بس که چون سایهام از روز ازل تیره رقم
خط پیشانی من گم شده در نقش قدم
عشق هر سو کشدم چاره همان تسلیم است
غیر خورشید پر و بال ندارد شبنم
قطع خود کردهام از خیر و شرم هیچ مپرس
خط کشد بر عمل خود چو شود دست قلم
راحت از عالم اسباب تغافل دارد
مژه بی دوختن چشم نیاید بر هم
فیض ایثار اگر عرض تمتع ندهد
مار ازگنج چه اندوده و ماهی ز درم
نبرد چشم طمع سیری از اسباب جهان
رشتهٔ موج ندوزد لب گرداب به هم
طالب صحبت معنی نظران باید بود
خاک در صحن بهشتی که ندارد آدم
عشق هر جا فکند مایدهٔ حسن ادب
هم به پایت که به پایت نتوان خورد قسم
عجز طاقت چقدر سرمهٔ عبرت دارد
بسکه خم شد قد ما ماند نظر محو قدم
موی ژولیده همان افسر دیوانهٔ ماست
علم شعله به جز دود ندارد پرچم
عجز هم کاش نمیکرد گل از جرأت ما
تیغ ما تهمت خون میکشد از ریزش دم
بی فنا چارهٔ تشویش نفس ممکن نیست
پنبه گردد مگر این رشته که گردد محکم
به چه امید کنم خواهش وصلش بیدل
من که آغوش وداع خودم از قامت خم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق عاشقانه و درونیات شاعر میپردازد. شاعر از پیچیدگیهای عشق، تسلیم و ناامیدی در زندگی سخن میگوید. او به تصویری از خود به عنوان سایهای تیره اشاره میکند و از گم شدن خط پیشانیاش در مسیر زندگی میگوید. عشق را به عنوان نیرویی تسلیمکننده توصیف میکند و به نوعی از قطع ارتباط با خیر و شر سخن میگوید. همچنین به عجز و ناتوانی خود در مواجهه با مشکلات و بیفایده بودن تلاشها اشاره میکند. شاعر در نهایت بر این نکته تأکید دارد که جستجوی معانی عمیق و ملاقات با حقایق زندگی نیازمند درک و بینش است. احساسات او به گونهای است که نشان میدهد عشق و ناامیدی به فراز و نشیبهای زندگی او شکل میدهد.
هوش مصنوعی: از زمانی که به دنیا آمدهام، آنقدر در سایه و غم بودهام که نشانههای سرنوشتم در مسیر زندگیام گم شدهاند.
هوش مصنوعی: عشق مرا به هر سمتی میکشد و تنها راهی که برایم باقی مانده، تسلیم شدن است. شبنم هیچگونه ویژگی و قدرتی جز زیبایی خورشید ندارد.
هوش مصنوعی: من از هر گونه خوبی و بدی جدا شدهام، پس دربارهاش از من نپرس. وقتی قلم بر روی کار میکشد، خود را از هر چیز دیگر آزاد کردهام.
هوش مصنوعی: در دنیای مادی و علل و دلایل، خواب و بیتوجهی بیدغدغهای وجود دارد که میتواند به راحتی چشمها را به هم بیاورد بدون اینکه نیازی به دوختن یا بستن باشد.
هوش مصنوعی: اگر بخشش و فایدهای که از ایثار به دست میآید، به ما نرسد، مانند این است که مار از گنج خود بهرهای ندارد و ماهی نیز از درهم بیبهره است. به طور کلی، این جمله به بیان این موضوع میپردازد که اگر نتوانیم از خوبیها و نعمتهای خود بهرهمند شویم، مانند موجوداتی خواهیم بود که از داراییهایشان استفاده نمیکنند.
هوش مصنوعی: در این بیت به جنگی اشاره شده که بین نگاه طمع و وسعت دنیا وجود دارد. نگاه طمع، ارضای خود را از دست میدهد و در این میان، مانند موجی که از هم جدا نمیشود، در درون یک گرداب قرار میگیرد و نمیتواند به آرامش برسد. به عبارت دیگر، احساس طمع و وابستگی به دنیا انسان را در تنگنای مشکلات و چالشها نگه میدارد و او را از آرامش واقعی دور میسازد.
هوش مصنوعی: کسی که به دنبال ارتباط با اشخاص بزرگ و نیک است، باید humble و فروتن باشد، مانند خاکی در باغ بهشت که هیچ انسانی آنجا نیست و ارزش خود را از درون میگیرد.
هوش مصنوعی: عشق هر جا که برود، زیبایی و ادب هم باید به پای آن عشق بیفتند، زیرا هیچکس نمیتواند به پای تو برسد و قسم بخورد.
هوش مصنوعی: ناتوانی و ضعف چه اندازه درس عبرت به همراه دارد، زیرا آنقدر کمر ما خم شده که نگاهها به قدمهای ما خیره مانده است.
هوش مصنوعی: موی ژولیده نماد دیوانگی و بیخودی ماست و علم که نماد آگاهی و شناخت است، جز دود چیزی ندارد و نمیتواند چیزی به جز این را نشان دهد.
هوش مصنوعی: کاش ناتوانی هم باعث نمیشد که گل از شجاعت ما زخم بخورد و همچنین تیغ ما به خونآلود بودن خود اشاره میکند که از ریزش دم (ریزش گل یا شادابی) سرچشمه میگیرد.
هوش مصنوعی: برای رفع نگرانیهای نفس، هیچ راهی وجود ندارد که پایدار و قطعی باشد، مگر اینکه این رشته (ربط و پیوند) بهگونهای محکم و مستحکم برقرار شود.
هوش مصنوعی: من چگونه میتوانم به وصال محبوبم امیدوار باشم، وقتی که خودم حتی در آغوش وداع با او، احساس خمیدگی و ناتوانی میکنم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روز خوش گشت و هوا صافی وگیتی خرم
آبها جاری و می روشن و دلها بی غم
باغ پنداری لشکر گه میرست که نیست
ناخنی خالی از مطرد و منجوق و علم
خاک هر روزی بی عطر همی گیرد بوی
[...]
قطعۀ مدح مرا چون دل و چون دیدۀ خویش
از پی فخر بدارند بزرگان عجم
پس من آری بتن خویش فرستم بر تو
مدح گویم که مگر مزد فرستی بکرم
تو بدینار کسان آب مرا تیره کنی
[...]
چون بزاد آن بچگان را، سر او گشت به خم
وندر آویخت به روده، بچگان را، به شکم
بچگان زاد مدور تنه، بیقد و قدم
صد و سی بچهٔ اندر زده دو دست به هم
تا جهان از گل خرم شده چون باغ ارم
آهو ایمن شده بر سبزه چو مرغان حرم
از بر سوسن بین برگ گل زرد و سپید
چو پراکنده بمینا در دینار و درم
لاله و سبزه بهم در شده از باد بهار
[...]
موسم عید و لب دجله و بغداد خُرَم
بوی ریحان و فروغ قدح و لاله به هم
همه جمع اند و به یک جای مهیا شدهاند
از پی عشرت شاه عرب و شاه عجم
رکن اسلام ملک شاه جهانگیر شهی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.