گنجور

 
ابن یمین

ایصبا گر بودت سوی خراسان گذری

ببر از حال دل من سوی جانان خبری

جان بسوغات فرستاد می اما چه کنم

که کسی می نبرد تحفه بعمان گهری

نرم و آهسته ببالینش خرام از سر راه

حلقه گیسوی مشکینش بجنبان سحری

نرگس مست وی از خواب چو بیدار شود

خوش خوش آغاز کن از قصه هجران قدری

که اگر هجر بدینگونه بود زود بتو

خبر آید که نماند از من حیران اثری

چشم زخم فلکی بود و گر نه ز چه روی

در ره افتاد مرا ناگه ازینسان سفری

همچو طوفان رسد آتش بهمه روی زمین

گر بر آرم ز تنور دل سوزان شرری

جان رسید ابن یمین را بلب از فرقت تو

گر چه جانرا نبود نزد تو چندان خطری

بفرست از لب میگون شکر از چهره گلی

تا بسازم ز برای دل و جان گلشکری

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
فرخی سیستانی

دل من خواهی و اندوه دل من نبری

اینْت بی‌رحمی و بی‌مهری و بیدادگری

تو بر آنی که دل من ببری دل ندهی

من بدین پرده نیم، گر تو بدین پرده دری

غم تو چند خورم و انده تو چند برم

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
منوچهری

چون به هم کردی بسیار بنفشهٔ طبری

باز برگرد به بستان در چون کبک دری

تا کجا بیش بود نرگس خوشبوی طری

که به چشم تو چنان آید، چون درنگری

مسعود سعد سلمان

آلت کشتن داری صنما غمزه و کارد

زین دو ناکشته ز دستت نرهد جانوری

تو مرا جانی و چون با تو بوم جانوری

زنده گردم که ز دیدار تو یابم نظری

می بترسم که مرا روزی بکشی تو از آنک

[...]

امیر معزی

گشت تابنده ز گردون معالی قَمَری

گشت تابنده ز دریای معانی گهری

سال تو فرخ و فرخنده شد از شادی آنک

ملک‌العرش عطا داد ملک را پسری

ملک باغ‌ است و در آن باغ‌ ملک سنجر هست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
سنایی

شیفته کرد مرا هندوکی همچو پری

آنچنان کز دل عقل شدم جمله بری

خوشدلی شوخی چون شاخک نرگس در باغ

از در آنکه شب و روز درو در نگری

گرمی و تری در طبع هلاک شکرست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه