خرد را دوش میگفتم بخلوت
که ای بیدار دل پیر مجرد
که باشد کز می جود وی امروز
رخ اهل هنر گردد مورد
زبان بگشاد پیرکار و گفتا
علاء الدین و الدنیا محمد
سپهر حشمت و رفعت که دارد
بزیر پای همت فرق فرقد
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
خرد را دوش میگفتم بخلوت
که ای بیدار دل پیر مجرد
که باشد کز می جود وی امروز
رخ اهل هنر گردد مورد
زبان بگشاد پیرکار و گفتا
علاء الدین و الدنیا محمد
سپهر حشمت و رفعت که دارد
بزیر پای همت فرق فرقد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو پیش رحمتت آید محمد
امید ما ز فضلت کی شود رد
شده پاک از بدی میر ممجد
گشاده دست و منصور و مؤید
تنش صافی تر از جان محمد
بدو دین محمد شده مؤکد
چو تاج الملک با تیغ مهند
[...]
پری دیدار حوری یاسمن خد
دری رفتار کبکی نارون قد
نه نی خدوی اندر یاسمن رنگ
نه بی قد وی اندر نارون حد
برشک از نور رویش ماه و خورشید
[...]
قدمگاهش زمین را خسته دارد
شتابش چرخ را آهسته داد
مه از شرم رُخش هر مه گذارد
چو در راهش گذارد سر فرازد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.