گنجور

 
عارف قزوینی

جز سر زلف تو دل را سر و سامانی نیست

سر شب تا سحرش غیر پریشانی نیست

تا به ویرانهٔ دل جغد غمش مأوا کرد

چون دلم در همه جا کلبهٔ ویرانی نیست

با طبیبِ منِ رنجور بگویید که درد

درد عشق است ورا چاره و درمانی نیست

دلم از طره بیفتاد به چاه زنخش

راه جز چاه مگر درخور زندانی نیست

تو بدین حسن اگر جانب بازار آیی

هیچکس مشتری یوسف کنعانی نیست

خرقهٔ زهد بسوزان و مجرد می‌باش

جامه‌ای هیچ به از جامهٔ عریانی نیست

عارفا عمر به بیهوده تلف شد من بعد

چه خوری غصه که سودی ز پشیمانی نیست

 
 
 
مجد همگر

در چنین عشق مرا برگ تن آسانی نیست

کس بدین بیکسی و بی سروسامانی نیست

تا پریشانی زلف تو بدیده ست دلم

دل مانند دل من به پریشانی نیست

تا تو در راه دلم چاه زنخدان کندی

[...]

سعدی

ایهاالناس جهان جای تن آسانی نیست

مرد دانا، به جهان داشتن ارزانی نیست

خفتگان را چه خبر زمزمهٔ مرغ سحر؟

حیوان را خبر از عالم انسانی نیست

داروی تربیت از پیر طریقت بستان

[...]

حکیم نزاری

ایبها العشّاق این کار به آسانی نیست

عشق کآسودگی تن طلبد جانی نیست

میل دل را نظر خاطر جان کی باشد

نفس بل هوسی چون دم رحمانی نیست

حجّتی نیست که خاصیت روحانی چیست

[...]

شیخ بهایی

نیک و بد هر چه کنی بهر تو خوانی سازند

جز تو بر خوان بد و نیک تو مهمانی نیست

گنه از نفس تو می‌آید و شیطان بدنام

جز تو بر نفس بداندیش تو شیطانی نیست

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از شیخ بهایی
نظیری نیشابوری

دل که جمعست غم بی سر و سامانی نیست

فکر جمعیت اگر نیست پریشانی نیست

بیضه در جنگل شهباز نهد طایر من

در فضایی که منم بال و پرافشانی نیست

گر کنم یاد ز بتخانه مرا عیب مکن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه