جز سر زلف تو دل را سر و سامانی نیست
سر شب تا سحرش غیر پریشانی نیست
تا به ویرانهٔ دل جغد غمش مأوا کرد
چون دلم در همه جا کلبهٔ ویرانی نیست
با طبیبِ منِ رنجور بگویید که درد
درد عشق است ورا چاره و درمانی نیست
دلم از طره بیفتاد به چاه زنخش
راه جز چاه مگر درخور زندانی نیست
تو بدین حسن اگر جانب بازار آیی
هیچکس مشتری یوسف کنعانی نیست
خرقهٔ زهد بسوزان و مجرد میباش
جامهای هیچ به از جامهٔ عریانی نیست
عارفا عمر به بیهوده تلف شد من بعد
چه خوری غصه که سودی ز پشیمانی نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عاشقانه و درد زخمهای ناشی از عشق میپردازد. شاعر میگوید که بدون محبوبش، دل و دنیایش بینظم و پریشان است. او به ویرانی دل خود اشاره میکند و از درماندگیاش در برابر درد عشق سخن میگوید. شاعر همچنین به زیبایی محبوب اشاره میکند و میگوید که دیگران نمیتوانند همانند او را ارزشمند بدانند. او از دنیا و زهد منفعتی نمیبیند و به زندگی بیهدف اشاره میکند و نهایتاً به بیفایده بودن پشیمانیهایش میپردازد. به طور کلی، شعر بیانگر عشقی شدید، درد و ناامیدی است.
هوش مصنوعی: غیر از موهای تو هیچ چیز دیگری دل را آرامش نمیدهد و از غروب تا dawn شب، جز بینظمی و هرج و مرج چیزی در دل نیست.
هوش مصنوعی: وقتی جغد غم در دل ویران من سکنی گزید، دیگر نمیتوانم در هر جا به یاد آن ویرانی پناه ببرم.
هوش مصنوعی: به پزشک من که دردمند است بگویید که این درد ناشی از عشق است و برای آن هیچ درمان و چارهای وجود ندارد.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر زیباییهای او به چاهی افتاده و چارهای جز همان چاه برای من نیست، مگر اینکه راهی برای برونرفت از این زندان پیدا کنم.
هوش مصنوعی: اگر تو با این زیبایی به بازار بیایی، هیچکس نمیتواند به خرید یوسف کنعانی فکر کند.
هوش مصنوعی: لباس زهد و پارسایی را کنار بگذار و به زندگی مجردی و آزاد خود ادامه بده؛ هیچ لباسی بهتر از لباس برهنگی و خلوص نیست.
هوش مصنوعی: عارفان عمرشان را بیفایده گذراندهاند، پس بعد از این چه اندوهی میخوری که از پشیمانی هیچ سودی نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در چنین عشق مرا برگ تن آسانی نیست
کس بدین بیکسی و بی سروسامانی نیست
تا پریشانی زلف تو بدیده ست دلم
دل مانند دل من به پریشانی نیست
تا تو در راه دلم چاه زنخدان کندی
[...]
ایهاالناس جهان جای تن آسانی نیست
مرد دانا، به جهان داشتن ارزانی نیست
خفتگان را چه خبر زمزمهٔ مرغ سحر؟
حیوان را خبر از عالم انسانی نیست
داروی تربیت از پیر طریقت بستان
[...]
ایبها العشّاق این کار به آسانی نیست
عشق کآسودگی تن طلبد جانی نیست
میل دل را نظر خاطر جان کی باشد
نفس بل هوسی چون دم رحمانی نیست
حجّتی نیست که خاصیت روحانی چیست
[...]
نیک و بد هر چه کنی بهر تو خوانی سازند
جز تو بر خوان بد و نیک تو مهمانی نیست
گنه از نفس تو میآید و شیطان بدنام
جز تو بر نفس بداندیش تو شیطانی نیست
دل که جمعست غم بی سر و سامانی نیست
فکر جمعیت اگر نیست پریشانی نیست
بیضه در جنگل شهباز نهد طایر من
در فضایی که منم بال و پرافشانی نیست
گر کنم یاد ز بتخانه مرا عیب مکن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.