باده صافست و خرابات صفایی دارد
روم آن سو که عجب آب و هوایی دارد
جامه سرخ ببر کرد و دلیلست به خون
زانکه از خون کسان رنگ قبایی دارد
جلوه ابرویت از می سرم افکند بزیر
گو بکن سجده که خوش قبله نمایی دارد
سگ وفادار و جفاجو به جهان سگ منشان
من سگ آن کسم ای دل که وفایی دارد
دل که از حسرت رخسار و لبت رنجور است
ز گل و قند همانا که دوایی دارد
سگ او خون دل من خورد و من غم او
زین که رنج و الم آلوده غذایی دارد
فانیا درد کشانند بلاکش گو رو
سوی میخانه طمع آنکه بلایی دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به وصف زیباییهای خرابات و لذتهای مینوشی میپردازد. او به رنگ خون و جامه سرخ اشاره میکند که نماد عشق و درد است. زیبایی ابروی معشوق نیز توجه شاعر را جلب کرده و او را به سجده و عبادت دعوت میکند. همچنین، وفاداری و کاستیهایی که در زندگی وجود دارد، به سگ وفادار تشبیه میشود. شاعر از غم و حسرت دوری معشوق رنج میبرد و به دلداری مینگرد. در نهایت، او از درد و مشکلات زندگی میگوید و به سوی میخانه میرود تا تسلی جوید.
هوش مصنوعی: شراب خالصی در دسترس است و محلی برای خوشگذرانی وجود دارد. من به آنجا میروم، چرا که آن محل هوای شگفتانگیزی دارد.
هوش مصنوعی: او جامهای سرخ بر تن کرده که نشانهای از خون است، زیرا رنگ این لباس از خون کسانی به دست آمده است.
هوش مصنوعی: زیبایی ابروهای تو آنچنان تأثیرگذار است که مرا به سمت خود میکشاند؛ به او بگو که جلوهگر است و ارزش دارد که به او احترام گذاشت.
هوش مصنوعی: سگ وفادار و بیوفا در این دنیا، سگ من نیست. من وابسته به آن کسی هستم، ای دل، که راستین و وفادار است.
هوش مصنوعی: دلی که به خاطر زیبایی صورت و لبهای تو بیمار است، به یقین از گل و قند نیز بهتر دارویی دارد.
هوش مصنوعی: سگ او از دل خونین من تغذیه کرد و من به خاطر او غمگین هستم، زیرا درد و رنج او به تغذیهاش آمیخته است.
هوش مصنوعی: به دنبال درد و رنج، به سمت میخانه برو و امیدوار باش که آنجا به تو خوشی و لذتی میدهد که جایگزین دردهایت شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زلف مشکین تو زنجیر بلائی دارد
بسته بر هر سر موئی سر و پائی دارد
دوست آن نیست که تابد سر پیمان از دوست
دوست آن است که با دوست وفائی دارد
بینوائی ز غم ار ناله کند باکی نیست
[...]
دل من با سر زلف تو هوایی دارد
دردمندست و ز لعل تو دوایی دارد
رخ تو بدر منیر است و در او حیرانم
دل من روشنی و نور ز جایی دارد
شاه حسنست و لطافت شده مغرور به خود
[...]
مطربِ عشق عجب ساز و نوایی دارد
نقشِ هر نغمه که زد راه به جایی دارد
عالَم از نالهٔ عُشّاق مبادا خالی
که خوشآهنگ و فرحبخش هوایی دارد
پیر دُردیکَش ما گرچه ندارد زر و زور
[...]
جانم از دولت درد تو دوایی دارد
دلم از صیقل ذکر تو صفایی دارد
هر کرارو بتو شدجنت جاویدان یافت
دوزخ آنجاست که رویی وریایی دارد
عشق سلطان کریمست ولی مصلحتست
[...]
مطرب عشق عجب ساز و نوائی دارد
زخم هر زخمه که زد راه بجائی دارد
گل بر اطلس اگر چند قبائی دارد
نه قبائیست که گویند بهائی دارد
مشنوا یخواجه تو در مذهب ارباب لباس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.