گر نهای عین تماشا حیرت سرشار باش
سر به سر دلدار یا آیینهٔ دلدار باش
با هجوم عیش شو چون نغمهٔ ذوق وصال
یا سراپا درد دل چون نالهٔ بیمار باش
بال و پر فرسودهٔ دام فلک نتوان شدن
گر همه مرکز شوی بیرون این پرگار باش
چند باید بود پیشاهنگ تحریک نفس
ساز موهومی که ما داریم گویی تار باش
صد چمن رنگ طرب در غنچه دارد خامشی
ناله هر جا گل کند کوتهتر از منقار باش
گر همه بویی ز افسون حسد دارد دلت
بر دم عقرب نشین یا بر دهان مار باش
آگهی آیینه دار احتیاط افتاده است
چشم اگر گردیده باشی اندکی بیدار باش
بسمل ما را پر وامانده سیر عالمیست
عرصهٔ کون و مکان گو یک تپیدنوار باش
داغ هم رنگینیی دارد که در گلزار نیست
گر نهای طاووس باری رخت آتشکار باش
سیر چشمی ذره از مهر قناعت بودنست
پیش مردم اندکی، در چشم خود بسیار باش
غنچهات از بیخودی فال شکفتن میزند
ای ز سر غافل، برو بیمغزی دستار باش
تا به کی باشد دل از خجلت شماران نفس
سبحه بیکار است چندی گرم استغفار باش
بینیازیهای عشق آخر به هیچت میخرد
جنس موهومی دو روزی بر سر بازار باش
یک قدم راهست بیدل از تو تا دامان خاک
بر سر مژگان چو اشک استادهای هشیار باش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این قطعه به توصیههایی میپردازد که باید در زندگی رعایت شوند تا به درک عمیقتری از عشق و حقیقت برسیم. او میگوید باید همچون آیینهای باشید که در انعکاس دلدار، حیرت و شگفتی را تجربه کنید و در عین حال، به دردها و شادیهای خود نیز توجه کنید. باید بپذیریم که زندگی پر از چالشهاست و نباید اسیر توهمات و خیالات شویم. همچنین به اهمیت بیداری و هوشیاری در برابر دنیا اشاره میکند و یادآوری میکند که عشق واقعی ما را به بینیازی میرساند. در نهایت، او بر ضرورت تمرکز بر درون و تأمل در خود تأکید دارد، تا از زندگی و عشق به بهترین نحو بهرهبرداری کنیم.
هوش مصنوعی: اگر خودت تجسم زیبایی نیستی، پس در حیرت و شگفتی غرق شو و یا به تمام وجود دلبر خود بپرداز، یا مانند آینهای باش که همان دلبر را منعکس میکند.
هوش مصنوعی: به شادی و لذت زندگی بپرداز مثل موسیقی دلپذیر عشق، یا اگر درد و رنجی داری، مانند نالهٔ یک بیمار باش.
هوش مصنوعی: حتی اگر تمام تلاش خود را بکنی و بخواهی از دایرهای که به آن تعلق داری خارج شوی، باز هم نمیتوانی به آسانی از محدودیتهای موجود رها شوی. باید به ذات و طبیعت خود پا بگذارید تا بتوانید به جایی جدید برسید.
هوش مصنوعی: چند بار باید در مقابل وسوسهها و خواستههای بیمورد خود ایستادگی کنیم که گویا این خواستهها فقط خیالی و توهمی هستند؟
هوش مصنوعی: در باغی گلها به سر و صدا و شادمانی مشغولند و هر کدام در دل خود شادی و زیبایی دارند. در این بین، من که مثل یک پرنده هستم نمیتوانم به آرامش و سکوت ادامه دهم. باید از این فضای شاد گلها کمی دورتر بروم و کمتر درگیر این شور و شوق شوم.
هوش مصنوعی: اگر همه چیز به بوی حسادت آلوده باشد، بهتر است که یا بر دم عقرب نشینی یا بر دهان مار.
هوش مصنوعی: در اینجا به ما توصیه میشود که در حین حرکت و تماشا، با دقت و احتیاط بیشتری رفتار کنیم. اگر حواسمان پرت شده، بهتر است کمی هوشیارتر و مراقبتر باشیم.
هوش مصنوعی: ما به حالتی دچار شدهایم که در پیچیدگیهای جهان و وجود خود به تعمق میپردازیم. پس بیایید مانند یک ضربه قلبی، به زندگی و دنیا زندگی کنیم و از لحظات بهره ببریم.
هوش مصنوعی: در اینجا به این موضوع اشاره میشود که غم و درد هم مثل زیباییها و رنگها جذابیت خاصی دارد که در طبیعت پیدا نمیشود. اگر قرار باشد در چنین شکلی زندگی کنی، باید با جرات و آتشین رفتار کنی، حتی اگر در ظاهر نداشته باشی.
هوش مصنوعی: اگرچه دیگران در نظرشان چیزهای کمی ارزش دارند، اما باید بدانیم که قناعت و رضایت از داشتهها میتواند برای ما مانند نور خورشید باشد. در درون خودمان باید با ارزشهای بیشتری روبرو شویم و بر همان اساس زندگی کنیم.
هوش مصنوعی: غنچهات به خاطر بیخبری و عدم توجه به حقیقت، در حال شکوفه زدن است. ای کسی که از سر نادانی در حال حرکت هستی، بهتر است که احمق نباشی و عاقلانه عمل کنی.
هوش مصنوعی: تا کی دل از شرم و خجالت در گوشهای بماند و نفسها بیفایده مشغول عبادت باشند؟ چندی میگذرد که مشغول استغفار و توبه باش.
هوش مصنوعی: عشق که به انسان نیازی نمیدهد، در نهایت هیچچیزی را نمیفروشد. این تمایلات و آرزوهای بیاساس فقط برای مدتی در زندگی ما وجود دارند، مانند کالاهایی که در بازار فقط برای چند روز میفروشند.
هوش مصنوعی: بین تو و زمین فقط یک قدم فاصله وجود دارد. تو با مژههایت مانند اشکهایی که ایستادهاند، در حال مراقبتی. هشیار و آگاه باش.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همین شعر » بیت ۱۴
یک قدم راهست بیدل از تو تا دامان خاک
بر سر مژگان چو اشک استادهای هشیار باش
حبذا طغرل که بیدل میسراید مصرعی
بر سر مژگان چو اشک ایستادهای هشیار باش!
ای سنایی دل بدادی، در پی دلدار باش
دامن او گیر و از هر دو جهان بیزار باش
دل به دست دلبر عیار دادن مر تو را
گر نبود از عمری اندر عشق او عیار باش
بر امید آن که روزی بوس یابی از لبش
[...]
ملکداری با دیانت باید و فرهنگ و هوش
مست و غافل کی تواند؟ عاقل و هشیار باش
پادشاهان پاسبانانند خفتن شرط نیست
یا مکن، یا چون حراست میکنی بیدار باش
کوی او خواهی دلا محنت کش اغیار باش
دم مزن خاموش همچون صورت دیوار باش
امشبم خواب اجل خواهد ربود ای دل ولی
شایدم آن مه بپرسد دیده گو بیدار باش
لاف عشقت میزند هر بی خبر ای مهربان
[...]
عشق میفرمایدم مستغنی از دیدار باش
چند گه با یار بودی، چند گه بی یار باش
شوق میگوید که آسان نیست بی او زیستن
صبر میگوید که باکی نیست گو دشوار باش
وصل خواری بر دهد ای طایر بستان پرست
[...]
هیچ نوشی نیست بی نیش ای پسر هشیار باش
خواب شیرین پشه دارد درکمین بیدار باش
قرب آتش طلعتان تردامنی می آورد
آب پای گل مشو، خارسردیوار باش
نشأه زندانی بود در شیشه های سر به مهر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.