی را بگویم با تو من
چون تو هستی در معانی گام زن
اولین آن ولایت دان بعلم
و آخرین آن سخاوت دان و حلم
پس شجاعت کان بوددلخواه ما
در جهان ختم است او بر شاه ما
هر یکی فرزند را داد او یکی
زنکه او بد والی حق بیشکی
پس سخاوت گشت حق آن حسن
پس ولایت از حسین آمد علن
خود شجاعت بر محمّد داده بود
ز آنکه اودرملک دین شهزاده بود
چون بدانستی که اینها حق کیست
با تو گویم راز پنهانی که چیست
گر تو چون ایشان معانی دان شوی
بر سریر ملک دین سلطان شوی
یا تو همچون آن جماعت گوش باش
یا چو عطّار این زمان پر جوش باش
تو کمر را همچو ایشان بند چست
دامن شه را بدستت گیر رست
این جماعت پیرو شاهند همه
این جماعت رهرو راهند همه
این جماعت جان فدای شه کنند
و آن جماعت خود ترا گمره کنند
ترک ایشان گیر و ترک خویشتن
تا شوی در دنیی و عقبا چو من
ترک دنیا گیر و بدعتهای بد
تا نیفتی در مذلّت تا ابد
رو تکبّر را بمان درویش شو
وانگهی نزد امیر خویش شو
تا تو را راهی نماید راست راست
ره رو این راه بیشک مصطفاست
مصطفی در شرع تعلیمت کند
مرتضی در صدق تعظیمت کند
مصطفی اندر جهان گلشن شده
مرتضی از دید حق روشن شده
مرتضی روشن شده ازنور او
مظهر نور ولایت پور او
این جماعت خود محبّان ویند
در حقیقت دوستداران ویند
خود همی رفتند در کوی مغان
جای ترسایان بد آنجا بی گمان
یک جماعت از بزرگان یهود
بر سر آتش نشسته همچودود
داش گرمی بر سر آن کوی بود
چیده دودی آتش بسیار زود
آتش بسیار در وی سوخته
بر مثال دوزخی افروخته
آن جماعت جملگی جمع آمده
بهرخشت خویش چون شمع آمده
ناگهی دیدند آنهاشاه را
پیش شه رفتند رفته راه را
پیر ایشان گفت بازوج بتول
یک سخن گویم ز لطفت کن قبول
بود عمری تاکه من میخواستم
پرسم این مطلب که میآراستم
بر زبان نام تو عمری راندهام
وصف تو اندر کتبها خواندهام
بود شیخ قوم حمران یهود
او بسی از علم حکمت خوانده بود
گفت باشه من مسلمان میشوم
در میان این عزیزان میشوم
یاامیر این جمله را احوال گو
تا بدانم حال ایشان را نکو
من همی خواهم که چون ایشان شوم
در قدوم حضرتت انسان شوم
گفت شاه اولیا بشنو ز من
جمله یک نورند اندر یک بدن
این جماعت پی سوی حق بردهاند
وز وجود خویش جمله مردهاند
سر فدای راه حق ایشان کنند
مرهمی بر جان دل ریشان کنند
آنچه حق گفتست ایشان آن کنند
پنجه اندر پنجهٔ شیران کنند
لیک در فرمان حق فرمان برند
زانجهت از این جهان ایمان برند
هرچه از حق باشد آن گردن نهند
لیک مر بی راه را گردن زنند
گشته اینها یک جهت در راه حق
جهد کن این دم تو برخوان این سبق
هرچه گفته مصطفا من آن کنم
عالمی را زین خبر حیران کنم
هرچه من خواهم همینها آن کنند
خانهٔ ظلم و حسد ویران کنند
جملگی هستند خود بر راه راست
چون حسن کو بصری ومقبول ماست
گفت پس حمران که یا خیرالاُمم
وارهان این دم مرا از بند غم
یک محبّ را گوی تا فرمان برد
در میان داش خانه در شود
چون رود او و نسوزد آن زمان
آورم من عرض کلمه بر زبان
پس بشهر دین احمد در روم
بر تو و بر دوستانت بگروم
من یقین دانم که دینت حق بود
دین احمد خود حق مطلق بود
گفت پس رهبان بحضرت کی امیر
گر نمائی این کرامت از ضمیر
یک هزار و یک صد و چهل کس یقین
بوده شاگردان من در علم دین
ما و ایشان جمله در دینت رویم
جمله بر تعلیم و تلقینت رویم
چون از او بشنید شه این مشکلات
گفت بینائی خداوندا بذات
یا الهی کن دعایم مستجاب
در چنین امید بخشم فتح باب
چون دعائی کرد شاه اولیا
در دعا آورد نام مصطفا
با ابوذر شه اشارت کرد فاش
کاندرین آتش چو ابراهیم باش
دان که ابراهیم باب من بده
و آنچنان آتش بر او گلشن شده
چون شنید از شه اباذر این سخن
رفت سوی آنچنان داش کهن
همچو پروانه بسوی نار رفت
بروی آن آتش همه گلزار رفت
هر که از اخلاص برخوردار شد
بروی آتش سر بسر گلزار شد
بود بوذر زرّ خالص لاجرم
پاک بیرون آمد و شد محترم
زرّ خالص خود نسوزد در گداز
زانکه خالص بود آمد پاک باز
خلق بیحد بود آنجا جمله جمع
تا که دریابند آنجا حال شمع
چون ابوذر در میان داش رفت
سرّی از اسرار حیدر فاش رفت
مردمان گفتند بوذر سوخته
جان ما را خود سراسر سوخته
مصطفا را بد باو اسرارها
در بهشت او را بود گلزارها
بود او پیر و ضعیف و ناتوان
لیک در باطن بمعنی بد جوان
بوداو پیش پیمبر بس عزیز
بارها گفتی علی با او دو چیز
که توئی دانا توئی بینا به راز
راز را محرم توئی ای دلنواز
پس اشارت کرد با سلمان امیر
گفت این خرقه بیا از من بگیر
پیش بوذر رو روان پوشان به وی
بعد از این این جام را نوشان به وی
چون شنید از شاه سلمان آنچنان
شد بسوی داش خندان و دوان
تا رود در داش سوزان همچو او
عالمی بینند آن سرّ مگو
زانکه سلمان دیده بد سرها بسی
همچو او عارف نبوده هر کسی
شه بسلمان گفت او در داش نیست
سرّ اسرار خدا خود فاش نیست
درس داش است خود یک خانهٔ
بوذر آنجا هست با پیمانهٔ
زود پوشان خرقه و زودش بیار
بهر او دارند یاران انتظار
رفت سلمان و بدیدش همچو ماه
گفت هستی مظهر انوار شاه
روی او بوسید و دستش نیز هم
گفت داری این زمان تو جام جم
گفت این خلعت ز من بستان و پوش
جام حیدر باشد این بستان بنوش
چونکه نام شه شنید او محو شد
رفت در سکر و دگر با صحو شد
گفت با سلمان که از پیغام دوست
جان خود را میکنم انعام دوست
غیر از اینم خود متاعی بیش نیست
وین جهان خود یک سماعی بیش نیست
شربت خاص علی نوشید مرد
خرقه را پوشید و حق راسجده کرد
گفت یا سلمان که شاه من کجاست
دانکه او آئینهٔ سرّ خداست
تا ببینم روی او بیخویشتن
تا بیایم سوی او بیخویشتن
گفت خلقی با امیر استادهاند
وز غمت بعضی بخاک افتادهاند
چون ابوذر انتظار شه شنید
خویشتن را بیخود اندر ره کشید
دست سلمان را گرفت و شد روان
تا که شد نزدیک شاه غیب دان
پیش شه چون آمدند آن هر دو تن
نعرهای کردند هر سو مرد و زن
هر یکی گفتا بشاه اولیا
ای شده بعد از محمّد پیشوا
دست ما و دامن تو ای امام
ما بتو داریم ایمان والسّلام
هر که از جان پیرو حیدر بود
از ملایک او یقین بهتر بود
پس مسلمان گشت حمران یهود
متّفق گشتند با او هر که بود
مختصر گفتم من این اسرار را
تا نگوئی رافضی عطّار را
گر تو میدانی علی را رافضی
من نمیدانم ولی را رافضی
من مقلّد نیستم در دین چو تو
دارم اسرار خدا از گفت او
من نیم خارج چو تو ای ناصبی
من شدم بیزار هم از رافضی
رو تو چون بوذر زغشها پاک شو
بعد از آن در نار خوش چالاک شو
گرنه سوزی تو به آتش هر زمان
چون تراغش باشد اندر این جهان
هستی خود را در آتش هر زمان
پیش صرّافان معنی کن بیان
تا بگوید روح انسانی سخن
وین معانی را ببین و گوش کن
وین معانی پیش درویشان بود
وین حقایق نزد دلریشان بود
این سخن با شیخ و با مفتی مگو
زانکه زین معنی ندارد رنگ و بو
بوی این معنی ز سیب مصطفاست
سرّ این معنی حقیقت مرتضی است
همچو بوذر تو ز غیر حق گذر
تا نیفتی عاقبت اندر سقر
رو تو چون منصور بردار فنا
تا ببینی نور حق را بی لقا
رو تو چون بوذر ز جان بگذر همه
تا خلاصی یابی از آذر همه
رو تو چون منصور و با حق رازگو
وانگهی با اهل وحدت بازگو
رو تو چون بوذر شه خود را ببین
تا بتو بنماید او حق را یقین
رو تو چون بوذر معانی را بدان
تا شود آسان بتو رفتار جان
رو تو چون منصور عاشق گرد و مست
تا بتو روشن شود سرّ الست
رو چو بوذر باش تسلسم امیر
چند گردی گرد هر میرو و زیر
رو تو چون منصور در دریای محو
چند خوانی پیش مفتی صرف و نحو
رو تو چون منصور و خود منصور شو
رو ز خود بگذر بمعنی نور شو
رو تو چون بوذر بسلمان یار باش
تا شودبر تو معانی جمله فاش
رو تو چون منصور معنی را شکاف
تا شوی در مظهرم معنی شکاف
رو تو چون منصور و احمد شاه بین
تا شوی در شرع او خود راه بین
رو چو بوذر بحر را غوّاص دار
درّ معنی راز بحر دین برآر
رو تو چون منصور فرد فرد شو
همچو ماه آسمان شبگرد شو
رو تو چون بوذر مبین اغیار را
تا بیابد روح تو ستّار را
رو تو چون منصور با حق یار شو
تا بری از شبلی و کرخی گرو
رو تو چون بوذر بنار معرفت
تاکنی جا در مقام مغفرت
رو تو چون منصور بردار نعم
تا شوی تو جود مطلق در کرم
رو تو چون منصور و حق را فاش گو
وآنگهی از سرّ معنیهاش گو
رو تو چون منصور با حق راست شو
کج مباز و این سخن ازمن شنو
رو تو چون بوذر بشب بیدار شو
وآنگهی با ذکر حق درکار شو
رو تو چون منصور نور نور شو
یا چو موسی زمان بر طور شو
رو چو منصور و صفا بین در صفا
تا رسی دروادی ربّ العلا
رو چو بوذر پیشوا چون شاه گیر
تا شوی بر اهل معنی تو امیر
رو چو منصور و ظهور او ببین
تا که روشن گرددت سرّ یقین
رو چو بوذر سر بنه بر خطّ شاه
تا که روشن گرددت سرّ آله
هر که راه حیدر و اولاد رفت
کفر و ظلم او همه بر باد رفت
من بدنیا خود نخواهم مال و جاه
زانکه هستم من غنی از حبّ شاه
رو تو ترک دنیی وعقبی بگو
مظهرم را بین و خود اسرار جو
هرچه جوئی از ویت حاصل بود
زانکه عطّار اندر او واصل بود
هر که واصل نیست او در پردهایست
اندر این وادی چو ره گم کردهایست
هیچ میدانی که اینها بهر چیست
وین سخنهاو معانی بهر کیست
هیچ میدانی که قرآن خوان که بود
همچو نوری در میان جان که بود
هیچ میدانی که باب علم کیست
واندرین عالم بجود و حلم کیست
هیچ میدانی که اسرار خدا
از که شد پیدا بکه آمدندا؟
هیچ میدانی که طور و نور کیست
پرتو انوار حق بر طور چیست
هیچ میدانی که منصور از که گفت
درّ اسرار الهی را که سفت
هیچ میدانی که بوذر یار کیست
درجهان او واقف اسرار کیست
هیچ میدانی که سلمان با که دید
نعرهٔ شیران در آن صحرا شنید
هیچ میدانی که در معراج کیست
با محمّد همسر و هم تاج کیست
هیچ میدانی که مرد و زنده شد
باعرابی و شتر در پرده شد
گر همی معانی کلام
انّما وهل اتی بر خوان تمام
هیچ میدانی سخاوت حقّ کیست
من بگویم لافتی إلّا علی است
گر نمیدانی مقام اولیا
رو بخوان مظهر تو با صدق و صفا
تا بیابی راه و هم ره دان شوی
بعد از آن در وادی ایمان شوی
رو تو از پیوند دو نان دور شو
تا نباشی همچو ایشان در گرو
رو تو با اهل خدا پیوند ساز
تا شود درهای جنّت بر تو باز
خود نماز اهل دنیا پاک نیست
ز آنکه ایشان را ز لقمه باک نیست
رو تو یک لقمه ز کشت خویش نوش
بعد از آن رو راز دان و ستر پوش
زینهار از خود مترسان خلق را
پاره گردان از برت این دلق را
چونکه هیچی خود گزینی تا بچند
با نجاست همنشینی تا بچند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، عطار نیشابوری از دیدگاه شخصیتی به نام بایزید و ارتباط او با دیگر اولیا و معصومین صحبت میکند. بایزید به جعفر صادق امام، و همچنین دیگر شخصیتهای مهم اسلامی مانند علی و محمد اشاره میکند و از جایگاه رفیع آنان در دین و راستکرداری سخن میگوید.
او به سه ویژگی اساسی، یعنی ولایت، سخاوت و شجاعت، اشاره میکند که در وجود اولیای الهی تجلی یافتهاند. همچنین، عطار به عواقب دشواریهایی که بر سر راه پیروان حقیقت و امامان معصوم وجود دارد، اشاره میکند و بر ترک دنیا و ورود به وادی علم و معرفت تأکید مینماید.
در ادامه، داستان ابوذر غفاری نقل میشود که چگونه به شرافت و مقام حقیقی خود در نزد پیامبر میرسد و این امر به کمک محبت و یاری اولیای الهی میسر میشود. عطار در نهایت، دعوت میکند تا افراد در پی الگوهای نیکویی همچون بوذر و منصور قرار گیرند و از تعلق به دنیا دور شوند تا به حقیقت و معنای واقعی زندگی دست یابند.
هوش مصنوعی: نکتهای را از عالم دین بیان میکنم که او به حقایق یقین دارد.
هوش مصنوعی: شیخ دین و رهبر اهل بصیرت، بایزید، آن حکمت الهی را مانند کلیدی میداند که در اختیار دارد.
هوش مصنوعی: جعفر صادق، امامی بود که در علم دین بسیار ماهر و متخصص بود.
هوش مصنوعی: روزی آن پیشوای بزرگ اعلام کرد که پیر بسطامی را به نزد من بیاورید.
هوش مصنوعی: مدتی تلاش کن تا از هر چیزی که زبانم میگوید، خاموش شوی.
هوش مصنوعی: در شهر مدینه، من همراه با جمعی از صحابه در حال گذر بودم.
هوش مصنوعی: آن شاهزادهها که در کنار هم بودند، کسانی هستند که خداوند از آنها تمجید کرده است.
هوش مصنوعی: و افرادی که آنجا بودند، همه بینظیر و از محبان و دوستداران امیر بودند.
هوش مصنوعی: ما مانند نصیر و قنبر و سلمان هستیم و به برادران خود بوذر و عمار نیز افتخار میکنیم.
هوش مصنوعی: مالک اشتر فقط برای آنها بود و مختار مسیّب هم با آنها همنفس و همراست بود.
هوش مصنوعی: پس محمد ابن بوبکر و حبیب سعد، فرزند عباده و ابن حسیب.
هوش مصنوعی: عبد رحمن بن عدّاس از هرب آمده بود و او در انتهای جمع یاران قرار داشت.
هوش مصنوعی: این گروه شامل هیفده نفر هستند که در مسیر شاه، راه خود را پیمودهاند.
هوش مصنوعی: با محمد که نامش از حنف گرفته شده، در حالی که اصلاً به حنیف مربوط است، میدانیم که او مظهر و نماینده ماموریت الهی است.
هوش مصنوعی: امیرمؤمنان سه چیز را در زمین جان خود قرار داده بود.
هوش مصنوعی: این مراحل و درجات را جز حیدر (علی) هیچ کس نمیداند. اگر نمیدانی، میتوانی از بایزید (بایزید بسطامی) بپرسی.
هوش مصنوعی: بایزید و من در جهان سخن گفتهایم، و در حقیقت معنای حق را فهمیدهایم.
هوش مصنوعی: این سه موضوع از حقیقت الهی به ما رسیده است و این سه نکته برای اهل معنا و درک عمیق، جدی و مهم شدهاند.
هوش مصنوعی: ما نیز به این سه شکل که از سوی شاه به ما رسیده، آگاهیم و این صدا از مظهر شراب به گوش ما میرسد.
هوش مصنوعی: اجازه بده که این سه مفهوم را با تو در میان بگذارم، چرا که تو در درک معانی قدم برمیداری.
هوش مصنوعی: علم و دانش را به عنوان آغاز راه ولایت و رهبری بشناس و در پایان، سخاوت و بردباری را به عنوان نشانههای نیکویی و بزرگواری در نظر بگیر.
هوش مصنوعی: شجاعت و دلیری که ما در دنیا به دنبال آن هستیم، در نهایت به پادشاهی مخت ختم میشود.
هوش مصنوعی: هر کسی فرزندی را به دنیا میآورد و برای او همسر مناسبی میگیرد، زیرا او به حق و مسئولیتهای خود آگاه است.
هوش مصنوعی: سخاوت و generosity به صورت حقیقی از حسن به وجود آمد و در نتیجه، مقام ولایت به حسین به طور آشکار رسید.
هوش مصنوعی: شجاعت به خود محمد داده شده بود، زیرا او در عرصه دین مانند یک شاهزاده بود.
هوش مصنوعی: وقتی دریافتی که حقیقت چیست، به تو میگویم راز پنهانی که وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر تو هم مثل آنها به درک معانی بپردازی، بر تخت حکومت دین، چون پادشاهی خواهی نشست.
هوش مصنوعی: این جمله بیان میکند که باید یکی از دو راه را انتخاب کنی: یا مانند گروهی از مردم بیصدا و گوش به زنگ باش، یا مثل عطّار که همیشه فعال و پرانرژی است، پرانگیزه و پرتحرک باش.
هوش مصنوعی: تو نیز مانند آنان کمر خود را محکم ببند و دامن پادشاه را در دستانت بگیر.
هوش مصنوعی: این گروه همه پیروان شاه هستند و به دنبال او به راه خود ادامه میدهند.
هوش مصنوعی: این گروه برای شاه فدای جان میکنند و آن گروه دیگر تو را به گمراهی میکشانند.
هوش مصنوعی: اگر از تعلقات و وابستگیهای دیگران دوری کنی و به خودت توجه کنی، آنگاه میتوانی در دنیا و آخرت به جایگاهی چون من دست یابی.
هوش مصنوعی: از دنیا کنارهگیری کن و از کارهای نادرست پرهیز کن تا در ذلت همیشگی گرفتار نشوی.
هوش مصنوعی: تو به خودبزرگبینی و افتخار نکن، ابتدا humble و فروتن باش، سپس خود را در حضور بزرگان و امیران قرار بده.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که فردی در جستجوی راه درست و حقیقی است و برای یافتن این مسیر، به هدایت و راهنمایی نیاز دارد. این راهنما به او کمک میکند تا به سمت حقیقت و مهمتر از آن، به سوی هدفهای عالیتر هدایت شود. پس در واقع، کسی که به دنبال حقیقت باشد، باید به کسی اتکا کند که او را در این مسیر یاری دهد.
هوش مصنوعی: مصطفی در شریعت به تو راهنمایی میکند و مرتضی در راستگویی به تو احترام میگذارد.
هوش مصنوعی: مصطفی در جهان به مانند یک گلزار زیبا شده و مرتضی به واسطه نگاه خداوند به روشنی رسیده است.
هوش مصنوعی: مرتضی به واسطه نور او روشن شده و تجلی نور ولایت فرزند او را به نمایش گذاشته است.
هوش مصنوعی: این گروه در واقع عاشقان او هستند و به راستی دوستدار او به حساب میآیند.
هوش مصنوعی: آنها در کوی مغها رفتند و یقیناً آنجا مکان خوبی برای ترسایان نیست.
هوش مصنوعی: گروهی از بزرگان یهود در کنار آتش نشستهاند و احساساتی مشابه دود دارند.
هوش مصنوعی: در آن مکان گرم و دلپذیر، دودی که از آتش بلند میشد، به سرعت فضا را پر کرده بود.
هوش مصنوعی: در درون او آتش زیادی شعلهور است، به گونهای که شبیه آتشی در دوزخ میسوزد.
هوش مصنوعی: آن گروه همه به دور هم جمع شدهاند، مانند شمعهایی که در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: ناگهان آنها شاه را دیدند که پیش روی پادشاه در حال حرکت است.
هوش مصنوعی: پیرشان گفت، ای بتول! یک کلام از لطفت برایت بگویم، امیدوارم آن را بپذیری.
هوش مصنوعی: سالها گذشت و من در دل آرزو داشتم که این موضوع را بپرسم و به آن بپردازم.
هوش مصنوعی: من سالها نام تو را بر زبان آوردهام و تو را در کتابها توصیف کردهام.
هوش مصنوعی: در میان قوم یهود، شیخی به نام حمران وجود داشت که از دانش و حکمت زیادی بهرهمند بود و بسیار در این زمینه مطالعه و فراگیری کرده بود.
هوش مصنوعی: او گفت که میخواهد مسلمان شود و در کنار این افراد عزیز قرار بگیرد.
هوش مصنوعی: ای فرمانروای من، این سخن را برایم بگو تا از وضعیت آنها به خوبی آگاهی پیدا کنم.
هوش مصنوعی: من نیز میخواهم مانند آنها شوم و در حضور تو به انسانی واقعی تبدیل شوم.
هوش مصنوعی: شاه اولیا به من گفت که همه آنها مانند یک نور در یک بدن هستند.
هوش مصنوعی: این گروه به سمت حقیقت حرکت کردهاند و از وجود خود کاملاً بیخبر و مردهاند.
هوش مصنوعی: آنها جان خود را فدای حق میکنند و بر دلهای شکستهی خود تسکینی میگذارند.
هوش مصنوعی: آنچه را که حق گفته، همین افراد انجام میدهند و در برابر مشکلات و سختیها مانند شیران شجاع میجنگند.
هوش مصنوعی: اما در دستور پروردگار، اطاعت میکنند و به همین دلیل از این دنیا ایمان میآورند.
هوش مصنوعی: آنچه که از حقیقت و واقعیت ناشی میشود را برمیتابند و پذیرا میشوند، اما چیزهای نادرست و بیسر و ته را به گردن میگذارند و قبول میکنند.
هوش مصنوعی: این افراد در مسیر حقیقت به یک سمت رفتهاند، حال تو هم در این لحظه تلاش کن و این درس را بخوان.
هوش مصنوعی: هر چه که پیامبر گفته، من همان را انجام میدهم و از این خبر، همه را شگفتزده میکنم.
هوش مصنوعی: هرچه من بخواهم، همینها به انجام میرسانند و خانهی ظلم و حسد را ویران میکنند.
هوش مصنوعی: همه انسانها به دنبال مسیر درست هستند، مانند حسن بصری که مورد قبول ماست.
هوش مصنوعی: حمران گفت: ای بهترین مردم! در این لحظه مرا از زنجیرهای غم رها کن.
هوش مصنوعی: به یک عاشق بگو که تسلیم باشد، تا در قلبش فضایی برای عشق ایجاد کند.
هوش مصنوعی: وقتی که او مانند یک رود روان شود و شعلهای از آتش در وجودش نباشد، آن زمان من جملاتی را به زبان میآورم.
هوش مصنوعی: پس به شهر دین احمد در روم برای تو و دوستانت روزی میآورم.
هوش مصنوعی: من به خوبی میدانم که دین تو حقیقت دارد و دین احمد نیز حقیقت مطلق است.
هوش مصنوعی: رهبان گفت: اگر تو این توانایی را از دل خود نشان دهی، پس تو دیگر چه کسی هستی که به امیر خطاب شوی؟
هوش مصنوعی: من بیتردید یک هزار و صد و چهل نفر از شاگردانم را در علم دین آموختهام.
هوش مصنوعی: ما و آنها همه در پی دین تو هستیم و همه بر آموزش و یادگیری تو تمرکز داریم.
هوش مصنوعی: هنگامی که شاه این مشکلات را شنید، گفت: ای خدا، تنها تویی که میتوانی آنها را ببینی و درک کنی.
هوش مصنوعی: ای پروردگارا، دعاهایم را به اجابت برسان و در این امید که به من رحمت کنی، دروازههای پیروزی را به رویم بگشا.
هوش مصنوعی: وقتی که پادشاه اهل معنویت دعا کرد، نام حضرت مصطفی را در دعا ذکر کرد.
هوش مصنوعی: ابوذر را خطاب قرار داد و اشاره کرد که مانند ابراهیم، در وسط آتش و چالشها محکم و steadfast باش.
هوش مصنوعی: بدان که ابراهیم (ع) در آتش قرار گرفت و آن آتش برای او مانند باغی زیبا شد.
هوش مصنوعی: وقتی اباذر این سخن را از ولیاش شنید، به سوی آن شخص باستانی رفت که چنین ویژگیهایی داشت.
هوش مصنوعی: مانند پروانهای که به سوی آتش میرود، به سمت آن شعله جذاب و خطرناک رفت و همه زیباییها و گلهایش را به همراه خود جستجو کرد.
هوش مصنوعی: هر کس که با صداقت و محبت زندگی کند، در برابر مشکلات و سختیها همچون گل در باغی زیبا خواهد بود.
هوش مصنوعی: بوذر، مانند طلاي خالص، در نهایت پاکی و بینقصی خود، بیرون آمده و به احترام رسیده است.
هوش مصنوعی: زر خالص در آتش نمیسوزد، چون خود را از ناخالصیها پاک کرده و خالص است.
هوش مصنوعی: در آنجا مردم بیشماری حضور داشتند، همه جمع شده بودند تا حال شمع را درک کنند.
هوش مصنوعی: زمانی که ابوذر در کنار داش به سر میبرد، رازی از رازهای حضرت علی فاش شد.
هوش مصنوعی: مردم گفتند که بوذر مثل آتش جان ما را سوزانده است و خود نیز کاملاً از درون سوخته و آتش گرفته است.
هوش مصنوعی: مصطفی در بهشت با رازهایش در دل گلزارها زندگی میکند.
هوش مصنوعی: او در ظاهر پیر و ضعیف و ناتوان است، اما در درون خود به معنای جوانی و نیرو دارد.
هوش مصنوعی: علی در حضور پیامبر بسیار محبوب و عزیز بود و بارها از او دو موضوع را بیان کردهای.
هوش مصنوعی: تو آگاه و بینا هستی و به رازهای درونی آگاه هستی. تو تنها کسی هستی که میتواند به این اسرار پی ببرد، ای دلنواز.
هوش مصنوعی: سپس با اشارهای به سلمان، امیر گفت: این لباس را بیا و از من بگیر.
هوش مصنوعی: به سوی بوذر، روانها را به او بدهید و پس از این، این جام را به او بنوشانید.
هوش مصنوعی: پس از آنکه از شاه سلمان آگاه شد، به صورت شاداب و خوشحال به سمت داش رفت و با شتاب حرکت کرد.
هوش مصنوعی: برای اینکه درد و رنج عمیق و حقیقی را درک کنند، ملازم با آن، رازهایی نهفته وجود دارد که نباید آنها را برملا کرد.
هوش مصنوعی: سلمان به خاطر درک و بصیرتی که دارد، شاهد بسیاری از رفتارهای نادرست انسانها بوده است و او را کسی میدانند که ذاتاً عارف و آگاه است، در حالی که افراد زیادی مثل او نیستند.
هوش مصنوعی: شه به سلمان گفت: او در رازی نیست که سرّ اسرار خدا برای همه آشکار باشد.
هوش مصنوعی: درسی که ما باید از آن بگیریم همینجا در خانهٔ بوذر است؛ جایی که همه چیز با دقت و اندازهگیری انجام میشود.
هوش مصنوعی: به سرعت لباس خود را بپوشید و به سرعت برای او بیاورید، زیرا دوستانش در انتظار او هستند.
هوش مصنوعی: سلمان رفت و چهرهاش را مانند ماه دید. گفت که او نمونه و نمایانگر نورهای پادشاه است.
هوش مصنوعی: او را بوسید و با دستش نیز نوازش کرد و گفت در این لحظه تو مانند جام جم هستی.
هوش مصنوعی: این شخص گفت: این لباس را من بگیر و بپوش اما بگذار جام حیدر را من بنوشم.
هوش مصنوعی: زمانی که نام پادشاه را شنید، تمام توجهش را از دست داد و در حالتی از شگفتی و سرخوشی فرو رفت و دیگر نمیتوانست به حالت عادی بازگردد.
هوش مصنوعی: سلمان را گفتم که به خاطر پیام محبوب، جان خود را نذر محبت او میکنم.
هوش مصنوعی: جز این، چیزی بیشتر از خود این دارایی وجود ندارد و این دنیا هم چیزی جز یک جشن و سرور نیست.
هوش مصنوعی: مردی خاصیت ویژهای را تجربه کرد و پس از آن لباس معنوی بر تن کرد و به خالق خود سجده کرد.
هوش مصنوعی: سلمان پرسید که شاه من کجاست، زیرا او نمایانگر رازهای الهی است.
هوش مصنوعی: برای دیدن چهرهاش باید خود را فراموش کنم، تا زمانی که به سمت او بیایم، بدون اینکه به خودم فکر کنم.
هوش مصنوعی: عدهای از مردم در کنار امیر جمع شدهاند و از غم تو برخی از آنها به زمین افتادهاند.
هوش مصنوعی: وقتی ابوذر خبر آمدن امام را شنید، به حالت بیخود و حیرتزدهای افتاد و به سمت راه رفت.
هوش مصنوعی: سلمان را در دست گرفت و به راه افتاد تا به دربار شاهی که از غیب آگاه بود، نزدیک شود.
هوش مصنوعی: همین که آن دو نفر به حضور پادشاه رسیدند، هر دو با صدای بلندی فریاد زدند که همه مردان و زنان را به سمت خود جلب کردند.
هوش مصنوعی: هر کس میگوید که بعد از پیامبر محمد، امامت و رهبری به اولیا و بزرگان داده شده است.
هوش مصنوعی: ما به تو ایمان داریم، ای امام ما، و به دامن تو متوسل شدهایم. سلام بر تو.
هوش مصنوعی: هر کسی که به اندازه جان خود پیرو علی بن ابیطالب باشد، یقیناً از فرشتگان نیز برتر و بالاتر است.
هوش مصنوعی: پس حمران مسلمان شد و یهودیان همگی با او به توافق رسیدند، هر کسی که بود.
هوش مصنوعی: من به طور خلاصه این رازها را گفتم تا تو نتوانی مرا به بهانههای مختلف متهم کنی یا ایراد بگیری.
هوش مصنوعی: اگر تو علی را میشناسی و او را مورد تمسخر قرار میدهی، من نمیدانم چرا باید کسانی را که او را قبول ندارند، مورد انتقاد قرار دهم.
هوش مصنوعی: من به تقلید از دیگران در دین نمیپردازم، زیرا از گفتار خداوند، حقایق و اسراری را درک کردهام.
هوش مصنوعی: من همانند تو که ناصبی هستی، از تو دورم و نسبت به رافضیها هم بیزارم.
هوش مصنوعی: پس از اینکه مانند بوذر از زشتیها و پلیدیها پاک شدی، در آتش عشق به سرعت و چالاکی حاضر شو.
هوش مصنوعی: اگر خودت را در آتش غم و اندوه نسوزانی، هر لحظه در این دنیا آتش شعلهور نخواهد شد.
هوش مصنوعی: خود را در هر زمان مانند طلا پیش معاملهگران نشان بده و ارزش وجودت را به آزمایش بگذار.
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که باید به صحبتهای روح انسان توجه کرد و به مفاهیم عمیق آن گوش کرد و دید.
هوش مصنوعی: این مفاهیم ویژه درویشان است و این حقیقتها در دل کسانی است که شجاع و راسخ هستند.
هوش مصنوعی: این صحبت را نه با عالم و نه با فردی پرنفوذ در دین در میان بگذار، زیرا این مفهوم جنبههای ظاهری و ظریف ندارد.
هوش مصنوعی: بوی این مفهوم از سیب پیامبر گرفته شده و راز این مفهوم حقیقت علی است.
هوش مصنوعی: مثل بوذر، از غیر حق عبور کن تا در نهایت به عذاب گرفتار نشوی.
هوش مصنوعی: اگر تو مانند منصور به فنا و زوال جهان توجه کنی، میتوانی نور حقیقت را بدون دیدار و وصال ببینی.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که تو باید مانند بوذر، از جان خود بگذری تا از آتش و مشکلات رهایی یابی. به عبارتی، برای دستیابی به آزادی و راحتی، باید از چیزهایی که به تو آسیب میزند چشمپوشی کنی.
هوش مصنوعی: تو مانند منصور با حق راز و نیاز کن، و سپس این راز را با کسانی که به وحدت رسیدهاند، در میان بگذار.
هوش مصنوعی: اگر خود را مانند بوذر ببینی، حقیقت را به وضوح خواهی دید.
هوش مصنوعی: شما باید مانند بوذر، معنیها و مفاهیم را بشناسی تا بتوانی راحتتر با روح و زندگیات ارتباط برقرار کنی.
هوش مصنوعی: مثل منصور، عاشق و شیدا باش تا راز وجودی تو به روشنی درآید.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی مانند بوذر، که فردی قوی و با عزت است، رفتار کنی، باید از هر سو به دور خودت چرخش کنی و در زیر بار مسئولیتها و شرایط زندگی تسلیم نباشی.
هوش مصنوعی: تو مانند منصور در دریای بیکران وجود هستی، اما چرا در دنیای صرف و نحو و حاشیههای آن مشغول خواندن و یادگرفتن هستی؟
هوش مصنوعی: به گونهای که از وجود خود بگذری و به نور و روشنی تبدیل شوی، مانند منصور که از خودش فراتر رفت و به معنای حقیقی خود رسید.
هوش مصنوعی: با تو مانند بوذرجمهر دوستی کن تا معانی و رموز همه چیز برایت روشن شود.
هوش مصنوعی: ای تو که چون منصور هستی، به عمق معنی بپرداز و آن را بشکاف تا در وجود من جلوهگر شوی.
هوش مصنوعی: به مانند منصور و احمد شاه، بر تو نور الهی بتابد تا بتوانی در قوانین او، راه و روش صحیح را پیدا کنی.
هوش مصنوعی: چهرهات را همچون بوذر جانفزا کن و در دریا غوطهور شو تا جواهرات معنایی را که در نگهداری دین نهفته است، استخراج کنی.
هوش مصنوعی: به خودت نمیآید که مانند منصور، فردی مستقل و آزاد شو و همچون ماه در آسمان، نور و زیبایی خاصی داشته باشی.
هوش مصنوعی: تو مانند بوذر زمانه را مینگری تا دیگران روح تو را نادیده بگیرند.
هوش مصنوعی: با تو مانند منصور، دوست و همراه حق باش تا از بند شبلی و کرخی آزاد شوی.
هوش مصنوعی: اگر تو مانند بوذر به معرفت دست یابی، در جایگاه مغفرت و بخشش قرار میگیری.
هوش مصنوعی: اگر تو مانند منصور، نیکی و سخاوت را از خود دریغ نداشته باشی، به جایی خواهی رسید که تجلی بخش جود و کرم مطلق خواهی شد.
هوش مصنوعی: تو باید مانند منصور، حقیقت را به وضوح بیان کنی و سپس از عمق معانی آن صحبت کن.
هوش مصنوعی: به طور مستقیم با حقیقت و صداقت برخورد کن و از انحراف دوری کن. این نکته را از من بپذیر.
هوش مصنوعی: تو باید مانند بوذر (شخصیتی که به بیداری و هوشیاری معروف است) همیشه بیدار باشی و سپس با یاد خدا به کارهایت رسیدگی کنی.
هوش مصنوعی: به مانند منصور، که نور نور بود، نورانی شو، یا همچون موسی که در زمان خود بر کوه طور قرار گرفت، باش.
هوش مصنوعی: چهرهای مانند منصور داشته باش و در آرامش و صفا قرار بگیر، تا به سرزمین بلندمرتبه و پرنعمت برسی.
هوش مصنوعی: چهرهای چون بوذر، پیشوایی مانند شاه داشته باش تا در میان اهل معرفت، تو هم رئیس و سرآمد باشی.
هوش مصنوعی: روزی روزگاری منصور حلاج، مردی عارف و مسیحوار، در میان مردم زندگی میکرد. اگر بخواهی به حقیقت و فهم عمیق دست یابی، باید از وجود او الهام بگیری و به سیر و سلوک درونی بپردازی. با نگریستن به چهره او و شناخت عمیقتر از وجودش، درک و یقین تو روشنتر خواهد شد.
هوش مصنوعی: صورت خود را بر خط شاه بگذار تا راز آله برایت روشن شود.
هوش مصنوعی: هر کسی که در مسیر علی و فرزندان او گام بردارد، همه کفر و ظلم او دیگر بر باد رفته و نابود میشود.
هوش مصنوعی: من به دنیا نیامدهام که برای خود مال و ثروت و مقام بخواهم، زیرا من از عشق و محبت شاه غنی و بینیازم.
هوش مصنوعی: به زیبایی و شکوه تو در دنیای مادی و معنوی توجه کن و ببین که چگونه در درون خود رازهایی نهفته است که باید کشف شوند.
هوش مصنوعی: هرچه را که میخواهی به دست آوری، از او (عطّار) به دست میآید، زیرا او به حقیقت پیوسته و به آن دست یافته است.
هوش مصنوعی: هر کسی که به هدف و حقیقت نرسیده باشد، در این دنیا مانند کسی است که راه خود را گم کرده است و در سایه ای پنهان مانده است.
هوش مصنوعی: آیا میدانی که این مسائل و این صحبتها برای چه purposeای هستند و به چه کسی مرتبط میشوند؟
هوش مصنوعی: آیا میدانی که کسی که قرآن میخواند، مانند نوری است که در دل و جان او درخشان است؟
هوش مصنوعی: آیا میدانی که در علم و دانش چه کسی برجسته است و در این دنیا چه کسی به ویژگیهای علم و صبر معروف است؟
هوش مصنوعی: آیا میدانی که رازهای خدا چگونه و از چه کسی آشکار شد و به چه دلیلی به ما رسیدند؟
هوش مصنوعی: آیا میدانی که کوه طور و نور الهی چیست و چه ارتباطی با تابش پرتوهای حق دارد؟
هوش مصنوعی: آیا میدانی منصور از چه کسی سخن میگوید که رازهای الهی را به دست گرفته و محکم نگه داشته است؟
هوش مصنوعی: آیا میدانی که بوذر چه کسی را به عنوان دوست و یار میشناسد و در جهان او چه کسی به اسرار و رموز آگاه است؟
هوش مصنوعی: میدانی که سلمان چه کسی را دید که صدای نعره شیران را در آن بیابان شنید؟
هوش مصنوعی: آیا میدانی که در معراج، همسر و همپایه محمد چه کسی است؟
هوش مصنوعی: آیا میدانی که انسان با نشستن بر شتر و همراهی با عربی، زندگیاش جدیدی آغاز کرد و از پنهانکاریها خارج شد؟
هوش مصنوعی: اگر تو بخواهی به معانی کلام توجه کنی، آنچه تا کنون آمده، در یک مجموعه کامل ارائه شده است.
هوش مصنوعی: آیا میدانی که سخاوت واقعی چه کسی است؟ من میگویم که جز علی کسی دیگر نیست.
هوش مصنوعی: اگر نمیدانی مقام و جایگاه اولیا چیست، با صداقت و خلوص نیت به یاد مظهر آنها دعا کن.
هوش مصنوعی: برای اینکه راه را پیدا کنی و کسی بشوی که راه را میشناسد، بعد از آن در مسیر ایمان قرار خواهی گرفت.
هوش مصنوعی: از وابستگی به دو نان دوری کن تا همچون آنها در بند نباشی.
هوش مصنوعی: با افراد نیکو و اهل دیانت ارتباط برقرار کن تا درهای بهشت برایت گشوده شود.
هوش مصنوعی: نماز کسانی که مشغول دنیا هستند خالص و پاک نیست، زیرا آنها در انتخاب لقمه و نانی که میخورند، هیچ توجهی به حلال و حرام ندارند.
هوش مصنوعی: تو ابتدا از دستاوردهای خود بهرهمند شو، سپس به صورت عمیقتری به اسرار زندگی توجه کن و آنها را از نظر دور نداشته باش.
هوش مصنوعی: مواظب باش که از خودت نترسید، مردم را نترسان و از تو دور کنند. این لباس را از تن بیرون کن.
هوش مصنوعی: به مدت طولانی نمیتوانی با نجاست و آلودگی کنار بیایی اگر خودت هم آن را انتخاب نکرده باشی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.