گنجور

 
ابن یمین

ایزلف تو سر تا قدم آشوب جهانی

وی در چمن حسن قدت سرو روانی

یکنقطه موهوم سخنگوی نمودی

در دایره ماه که این هست دهانی

چون سایه رخسار تو خورشید ندیدست

چون داد چنین روشن از آنچهره نشانی

بوسی بروانی لب میگونت روان کرد

برخاست خریدار بهر سوی روانی

برخاسته ایم از سر جان تا بنشینیم

در پای سهی سرو خرامانت زمانی

دور از رخ زیبای تو در چشم پر آبم

مژگان شده هر یک چو گهر دار سنانی

جان در سر سودای تو کردیم و نگفتیم

در حضرت جانان که کند یاد ز جانی

بگشاد کمین ناوک مژگان چو کشیدی

از عنبر تر بر سپر ماه کمانی

چون ابن یمین دست در آرد بمیانت

آن به که شود این تن خاکی بکرانی

ز آنروی که خلوتگه یاران سبکروح

دانم که تحمل نکند بار گرانی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عنصری

گویم ز دل خویش دهانت کنم ای دوست

گوید نتوان کرد ز یک نقطه دهانی

گویم ز تن خویش میانت کنم ای ماه

گوید نتوان ساخت ز یک موی میانی

فرخی سیستانی

ای دوست به صدگونه بگردی به زمانی

گه خوش سخنی گیری و گه تلخ زبانی

چون ناز کنی ناز ترا نیست قیاسی

چون خشم کنی خشم ترا نیست کرانی

مانند میان تو و همچون دهن تو

[...]

قطران تبریزی

روزی که تو آن زلف پر از مشک فشانی

ما را ندهد هیچ کس از مشگ نشانی

زلف تو شکنج است و تو بازش چه شکنجی

جعد تو فشانده است تو بازش چه فشانی

گاه این زبر سیم کند غالیه سائی

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

در کف دو زبانیست مرا بسته دهانی

گوید چو فصیحان صفت بیت زمانی

آن کودک عمری که بود کوژ چو پیری

و آواز برآورده چو آواز جوانی

ترکیب بدیعش ز جماد و حیوانست

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
امیر معزی

ای ترک زبهر تو دلی دارم و جانی

ور هر دو بخواهی به‌ تو بخشم به زمانی

با چون تو بتی زشت بود گر چو منی را

تیمار دلی باشد و اندیشهٔ جانی

از کوچکی ای بت که دهان داری گفتم

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه