من که هردم ز فلک صد الم آید پیشم
غیر بیهوشی و مستی چه صلاح اندیشم؟
گر به زنار میان چست کنم عیب مدار
من که در خدمت آن قاتل کافرکیشم
نکند سود مرا کسوت درویشانه
زانکه در خرقه فقر آمده نادرویشم
صاف عشرت ز چه رو کم رسدم از عشاق
چونکه در دُردکشی از همه رندان پیشم
خون اکشم عجبی نیست چو آن لؤلؤوَش
زده بر مردمک دیده ز مژگان نیشم
مهوشان گرچه بلایند چه غم ای فانی؟
من چو در عشق گرفتار بلای خویشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزلی که مطرح شده، سخنان شاعرانه و احساسی است که در آن شاعر از حال و روحیات خود میگوید. او از دردها و مستیهای عشق سخن میگوید و بیان میکند که در برابر مشکلات و بیاحساسیها، چه صلاحی جز در مستی و بیهشی نمیبیند. شاعر اشاره میکند که به خاطر عشق او، عیبها و عذرهای خود را نادیده میگیرد و در این راه به زندگی ساده و درویشمسلکانه خود افتخار میکند. همچنین، او با بیان احساسات عمیق خود، از عشق و سرشت دردناک آن یاد میکند و اینکه حتی در جمع مستان و عاشقان، او تنها درگیر عشق و بلای آن است. این غزل به نوعی شعف و شوق عاشقانه و در عین حال غم و اندوه ناشی از عشق را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: من هر لحظه از آسمان مشکلات زیادی برایم پیش میآید؛ در این شرایط، جز خواب و مستی، چه فکری میتوانم کنم؟
هوش مصنوعی: اگر در میان بند (زنار) گرفتار شوم، عیب نگذارید بر من، زیرا من در خدمت آن قاتل کافر هستم.
هوش مصنوعی: محبوب من نکند که لباس درویشی مرا فریب دهد، زیرا که در پوشش فقر، به راستی درویش شدهام.
هوش مصنوعی: چرا در شادی و خوشی کم میآورم از دیگر عاشقان، وقتی که در مینوشی و سرگرمی، از همه عارفان و اهل دلدادگی جلوتر هستم؟
هوش مصنوعی: خون من چیز عجیبی نیست، زیرا همانند لؤلؤیی که بر مردمک چشم نشسته است، از چشمانم بریده میشود.
هوش مصنوعی: هرچند معشوقان باعث اندوه و مشکلات هستند، من به عنوان یک فرد فانی چه دردی میتوانم داشته باشم؟ من خودم در عشق درگیر بلا و مصیبتهای خودم هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دیدی ای دل که دگر باره چه آمد پیشم
چه کنم با که بگویم چه خیال اندیشم؟
کاش بر من نرسیدی ستم عشق رخت
که فرو مانده به حال دل تنگ خویشم
دلبرا نازده در مار سر زلف تو دست
[...]
ای امیدم به تو نومید مکن از خویشم
ناشکیبم ز تو بردار حجاب از پیشم
آرزومندی و بی صبری و مشتاقی و غم
کم نمی گردد و هر دم به تو مایل بیشم
روی شیرین نفسی بی مگسی نادیده
[...]
آن توانگر بمعالی که منش درویشم
کنه وصفش نه چنانست که می اندیشم
گل من مایه زخاک (سر) کویش دارد
بگهر محتشمم گرچه بزر درویشم
من چو در دل ننشاندم به جز او چیزی را
[...]
من به شادی شده بیگانه و با خود خویشم
همت شاهوشان دارم اگر درویشم
دورم انداخت ز رویت به کمانِ ابرو
تُرک چشمت که بر آورد چو تیر از کیشم
عقرب زلف تو را چشمهٔ خورشید بلند
[...]
گر من از سرزنشِ مدَّعیان اندیشم
شیوهٔ مستی و رندی نَرَوَد از پیشم
زهدِ رندانِ نوآموخته راهی به دِهیست
من که بدنامِ جهانم چه صلاح اندیشم؟
شاهِ شوریدهسران خوان منِ بیسامان را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.