اگر به کوی امامم بود مجال وصول
رسد به دولت وصلش نوای من به حصول
من شکسته بیدست و پا به درگه او
به هیچ باب ندارم ره خروج و دخول
کجا روم چکنم حال دل کرا گویم
که گشتهام ز فراق امام خویش ملول
همین بس است که او را ببینم و در پاش
پس از محاربه دشمنان شوم مقتول
دلم چو گشت مصیقل به صیقل مهرش
بود ز زنگ حوادث بر آینه مصقول
بگشت بر همه دلها حدیث شوق امام
نیافت چون دل من گوشه برای نزول
بگو ثنای امام زمان به جان و به دل
که میرسد مدد فیض از نفوس و عقول
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و longing شاعر به امام خود اشاره دارد. شاعر میگوید که اگر به کوی امامش برسد، خوشبختی و آرامش حاصل خواهد شد. او احساس میکند به دلیل دوری از امامش، دلتنگ و ناتوان است و هیچ راهی برای ورود به درگاه او ندارد. شاعر از غم دوری امامش به شدت رنج میبرد و آرزوی شهادت در راه او را دارد. در نهایت، او به ستایش امام زمان میپردازد و بر این باور است که فیض و مدد از سوی او به دلها و عقلها میرسد.
هوش مصنوعی: اگر فرصتی پیش بیاید که به حضور امامم برسم، سرود شوق من برای وصل به او به حقیقت میپیوندد.
هوش مصنوعی: من در حالی که به شدت آسیب دیده و ناتوان هستم، به درگاه او میروم و هیچ راهی برای ورود یا خروج ندارم.
هوش مصنوعی: نمیدانم به کجا بروم و چه کنم، حال دلم را به کی بگویم که از دلتنگی دوری امام خود به شدت ناراحتم.
هوش مصنوعی: فقط همین کافی است که او را ببینم و در پای او، پس از جنگ با دشمنان، جان خود را از دست بدهم.
هوش مصنوعی: دلم وقتی که درگیر مشکلات و سختیها شد، به زیبایی و درخشش عشقش تبدیل شد و از زنگارهای حوادث پاک گردید، مانند آینهای صاف و صیقلی.
هوش مصنوعی: شوق و محبت امام در دلهای همه منتشر شده است، اما هیچکس به اندازه دل من جایی برای فرود آمدن و استراحت او ندارد.
هوش مصنوعی: بگو که ستایش امام زمان را با جان و دل انجام ده، زیرا وقتی این عشق و ارادت به او بیان شود، کمک و فیض به جانها و ذهنها میرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل از جواهرِ مِهرت چو صیقلی دارد
بُوَد ز زنگِ حوادث هر آینه مَصقول
همین شعر » بیت ۵
دلم چو گشت مصیقل به صیقل مهرش
بود ز زنگ حوادث بر آینه مصقول
عزیز کرد مرا باز در محل قبول
ظهیر دولت شاه و شهاب دین رسول
چنان شنید ز من شعر، کاحمد مختار
شنید وحی ز روحالامین به وقت نزول
چو در ستایش او لفظ من مکرر شد
[...]
همیشه روز تو چون عید و روزه ات مقبول
دلت بطاعت و دستت بمکرمت مشغول
زنفس او به لطافت همی رسند نفوس
ز عقل او متحیر همی شوند عقول
به گاه عزم دلیر و به گاه حزم حذور
گه غضب متانی، به گاه عفو عجول
مدار علم و عمل بر لطافتش مقصور
[...]
من ایستادهام اینک به خدمتت مشغول
مرا از آن چه که خدمت قبول یا نه قبول
نه دست با تو درآویختن نه پای گریز
نه احتمال فراق و نه اختیار وصول
کمند عشق نه بس بود زلف مفتولت
[...]
نشسته ام به خیالی که می پزم مشغول
سری ز عقل نفور و دلی ز خلق ملول
در اوفتاده به گردابِ فکر و قلزمِ عشق
که نه نهایتِ عرضش بود نه غایتِ طول
ولایتی که به دیوانگانِ عشق دهند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.