گنجور

 
امیرعلیشیر نوایی

باده صافست و خرابات صفایی دارد

روم آن سو که عجب آب و هوایی دارد

جامه سرخ ببر کرد و دلیلست به خون

زانکه از خون کسان رنگ قبایی دارد

جلوه ابرویت از می سرم افکند بزیر

گو بکن سجده که خوش قبله نمایی دارد

سگ وفادار و جفاجو به جهان سگ منشان

من سگ آن کسم ای دل که وفایی دارد

دل که از حسرت رخسار و لبت رنجور است

ز گل و قند همانا که دوایی دارد

سگ او خون دل من خورد و من غم او

زین که رنج و الم آلوده غذایی دارد

فانیا درد کشانند بلاکش گو رو

سوی میخانه طمع آنکه بلایی دارد

 
 
 
ناصر بخارایی

زلف مشکین تو زنجیر بلائی دارد

بسته بر هر سر موئی سر و پائی دارد

دوست آن نیست که تابد سر پیمان از دوست

دوست آن است که با دوست وفائی دارد

بینوائی ز غم ار ناله کند باکی نیست

[...]

جهان ملک خاتون

دل من با سر زلف تو هوایی دارد

دردمندست و ز لعل تو دوایی دارد

رخ تو بدر منیر است و در او حیرانم

دل من روشنی و نور ز جایی دارد

شاه حسنست و لطافت شده مغرور به خود

[...]

حافظ

مطربِ عشق عجب ساز و نوایی دارد

نقشِ هر نغمه که زد راه به جایی دارد

عالَم از نالهٔ عُشّاق مبادا خالی

که خوش‌آهنگ و فرح‌بخش هوایی دارد

پیر دُردی‌کَش ما گرچه ندارد زر و زور

[...]

قاسم انوار

جانم از دولت درد تو دوایی دارد

دلم از صیقل ذکر تو صفایی دارد

هر کرارو بتو شدجنت جاویدان یافت

دوزخ آنجاست که رویی وریایی دارد

عشق سلطان کریمست ولی مصلحتست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قاسم انوار
نظام قاری

مطرب عشق عجب ساز و نوائی دارد

زخم هر زخمه که زد راه بجائی دارد

گل بر اطلس اگر چند قبائی دارد

نه قبائیست که گویند بهائی دارد

مشنوا یخواجه تو در مذهب ارباب لباس

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه