گنجور

 
انوری

رخ خوبت خدای می‌داند

که اگر در جهان به کس ماند

ماه را بر بساط خوبی تو

عقل بر هیچ گوشه ننشاند

شعلهٔ آفتاب را بکشد

حسنت ار آستین برافشاند

در جهان برنیاید آب به آب

عشقت ار آب بر جهان راند

گفتمت جان به بوسه‌ای بستان

گفتی ار خصم بوسه بستاند

بستدی جان و بوسه می‌ندهی

این حدیثت بدان نمی‌ماند

چون مزاج دلم همی دانی

که نداند شکیب و نتواند

با خیالت بگو نخواهم داد

تا به گوش دلم فرو خواند

انوری بر بساط گیتی کیست

که نه ناباخته همی ماند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مسعود سعد سلمان

ایمنی را و تندرستی را

آدمی شکر کرد نتواند

در جهان این دو نعمتی ست بزرگ

داند آن کس که نیک و بد داند

تا فراوان نایستی تو ذلیل

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
سنایی

از جواب و سوال ما دانی

شاید ار زیر کی فرو ماند

گرد گفت محال را چه عجب

کاینهٔ عقل را بپوشاند

زان که خورشید را ز بینش چشم

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۷۵ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
انوری

اوحدالدین که در سؤال و جواب

بدهد داد علم و بستاند

به بزرگی جواب این فتوی

بکند چون به فضل برخواند

آنکه داند که حال عالم چیست

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
جمال‌الدین عبدالرزاق

دوستی در سمر کتابی داشت

پیش من صفحه ازان میخواند

که فلان شخص در فلان تاریخ

بیکی بیت بدره ها بفشاند

وان دگر پادشه بیک نکته

[...]

حمیدالدین بلخی

ناسی عقد و ناقض عقداند

ناقص عقل و ناقص دین اند

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه