گنجور

 
انوری

عجب عجب که ترا یاد دوستان آمد

درآ درآ که ز تو کار ما به جان آمد

مبر مبر خور و خوابم ز داغ هجران بیش

مکن مکن که غمت سود و دل زیان آمد

چه می‌کنی به چه مشغولی و چه می‌طلبی

چه گفتمت چه شنیدی چه در گمان آمد

مزن مزن پس از این در دل آتشم که ز تو

بیا بیا که بدین خسته دل غمان آمد

چنان که بود گمان رهی به بدعهدی

به عاقبت همه عهد تو همچنان آمد

کرانه کردی از من تو خود ندانستی

که دل ز عشق تو یکباره در میان آمد

مکن تکبر و بهر خدای راست بگوی

که تا حدیث منت هیچ بر زبان آمد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
کمال‌الدین اسماعیل

از این بشارت خرْم که ناگهان آمد

هزار جان غمی گشته شادمان آمد

گمان بری که سوی جان خستگان فراق

صبا بمژدۀ جانان ز گلستان آمد

که افتاب شریعت بطالع مسعود

[...]

عراقی

بیا، که بی‌رخ زیبات دل به جان آمد

بیا، که بی‌تو همه سود من زیان آمد

بیا، که بهر تو جان از جهان کرانه گرفت

بیا، که بی‌تو دلم جمله در میان آمد

بیا، که خانهٔ دل گرچه تنگ و تاریک است

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عراقی
امیرخسرو دهلوی

فغان که جان من از عاشقی به جان آمد

ز دست چشم و دل خویش در فغان آمد

به راه دیدم و گفتم رود به خانه، نرفت

به سویم آمد و اندر میان جان آمد

ندیده بودم و دعوی صبر می کردم

[...]

ناصر بخارایی

به دل رسید بشارت که دلستان آمد

چو مه به منزل و چون گل به بوستان آمد

فراز خنگ فلک آفتاب قلعه نشین

کشید تیغ و بر آفاق کامران آمد

همین که دیدمش از دور، همچو جان عزیز

[...]

عرفی

زآسمان و زمین مژده ناگهان آمد

که آفتاب زمین ماه آسمان آمد

لوای فوج حکومت بقبله گاه رسید

همای اوج سعادت بآشیان آمد

دوجنبش است که از غایت جلالت قدر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه