دل من با سر زلف تو هوایی دارد
دردمندست و ز لعل تو دوایی دارد
رخ تو بدر منیر است و در او حیرانم
دل من روشنی و نور ز جایی دارد
شاه حسنست و لطافت شده مغرور به خود
نیک دانم چه غم از حال گدایی دارد
ای گدایی در دوست به از سلطانی
آخر از کوی تو درویش نوایی دارد
گرچه سرو از همه اسباب جهان آزادست
حالیا در نظرش نشو و نمایی دارد
شتر مست که از خوان جفا مجروحست
ناله ای می کند و یاوه درایی دارد
در جهان گرچه عزیزست بسی درّ خوشاب
پیش لعل لبت آخر چه بهایی دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی است. شاعر به سر زلف معشوق اشاره میکند که دلش به آن هوای پر و بال گرفتهاست. او احساس درد و شوق میکند و زیبایی چهره معشوق را روشناییبخش میداند. شاعر به حکمت عشق اشاره میکند و بیان میکند که گدایی در کنار دوست بهتر از سلطانی خالی از عشق است. او بیان میکند که زیبایی و ارزش معشوق فراتر از تمام ثروتها و زیباییهای دنیا است و در نهایت، از بیقیمتی و معنای واقعی عشق و زیبایی صحبت میکند.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر موهای تو احساس خاصی دارد؛ دردی دارد که نیاز به درمان از لبهای تو دارد.
هوش مصنوعی: صورت تو مانند ماه روشن است و من در زیباییات متحیرم. دل من از جایی پر از روشنی و نور است.
هوش مصنوعی: سلطنت حسن است و زیبایی، اما این زیبایی او را به خود مغرور کرده است. من به خوبی میدانم که حال آن گدای عاشق برایش چه اهمیتی ندارد.
هوش مصنوعی: ای گدا، محبت و دوستی تو، برتر از مقام سلطنت است؛ چراکه در نهایت، درویش نیز از پایان کار تو پیامی دارد.
هوش مصنوعی: هرچند که سرو در میان همه چیزهای دنیا آزاد و رهاست، اما اکنون در نظرش رشد و نمایی وجود دارد.
هوش مصنوعی: شتر در حالی که از بدرفتاری آسیب دیده، نالهای سر میدهد و بیهوده صحبت میکند.
هوش مصنوعی: در این دنیا هرچند جواهرات زیادی ارزشمند هستند، اما در مقایسه با زیبایی لبت، آنها هیچ ارزشی ندارند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زلف مشکین تو زنجیر بلائی دارد
بسته بر هر سر موئی سر و پائی دارد
دوست آن نیست که تابد سر پیمان از دوست
دوست آن است که با دوست وفائی دارد
بینوائی ز غم ار ناله کند باکی نیست
[...]
مطربِ عشق عجب ساز و نوایی دارد
نقشِ هر نغمه که زد راه به جایی دارد
عالَم از نالهٔ عُشّاق مبادا خالی
که خوشآهنگ و فرحبخش هوایی دارد
پیر دُردیکَش ما گرچه ندارد زر و زور
[...]
جانم از دولت درد تو دوایی دارد
دلم از صیقل ذکر تو صفایی دارد
هر کرارو بتو شدجنت جاویدان یافت
دوزخ آنجاست که رویی وریایی دارد
عشق سلطان کریمست ولی مصلحتست
[...]
مطرب عشق عجب ساز و نوائی دارد
زخم هر زخمه که زد راه بجائی دارد
گل بر اطلس اگر چند قبائی دارد
نه قبائیست که گویند بهائی دارد
مشنوا یخواجه تو در مذهب ارباب لباس
[...]
باده صافست و خرابات صفایی دارد
روم آن سو که عجب آب و هوایی دارد
جامه سرخ ببر کرد و دلیلست به خون
زانکه از خون کسان رنگ قبایی دارد
جلوه ابرویت از می سرم افکند بزیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.