گنجور

 
بیدل دهلوی

دل به‌کام تست چندی خرمی اظهار باش

ساغری داری شکست رنگ را معمار باش

فیضها دارد سخن بر معنی باریک پیچ

گر دل آسوده خواهی عقدهٔ این نار باش

بر چه از وصلش به یکرنگی نیامیزد دلت

گر همه جان باشد از اندیشه‌اش بیزار باش

تا حضور چشم و مژگان یابی از هر خار وگل

چون نگه درهرکجا پا می‌نهی هموار باش

هیچکس تهمت نشان داغ بی‌نفعی مباد

چتر شاهی‌گر نباشی سایهٔ دیوار باش

ننگ تعطیل از غم بیحاصلی نتوان‌ کشید

سودن دستی نبازی جهدکن درکار باش

نقش پای رفتگان مخمور می‌آید به چشم

یعنی ای وامانده در خمیازهٔ رفتار باش

مانع آزادگان پست و بلند دهر نیست

ناله از خود می‌رود، گو ششجهت ‌کهسار باش

بر تسلسل ختم شد دور غرور سبحه‌ات

یک دو ساغر محو عشرتخانهٔ خمّار باش

هرزه تازی تا به‌کی‌ گامی به‌گرد خویش ‌گرد

جهد بر مشق تو خطی می‌کشد پرگار باش

هر قدر مژگان‌گشایی جلوه در آغوش تست

ای نگاهت مفت فرصت طالب دیدار باش

عاقبت بیدل ز چشم خویش باید رفتنت

ذره هم کم نیست‌، تا باشی همین مقدار باش

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
بیدل دهلوی

همین شعر » بیت ۱۲

عاقبت بیدل ز چشم خویش باید رفتنت

ذره هم کم نیست‌، تا باشی همین مقدار باش

طغرل احراری

روشن است مضمون بیدل طغرل از صد آفتاب

ذره هم کم نیست تا باشی همین مقدار باش!

سنایی

ای سنایی دل بدادی، در پی دلدار باش

دامن او گیر و از هر دو جهان بیزار باش

دل به دست دلبر عیار دادن مر تو را

گر نبود از عمری اندر عشق او عیار باش

بر امید آن که روزی بوس یابی از لبش

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
سعدی

ملکداری با دیانت باید و فرهنگ و هوش

مست و غافل کی تواند؟ عاقل و هشیار باش

پادشاهان پاسبانانند خفتن شرط نیست

یا مکن، یا چون حراست می‌کنی بیدار باش

اهلی شیرازی

کوی او خواهی دلا محنت کش اغیار باش

دم مزن خاموش همچون صورت دیوار باش

امشبم خواب اجل خواهد ربود ای دل ولی

شایدم آن مه بپرسد دیده گو بیدار باش

لاف عشقت میزند هر بی خبر ای مهربان

[...]

وحشی بافقی

عشق می‌فرمایدم مستغنی از دیدار باش

چند گه با یار بودی، چند گه بی یار باش

شوق می‌گوید که آسان نیست بی او زیستن

صبر می‌گوید که باکی نیست گو دشوار باش

وصل خواری بر دهد ای طایر بستان پرست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از وحشی بافقی
صائب تبریزی

هیچ نوشی نیست بی نیش ای پسر هشیار باش

خواب شیرین پشه دارد درکمین بیدار باش

قرب آتش طلعتان تردامنی می آورد

آب پای گل مشو، خارسردیوار باش

نشأه زندانی بود در شیشه های سر به مهر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه