گرچه افتاد ز هجرش گرهی در کارم
همچنان چشم کرم از کرمش میدارم
میکشم بار چه کوه غم هجران امروز
تا که فردا دهد آن شه به بر خود بارم
به صد امید نهادیم در این بادیه پای
ای دلیل ره گمگشته فرو مگذارم
پاسبان حرم دل شدهام در همه شب
تا در این پرده جز اندیشهٔ او نگذارم
دیدهٔ بخت به افسانهٔ او شد در خواب
کو نسیمی ز عنایت که کند بیدارم
فیض از حافظ شیراز گرفت این ابیات
«در غم هجر تو میخوانم و خون میبارم»
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از غم و دلتنگی ناشی از جدایی و هجران میگوید. شاعر به رغم مشکلات و بار سنگین غم هجران، امید دارد که روزی معشوق را در آغوش بگیرد. او همچنان به یاد معشوق است و در شبها مراقب دلش بوده و اجازه نمیدهد که غیر از او به ذهنش بیاید. شاعر به دنبال نشانهای از عنایت معشوق است تا بیدار شود و در عمق اندوهش، به یاد او شعر میسارد و احساساتش را بیان میکند.
هوش مصنوعی: هرچند که به خاطر دوری اش، در زندگیام مشکلاتی پیش آمده، اما هنوز هم به مهربانیهای او امید دارم و چشم به راه محبتش هستم.
هوش مصنوعی: امروز بار سنگینی از غم جدایی را به دوش میکشم، اما امیدوارم فردا آن محبوب به آغوشم بیاید و این بار را از من بردارد.
هوش مصنوعی: با امید بسیار در این مسیر ناشناخته قدم گذاشتیم، ای راهنمایی که ما را به مقصد نمیشناسی، ما را تنها نگذار.
هوش مصنوعی: من در تمام شب نگهبان دل خودم هستم تا در این حریم هیچ چیزی غیر از فکر و یاد او در ذهنم راه نیابد.
هوش مصنوعی: چشم بخت من به خواب میبیند داستانی از او، که ناگهان نسیمی از لطف و رحمت او میوزد و مرا بیدار میکند.
هوش مصنوعی: در غم دوری تو میخوانم و اشکهایم چون باران جاریاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرچه افتاد ز زلفش گرهی در کارم
همچُنان چشمِ گشاد از کَرَمَش میدارم
همین شعر » بیت ۱
گرچه افتاد ز هجرش گرهی در کارم
همچنان چشم کرم از کرمش میدارم
دیدهٔ بخت به افسانهٔ او شد در خواب
کو نسیمی ز عنایت که کُنَد بیدارم؟
همین شعر » بیت ۵
دیده بخت به افسانه او شد در خواب
کو نسیمی ز عنایت که کند بیدارم
بی تو خونابه به رخساره فرو می بارم
مرغ و ماهی همه شب خفته و من بیدارم
روزگاریست که بی مدّعیان می خواهم
که شبی بر سرِ کویِ تو به پایان آرم
بی تو فردوس نمی خواهم و طوبا و قصور
[...]
من همان داغ محبت که تو دیدی دارم
هم چنان در هوست زرد وز عشقت زارم
قصهٔ درد فراق تو مپندار، ای دوست
که به پایان رسد، ار عمر به پایان آرم
خار در پای چو از دست غمت رفت مرا
[...]
ای بهم برزده زلف تو سراسر کارم
من چو موی توام آشفته، فرو نگذارم
کردهام نرم به فرمان تو گردن چون شمع
چه کنم من که به فرمان تو سر در نارم
گرچه در راه تو چون خاک رهم رفته به باد
[...]
سر که بر پای تو بنهادم از آن بردارم
تا بدین جرم و خطا جان به غرامت آرم
بعد ازین رخ بنهم بر کف پای تو نه چشم
رخ گلبرگ بخار مژه چند آزارم
چون شود بیبر کت هرچه شمارند آن را
[...]
گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم
همچُنان چشمِ گشاد از کَرَمَش میدارم
به طَرَب حمل مَکُن سرخیِ رویم که چو جام
خونِ دل عکس برون میدهد از رخسارم
پردهٔ مطربم از دست برون خواهد برد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.