گنجور

 
فیض کاشانی

گرچه افتاد ز هجرش گرهی در کارم

همچنان چشم کرم از کرمش می‌‏دارم‏

می‏‌کشم بار چه کوه غم هجران امروز

تا که فردا دهد آن شه به بر خود بارم

به صد امید نهادیم در این بادیه پای

ای دلیل ره گمگشته فرو مگذارم

پاسبان حرم دل شده‌‏ام در همه شب

تا در این پرده جز اندیشهٔ او نگذارم‏

دیدهٔ بخت به افسانهٔ او شد در خواب

کو نسیمی ز عنایت که کند بیدارم‏

فیض از حافظ شیراز گرفت این ابیات

«در غم هجر تو می‏‌خوانم و خون می‏‌بارم»

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
حافظ

گرچه افتاد ز زلفش گرهی در کارم

همچُنان چشمِ گشاد از کَرَمَش می‌دارم

فیض کاشانی

همین شعر » بیت ۱

گرچه افتاد ز هجرش گرهی در کارم

همچنان چشم کرم از کرمش می‏دارم‏

مشاهدهٔ ۱ نقل قول دیگر در همین شعر
حافظ

دیدهٔ بخت به افسانهٔ او شد در خواب

کو نسیمی ز عنایت که کُنَد بیدارم؟

فیض کاشانی

همین شعر » بیت ۵

دیده بخت به افسانه او شد در خواب

کو نسیمی ز عنایت که کند بیدارم‏

مشاهدهٔ ۱ نقل قول دیگر در همین شعر
حکیم نزاری

بی تو خونابه به رخساره فرو می بارم

مرغ و ماهی همه شب خفته و من بیدارم

روزگاریست که بی مدّعیان می خواهم

که شبی بر سرِ کویِ تو به پایان آرم

بی تو فردوس نمی خواهم و طوبا و قصور

[...]

اوحدی

من همان داغ محبت که تو دیدی دارم

هم چنان در هوست زرد وز عشقت زارم

قصهٔ درد فراق تو مپندار، ای دوست

که به پایان رسد، ار عمر به پایان آرم

خار در پای چو از دست غمت رفت مرا

[...]

سلمان ساوجی

ای بهم برزده زلف تو سراسر کارم

من چو موی توام آشفته، فرو نگذارم

کرده‌ام نرم به فرمان تو گردن چون شمع

چه کنم من که به فرمان تو سر در نارم

گرچه در راه تو چون خاک رهم رفته به باد

[...]

کمال خجندی

سر که بر پای تو بنهادم از آن بردارم

تا بدین جرم و خطا جان به غرامت آرم

بعد ازین رخ بنهم بر کف پای تو نه چشم

رخ گلبرگ بخار مژه چند آزارم

چون شود بیبر کت هرچه شمارند آن را

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از کمال خجندی
حافظ

گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم

همچُنان چشمِ گشاد از کَرَمَش می‌دارم

به طَرَب حمل مَکُن سرخیِ رویم که چو جام

خونِ دل عکس برون می‌دهد از رخسارم

پردهٔ مطربم از دست برون خواهد برد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه