ای قصه بهشت ز کویت حکایتی
شرح نعیم خلد ز وصلت روایتی
علم خضر ز بحر علومت نشانهای
آب حیات معرفتت را کنایتی
انفاس عیسی از نفست بود شمهای
تعمیر عمر نوح تو را بود آیتی
کی عطر سای مجلس روحانیان شدی
گل را اگر نه بوی تو کردی رعایتی
هر پاره از دل من و از غصه قصهای
هر سطری از خصال تو وز رحمت آیتی
تا چند ای امام بسوزیم در فراق
آخر زمان هجر شما را نهایتی
در آرزوی خاک درش سوختیم ما
یادآور ای صبا که نکردی حمایتی
ای فیض عمر رفت و ندیدی امام را
صد مایه داشتی و نکردی کفایتی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به وصف زیباییها و نعمتهای بهشت و ارتباط آن با معشوق خویش میپردازد. به ویژه، او از دانش و حکمت الهی میگوید و ویژگیهای روحانی او را توصیف میکند. شاعر مدتهاست در فراق امام خود میسوزد و انتظار دیدار او را میکشد. او به این اندیشه میرسد که زندگی خود را با عشق به امام سپری کرده و امیدوار است که روزی دیداری با او داشته باشد. در نهایت، شاعر از درد فراق و آرزوی بازگشت به وصال محبوب سخن میگوید.
هوش مصنوعی: ای داستان بهشت! از خیابان تو داستانها دارم و از نعمتهای بهشت به خاطر وصالت روایتهایی دارم.
هوش مصنوعی: علم خضر از دریاهای دانش، نمادی از دانش جاودانه است؛ بنابراین، سرزندگی و خوشبختی واقعی تو در درک عمیق این معرفت نهفته است.
هوش مصنوعی: نفسی که از عیسی به مشام میرسد، نمونهای از زندگی دوباره است و طول عمر نوح، نشانگر قدرت و عظمت توست.
هوش مصنوعی: کی میشود که عطر گل در مجلس نمایندگان روحانیت حس شود، اگر غیر از این باشد، بوی تو را نادیده گرفتهام.
هوش مصنوعی: هر بخش از قلب من داستانی از غم دارد و هر ویژگی تو نشانهای از رحمت است.
هوش مصنوعی: تا کی باید در غم دوری و غیبت شما بسوزیم؟ آیا روزی میرسد که این جدایی پایان یابد؟
هوش مصنوعی: ما در آرزوی خاک در آن در سوختیم و ای صبا، به یاد داشته باش که تو هیچ حمایتی نکردی.
هوش مصنوعی: ای بخشش، عمر تو هدر رفت و نتواستی امام را ببینی؛ با اینکه امکانات زیادی داشتی، اما نتوانستی به اندازه کافی عمل کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نه بر خلاص حبس ز بختم عنایتی
نه در صلاح کار ز چرخم هدایتی
پیشم نهد زمانه ز تیمار سورتی
هر گه که بخوانم ز اندوه آیتی
از حبس من به هر شهر اکنون مصیبتی
[...]
ای در کف تو جایگه هر کفایتی
در زیر شکر و منت تو هر ولایتی
هر ساعتی ز اختر سعدت معونتی
هر لحظهای ز شاه جهانت عنایتی
بر هر زبان ز وصف کمال تو سورتی
[...]
ای آفتاب از ورق رویت آیتی
در جنب جام لعل تو کوثر حکایتی
هرگز ندید هیچ کس از مصحف جمال
سرسبزتر ز خط سیاه تو آیتی
بر نیت خطت که دلم جای وقف دید
[...]
ای از بسیط جاه تو گردون ولایتی
وی از سپاه رای تو خورشید رایتی
کرده زبان سوسن آزاد هر نفس
در باب لطف از دم خلقت روایتی
درشان حادثات بود گاه حلّ و عقد
[...]
ای از بهشت جزوی و از رحمت آیتی
حق را به روزگار تو با ما عنایتی
گفتم نهایتی بود این درد عشق را
هر بامداد میکند از نو بدایتی
معروف شد حکایتم اندر جهان و نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.