گنجور

 
فیض کاشانی

در توسل به جناب تو چه تدبیر کنم

چند در فرقت تو ناله شبگیر کنم‏

آنچه در مدت هجر تو کشیدم هیهات

در یکی نامه محال است که تحریر کنم

در شب هجر تو مجموع پریشانی خویش

کو مجالی که یکایک همه تقریر کنم‏

آن زمان کارزوی دیدن جانم باشد

در نظر نقش دل آرای تو تصویر کنم

گر بدانم که وصال تو به جان دست دهد

دل و جان را همه در بازم و توفیر کنم‏

جان ز من گر طلبی زود فشانم به رهت

ور تو سر خواهی حاشای که من دیر کنم‏

دم مزن فیض ز دشواری هجران با من

چونکه تقدیر چنین است چه تدبیر کنم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مجد همگر

در غمت ناله ز دل زارتر از زیر کنم

همچو مرغ سحری ناله شبگیر کنم

از دل پاک کنم بر سر خاک تو نثار

گهری از صدف دیده چو توفیر کنم

با تو در باختن سر چو نکردم تقصیر

[...]

همام تبریزی

تا کی آخر ز غمت ناله شب‌گیر کنم

سوختم از غم عشق تو چه تدبیر کنم

هست زلف تو چو زنجیر من از راه جنون

خویشتن بسته آن زلف چو زنجیر کنم

در پس پرده اندیشه معبد کردار

[...]

حافظ

صَنَما با غمِ عشقِ تو چه تدبیر کنم؟

تا به کِی در غمِ تو نالهٔ شبگیر کنم؟

دل دیوانه از آن شد که نصیحت شِنَوَد

مگرش هم ز سرِ زلفِ تو زنجیر کنم

آن چه در مدتِ هِجرِ تو کشیدم هیهات

[...]

اهلی شیرازی

دیده دریا چو شد از گریه چه تدبیر کنم

دل بطوفان نهم و چشم به تقدیر کنم

پیرم و مست جوانان ز خودم شرمی باد

که جوانان نکنند آنچه من پیر کنم

کس ره من ندهد در حی لیلی وش خویش

[...]

وحشی بافقی

شرح درماندگی خود به که تقریر کنم

عاجزم چارهٔ من چیست چه تدبیر کنم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه