آن نه روییست که ماهی ست بدان زیبایی
وان نه بالاست، بلاییست بدان رعنایی
گر سر زلف سیه بازگشایی، چه عجب
که شود مشک تتار از غم تو شیدایی!!
بر دل من غم زلف تو گره بر گره ست
با تو بگشایم اگر پیش کسی نگشایی
مردم چشمی و شد خانه چشمم تاریک
تا تو در خانه دیگر شدی، ای بینایی
سوی دیوار چه آیی که نیاید، صنما
هیچگه صورت دیوار بدین زیبایی
هم بدان بام چو مهتاب طوافی مکن
آفتابی تو، چرا بر سر دیوار آیی؟
چند از دور، حبیبا، به سوی من نگری
چند هر ساعتی از خویشتنم بربایی
بخت یاری دهدم، گر تو به من یار شوی
دولتم رو بنماید، چو تو رو بنمایی
دوش پیغام تو بر ما برسیده ست، امروز
جان به شکرانه فرستیم، چه می فرمایی؟
بکشیدم سر زلف تو و خسرو داند
آنچه من می کشم امروز بدین تنهایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت معشوق میپردازد و احساسات عاشقانه شاعر را به تصویر میکشد. شاعر به زیباییهای چهره و زلف معشوقش اشاره میکند و میگوید که غم و شادی او به هم گره خورده است. او از تاریکی زندگیاش بدون محبوبش میگوید و به زیباییهای دیوار و بام اشاره میکند که تحت تأثیر زیبایی معشوقش قرار دارند. شاعر از معشوق میخواهد که به او نزدیکتر شود و به احساس تنهایی و longingاش اشاره میکند. در نهایت، او ابراز میکند که خوشبختی او در گروی محبت معشوق است و دلش شکرگزار پیغام عاشقانهای است که از طرف او دریافت کرده است.
هوش مصنوعی: این زیبایی که مشاهده میشود، مانند زیبایی ماه نیست و این شکوه نیز، صرفاً به خاطر داشتن بال نیست.
هوش مصنوعی: اگر موهای مشکیات را باز کنی، عجیب نیست که دل عاشق از غم تو شاداب و سرمست شود!
هوش مصنوعی: غم زلف تو بر دل من به مانند گرههایی پیچیده شده است. اگر تو بخواهی، میتوانم این گرهها را باز کنم، اما اگر تو پیش کسی این گرهها را باز نکنید، من هم نمیتوانم.
هوش مصنوعی: مردم چشم من به تو وابسته بود و با دوری تو، حالا خانهام تاریک و بینور شده است. تو که بینا و آگاه هستی، به جایی دیگر رفتهای.
هوش مصنوعی: سوی دیوار چرا میروی، اگر کسی نیاید؟ ای محبوب، هیچ وقت چیزی به زیبایی این دیوار وجود ندارد.
هوش مصنوعی: به آنقدر با احتیاط و دقت وارد نشو که کسی متوجه حضور تو نشود. تو که درخشان و تابناک هستی، چرا باید به سر دیوار بیایی؟
هوش مصنوعی: ای محبوب، چند بار به سوی من نگاه میکنی؟ هر ساعتی که به تو نگاه میکنم، در واقع از خودم و وجودم فاصله میگیرم.
هوش مصنوعی: اگر تو به من کمک کنی و یار من باشی، شانس و اقبال به من روی خواهد آورد و زندگیام رونق خواهد گرفت.
هوش مصنوعی: دیشب پیغام تو به ما رسید و امروز به خاطر این خبر خوش خیلی شکرگزار هستیم. نظر تو چیست؟
هوش مصنوعی: من به خاطر موهای تو جانم را به خطر انداختم و فقط خسرو میداند که من امروز چه سختیهایی را در این تنهایی تحمل میکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بود آیا که خرامان ز درم بازآیی؟
گره از کار فروبستهٔ ما بگشایی؟
نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی
گذری کن: که خیالی شدم از تنهایی
گفته بودی که: بیایم، چو به جان آیی تو
[...]
بده ای کف تو را قاعده لطف افزایی
کف دریا چه کند خواجه به جز دریایی
چون تو خواهی که شکرخایی غلط اندازی
ز پی خشم رهی ساعد و کف میخایی
صنما مغلطه بگذار و مگو تا فردا
[...]
تو پری زاده ندانم ز کجا میآیی
کآدمیزاده نباشد به چنین زیبایی
راست خواهی نه حلال است که پنهان دارند
مثل این روی و نشاید که به کس بنمایی
سرو با قامت زیبای تو در مجلس باغ
[...]
اثر لطف خدایی که چنین زیبایی
تا تو منظور منی شاکرم از بینایی
نیست ما را شب وصل تو میسر زیرا
که شب تیره شود روز چو رخ بنمایی
چون خیال تو ز پیشم نفسی خالی نیست
[...]
محرمی کو که پیامی برد از من جایی
خدمتی رفع کند پیش جهان آرایی
عجبی ، نادرهیی ، طُرفه کشی ، چالاکی
شکرینی ، نمکینی ، صنمی ، زیبایی
امشب ای پیکِ صبا گر قدمی رنجه کنی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.