گنجور

 
همام تبریزی

تا کی آخر ز غمت ناله شب‌گیر کنم

سوختم از غم عشق تو چه تدبیر کنم

هست زلف تو چو زنجیر من از راه جنون

خویشتن بسته آن زلف چو زنجیر کنم

در پس پرده اندیشه معبد کردار

همه شب نقش خیالات تو تصویر کنم

گر پریشانی زلف تو ببینم در خواب

ساده‌دل‌وار همه نقش تو تعبیر کنم

ماجرای غم عشق تو چنان نیست که من

بر زبان قلم سرزده تحریر کنم

یک دل از مهر تو با سر سخنان دارم لیک

فرصتی نیست که در پیش تو تقریر کنم

ای خوش آن لحظه که پوشیده به پیش اغیار

به نظر با تو سخن گویم و توفیر کنم

گفتی از صبر به مقصود رسی همچو همام

دل چو با من نبود صبر به تزویر کنم

گر بدانم که مرا از تو امیدی باشد

پس من دل‌شده در صبر چه تقصیر کنم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مجد همگر

در غمت ناله ز دل زارتر از زیر کنم

همچو مرغ سحری ناله شبگیر کنم

از دل پاک کنم بر سر خاک تو نثار

گهری از صدف دیده چو توفیر کنم

با تو در باختن سر چو نکردم تقصیر

[...]

حافظ

صَنَما با غمِ عشقِ تو چه تدبیر کنم؟

تا به کِی در غمِ تو نالهٔ شبگیر کنم؟

دل دیوانه از آن شد که نصیحت شِنَوَد

مگرش هم ز سرِ زلفِ تو زنجیر کنم

آن چه در مدتِ هِجرِ تو کشیدم هیهات

[...]

اهلی شیرازی

دیده دریا چو شد از گریه چه تدبیر کنم

دل بطوفان نهم و چشم به تقدیر کنم

پیرم و مست جوانان ز خودم شرمی باد

که جوانان نکنند آنچه من پیر کنم

کس ره من ندهد در حی لیلی وش خویش

[...]

وحشی بافقی

شرح درماندگی خود به که تقریر کنم

عاجزم چارهٔ من چیست چه تدبیر کنم

فیض کاشانی

در توسل به جناب تو چه تدبیر کنم

چند در فرقت تو ناله شبگیر کنم‏

آنچه در مدت هجر تو کشیدم هیهات

در یکی نامه محال است که تحریر کنم

در شب هجر تو مجموع پریشانی خویش

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فیض کاشانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه