شنیدم از پی یک لمحه خواب مؤمن را
ثواب طاعت چل ساله آید از یزدان
بر این قیاس وزیر است اولین مؤمن
مسلم است سخن با دلیل و با برهان
که هم وزیر بخواب از نفاق و شر دورست
هم از بلای وی آسوده اند خلق جهان
چو او بخواب رود چشم فتنه در خوابست
زید زمانه تن آسان به مهد امن و امان
چو مزد خفتنش از کردگار این باشد
ثواب مردنش اندرچگونه است و چسان
بلی به مردن این خواجه کردگار بزرگ
سزد ز نو کند ایجاد حور و طرح جنان
هزار باغ بهشت آورد ز لطف پدید
هزار کوثر سازد به هر بهشت روان
هزار طوبی روید کنار هر کوثر
هزار حور کند زیر هر درخت مکان
قبا ز لعل بر از سیم و پیرهن ز حریر
کله ز مشک و رخ از لاله و لب از مرجان
بدست هر یک از آنان هزار جام و برو
صلا زنند که هان بوسه گیر و باده ستان
خدای عزوجل از سحاب همت وجود
برو فرستد باران رحمت و احسان
دهد قباله این باغ دست جبرائیل
نهد مفاتح آن روضه در کف رضوان
که زی وزیر شتابند و می بگویندش
همی ز گفته دادار داور سبحان
که پیکر تو سزوار دوزخ است و سزد
که می بسوزی تا روز حشر با شیطان
توئی که خانه بیداد کرده ای آباد
چنانکه از ستمت باغ داد شد ویران
ز بس چنین و چنان کرده ای به خلق بدی
ترا بباید کردن بسی چنین و چنان
گناه تو ز حیات تو بد کنون که رسید
ز مردن تو جهان را حیات جاویدان
بدوزخت نفرستم که اهل دوزخ را
کفایت است عذاب و شکنجه نیران
چو بندگان من از مردن تو آسودند
بود به چون تو گران جانی این بهشت ارزان
ایا وزیر موافق که زنده ات ثقلیست
به روده ثقلین و به معده ایران
جهانیان سزد ار قدر عافیت دانند
تو بر خلاف جهان قدر مرگ خویش بدان
که هم ز مرگ تهی گردد و بیاساید
سرت ز باد غرور و تنت ز بار گران
ز مردنت ملک الموت در فلک نازد
چنانکه عیسی از احیای زنده در کنعان
من ار لطیفه بگفتم ز روی دانش و فکر
ولیک نکته دیگر همی کنم عنوان
وزیر مؤمن خاصست لیک مسلم نیست
اگر چه عامست اسلام و خاص شد ایمان
بود مسلمان در شرع و آنکه مسلم را
گزند ناید از آزار او و بدست و زبان
بر این قیاس وزیر ارچه مؤمن است ولی
نه مسلم است که اسلام ازو رسیده به جان
کجا ز مسلم دین راست خار در دیده
کجا ز مسلم حق راست نار در شریان
کجا مسلمان گوید گزاف بر داور
کجا مسلمان جوید خلاف با قرآن
کجا مسلمان با مؤمنان کند حیلت
کجا مسلمان بر مسلمان زند بهتان
گر این مسلمان فاجر همی بود بوذر
گر این مسلمان کافر همی بود سلمان
گر این طریق مسلمانی است و این ره دین
سلام باد بر آن دواثیم و سه خوان
چنان ز آل مکرم ذلیل گشته کرام
که خاندان نبی از نژاد بوسفیان
چو تازیان صف ممتازیان همی تازند
به قصد صید گوزنان به جای شیر ژیان
ایا وزیر ستمگر که کردگار بزرگ
دهد سزایت یک بر هزار در دو جهان
ترا بتاری ایمان نه ای بلفظ فرانس
تمام پردگیان تواند بی ایمان
مرا ز پنجه جورت ز بعد پنجه سال
سرا چو خانه گور است و باغ چون زندان
به کنج غم ز جفای تو خون خورم گوئی
که من جنینم و گیتی همی بود زهدان
مرا زرشک بیغوله ای مکان دادی
چنانکه ناصرخسرو بغار در یمگان
عروس بخت ترا منشی قدر کابین
نبشته گاه به کابینه گه به پارلمان
معاشران و رفیقان و دوستانت را
که ایمنند به دهر از طوارق حدثان
درم به کیسه و می در پیاله یار ببر
جهان مسخر و گیتی به کام و حکم روان
مرا ز بعد دو سال انتظار خدمت و کار
به جای رنج نشابور و زحمت سمنان
کنی روانه به ساوجبلاغ و خود باشی
وزیر عدلیه نائب مناب نوشروان
چرا نصیب تو از ملک نوش بی نیشست
چراست بهره من از تو درد بی درمان
ترا چه پایه هنر بنده را چه عیب بود
ترا زیاده کجا باشد و مرا نقصان
بگو دلیل که تا ده بعذر پردازم
بگو گناه که تا ده بیارمش تاوان
بران امید بدم کز پی درستی و عدل
عنایت تو بکارم دهد سر و سامان
همی علاوه کنم افتخار و حشمت و جاه
همی زیاده کنم اعتبار و شوکت و شان
خلاص گردم از آن رنجهای پی درپی
نجات یابم از آن ورطه های بی پایان
به عکس آنچه همی داشتم ز بخت یقین
خلاف آنچه همی بر دمی بخویش گمان
مرا ترقی معکوس شد نصیب و نصیر
مرا ستاره منحوس شد قرین و قران
بجای آنکه ستانم نشان قدر و شرف
بکاست قدرم و کم شد شرف برفت نشان
ز آه سینه و طوفان دیده هر شب و روز
در آتشم چو سمندر در آب چون سرطان
ز ماه و کیوان وز بخت خود چرا نالم
گنه تراست نه از بخت و نزمه و کیوان
وزارت تو و ادبار من همی ماند
بکار آنکه به سگ جو دهد به خر ستخوان
رسید بر تن زار من از تو بس بیداد
که دادم از تو ستاند خدای دادستان
من از جفای تو آن دیدم ای وزیر که دید
خلیل از پدر خویش و یوسف از اخوان
وزارت تو همی گفت عدل را بدرود
بلی کجا رمه ماند چو گرگ شد چوپان
چه نالم آه عفاک الله آفرین به تو باد
چه گویم اصلحک الله خانه آبادان
مرا بکردان دادی قضا و خود گشتی
ندیم ترکان در گلشن بهارستان
به کوه و صحرا کردی رها و پرتابم
گهی چو سنگ فلاخن گهی چو تیر کمان
مگر بگورم از آن جایگه روان سازی
که نیست قریه آن سو ترک ز عبادان
که دور راشی و ایام مرتشی باشد
نه دور راستی و عدل و رأفت و احسان
شریح قاضی و فرزند بوشوارب را
بود بنزد تو قدر و مقام و جاه و مکان
نه مر مرا که ندارم بکژ روی پیوند
نه مر مرا که نبرم ز راستی پیمان
نه مر مرا که نظیرم نزاده مادر دهر
به صدق لهجه و لطف کلام و حسن بیان
ز رشک کلکم حسرت همی خورد وطواط
ز شرم نطقم خجلت همی برد سحبان
شود به نثر ثنا گسترم ابواسحق
ز من ریاضی تحصیل کرده بوریحان
شکسته خط سنبل به گل کند تعلیق
رقاع نسخم نیلوفر آرد از ریحان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن در قالب شعر به نقد و بررسی وضعیت یک وزیر میپردازد که در ظاهر مؤمن است، اما در باطن نفاق و ظلم دارد. شاعر ابتدا از اهمیت خواب مؤمن و ثواب آن در برابر گناهان صحبت میکند و سپس به وزیر اشاره میکند که اگرچه به عنوان مؤمن شناخته میشود، اما مسلم و راستین نیست. او به تبعات ظلمهای وزیر بر مردم و فساد او اشاره میکند و بیان میکند که این ظلمها به مرگ او ختم خواهد شد و عواقب آن در دو جهان خواهد بود. بعداً به توصیف معاد و بهشت پرداخته و میگوید که اگر مؤمن در خواب باشد، مردم از شر او آسودهاند. شاعر تأکید میکند که در واقع، این وزیر به خاطر اعمالش سزاوار عذاب است و در پایان به ناامیدی و رنج خود از ظلمهای وزیر اشاره میکند که او را به حالت افسردگی کشانده است. شعر به نقد اجتماعی و سیاسی دینی میپردازد و بیعدالتیها را مورد انتقاد قرار میدهد.
هوش مصنوعی: شنیدم که مؤمنی با یک لحظه خواب، پاداش عبادت چهل ساله را از خداوند دریافت میکند.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که نخستین کسی که در ایمان و صداقت است، مانند یک وزیر با درک و استدلال قوی سخن میگوید و بر اساس دلیل و برهان صحبت میکند.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که وزیر در خواب و غفلت است و از نفاق و شر دور شده، همچنین مردم جهان از مشکلات و بلاهایی که به واسطه او ممکن است به وجود آید، آسوده خاطر هستند.
هوش مصنوعی: وقتی او به خواب میرود، چشمهای فتنه و آشوب هم به خواب میروند و در این زمان، جهان به آرامش و آسایش میرسد.
هوش مصنوعی: اگر پاداش خواب او از خداوند این باشد، پس پاداش مرگش چگونه و چه خواهد بود؟
هوش مصنوعی: آری، شایسته است که خداوند بزرگ با مرگ این شخص، دوباره نعمتهای بهشتی و بهار زندگی را تجدید کند.
هوش مصنوعی: از نعمتهای خدادادی، هزار باغ بهشت فراهم میشود و هر باغ بهشتی به زندگی افرادی خوشبخت باروریهای فراوانی را به همراه میآورد.
هوش مصنوعی: در کنار هر نهر بهشتی، یک درخت طوبی میوه میدهد و زیر هر درخت، هزار حوری زیبا وجود دارند.
هوش مصنوعی: شخصی با ظاهری زیبا و دلربا توصیف شده است؛ او قابی از سنگ سرخ به تن دارد و پیراهنش از پارچه ای نرم و مجلل است. سرش معطر و چهرهاش شبیه گل لاله است، و لبانش همچون مرجان درخشان و جذاب هستند.
هوش مصنوعی: هر یک از آنها هزار جام را در دست دارند و به همدیگر صدا میزنند که ببینید، بوسه بزنید و شراب بنوشید.
هوش مصنوعی: خداوند بزرگ از آسمان باران رحمت و لطف خود را بر زمین نازل میکند.
هوش مصنوعی: جبرائیل سند این باغ را به دست میدهد و کلیدهای آن بهشت را در دست رضوان قرار میدهد.
هوش مصنوعی: افرادی که در نزد وزیر شتاب میکنند و به او میگویند، از آنچه که خداوند قضاوت کرده، صحبت میکنند.
هوش مصنوعی: جسم تو لایق آتش جهنم است و به همین دلیل باید تا روز قیامت با شیطان بسوزی.
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که با ظلم و ستمت، سرزمینت را آباد کردهای، به طوری که باغ و زمینهای دیگر به خاطر ستمت نابود شدهاند.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه تو اینقدر کارهای خوب و بد کردهای، مردم هم حق دارند با تو به همان شیوهای رفتار کنند که تو با آنها کردهای.
هوش مصنوعی: گناه تو به زندگی تو آسیب میزند، حال که مرگ تو باعث وجود حیات جاودانه برای جهان شده است.
هوش مصنوعی: من اهل دوزخ را به جهنم نمیفرستم، چون عذاب و شکنجه برای آنها کافی است.
هوش مصنوعی: زمانی که بندگان من از مرگ تو راحت شدند، بهشت از آنِ تو خواهد شد، زیرا تو زندگی ارزشمندی داری و بهشت به آسانی به دست نمیآید.
هوش مصنوعی: آیا وزیری هست که به زنده بودن تو اهمیت ندهد و نخواهد که بار سنگینی بر دوش تو و کشور ایران باشد؟
هوش مصنوعی: اگر مردم ارزش آسایش و آرامش را دریابند، تو بر خلاف آنها ارزش مرگ خود را میشناسی.
هوش مصنوعی: که هم از مرگ آزاد شود و سرت از باد غرور آرام گیرد و بدنت از بار سنگین رهایی یابد.
هوش مصنوعی: مرگ تو باعث شده که فرشته مرگ در آسمان به خود ببالد، مانند اینکه عیسی از زنده کردن افراد در کنعان به افتخار و شادی پرداخته است.
هوش مصنوعی: اگر از روی دانش و تفکر لطیفهای بگویم، اما موضوع دیگری را نیز به آن اضافه میکنم.
هوش مصنوعی: وزیر مؤمن خاص است، ولی ممکن است به طور مسلم مؤمن نباشد. در حالی که دین اسلام برای همه مردم قابل دسترسی است، ایمان واقعی تنها برای عدهای خاص به شمار میآید.
هوش مصنوعی: کسی که مسلمانی را در دین به درستی رعایت میکند، هرگز نباید به مؤمنی آسیب برساند، نه با دست و نه با زبان.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که حتی اگر وزیر از نظر ایمان مؤمن باشد، اما نمیتوان گفت که اسلام او به قلبش رسیده و او واقعاً مسلمان است. به عبارت دیگر، ممکن است کسی در مقام و موقعیتی باشد و ظاهراً ایمان داشته باشد، اما آن ایمان در عمق وجودش نفوذ نکرده باشد.
هوش مصنوعی: در کجا میتوان از فردی که بر اساس دین خود راستگو است، خاری را در چشم دید؟ و در کجا میتوان از فردی که حق را در میانهی خود دارد، شعلهای را در رگهایش مشاهده کرد؟
هوش مصنوعی: کجا ممکن است یک مسلمان بدون دلیل بر قاضی سخن بیهودهای بگوید؟ کجا ممکن است که یک مسلمان برخلاف قرآن رفتار کند؟
هوش مصنوعی: کجا یک مسلمان میتواند با مؤمنان دسیسه و فریب کند و کجا مسلمان دیگری را به ناحق متهم سازد؟
هوش مصنوعی: اگر این مسلمان فاسق، بوذر بود، و اگر این مسلمان کافر بود، سلمان. این یعنی میتواند وضعیت فردی مسلمان، مثل بوذر یا سلمان، با ایمان متفاوت باشد و این به خود شخص بستگی دارد.
هوش مصنوعی: اگر این راهی که در پیش داریم، راه راست و درست دین و مسلمانی است، پس بر آن دوست و عزیزان سلام و درود میفرستیم.
هوش مصنوعی: به قدری خاندان مکرم و بزرگوار به ذلت افتادهاند که خاندان پیامبر نیز از نسل بوسفیان به شمار میآید.
هوش مصنوعی: همچون عربها، بهترینها نیز به سمت شکار آهوها میشتابند تا جای شیرها را بگیرند.
هوش مصنوعی: آیا وزیر ستمگری که خالق بزرگ به طور قطع، در دو جهان از او مجازات میکند، سزاوار عذاب است؟ یک مجازات در برابر هزار گناهش.
هوش مصنوعی: ای تو که به ظاهر به ایمان نشستهای، اما در باطن به آن پایبند نیستی؛ حتی اگر زبانت به زبان فرانسوی سخن بگوید، نخواهی توانست واقعیومن از ایمان خود محافظت کنی.
هوش مصنوعی: پس از سالها زندگی، حالا احساس میکنم که زندگیام شبیه به خانه قبر است و خوشیها و زیباییها مانند زندانی محدود شدهاند.
هوش مصنوعی: در گوشهای از غم و اندوه تو، چنان مینوشم که گویی هنوز در مراحل ابتدایی زندگیام هستم و دنیا برایم مانند رحمی است که در آن قرار دارم.
هوش مصنوعی: مرا در جایی دور و دنج قرار دادی، مانند ناصرخسرو که در غاری در یمگان پناه گرفته بود.
هوش مصنوعی: عروس بخت تو مانند منشیای است که میزان صلاحیت تو را در جاهای مختلف ارزیابی میکند؛ گاهی در محلی رسمی و گاهی در مکانی مثل مجلس.
هوش مصنوعی: دوستانت که در این دنیا از خطرات و مشکلات در امان هستند، در کنار تو هستند.
هوش مصنوعی: در کیسهام پول است و از محبوبم شراب در پیاله دارم. دنیا را به تسخیر خود درآور و زندگیام را مطابق میل خود بساز.
هوش مصنوعی: بعد از دو سال انتظار برای خدمت و کار، به جای تحمل سختیها و رنجهای نشابور و زحمتهای سمنان، به معنای دیگری از زندگی فکر میکنم.
هوش مصنوعی: به جایی دور برو و به مقام بالایی دست پیدا کن، در حالی که خودت در مقام قضاوت، به عنوان جانشین فردی بزرگ و قدرتمند مانند نوشروان در نظر گرفته میشوی.
هوش مصنوعی: چرا تو از نعمتهای زندگی بهرهای شیرین و بیدرد نداری، اما من تنها رنج و اندوهی بیپایان را تجربه میکنم؟
هوش مصنوعی: شما چه جایگاهی در هنر دارید که من به نقص خود اعتراف کنم؟ آیا ممکن است شما به نقصی دچار باشید و من در این زمینه چیزی کم داشته باشم؟
هوش مصنوعی: بگو که چه دلیلی برای این کار داری تا من عذرخواهی کنم. بگو که چه گناهی را مرتکب شدهام تا بتوانم عذر آن را بدهم و جبران کنم.
هوش مصنوعی: امید دارم که به خاطر انصاف و درستیات، مرا در کارهایم یاری کنی و به من کمک کنی تا به سامان برسم.
هوش مصنوعی: من به دنبال افزودن افتخار و شکوه به زندگیام هستم و میکوشم اعتبار و مقام خود را افزایش دهم.
هوش مصنوعی: میخواهم از دردها و سختیهای مدام رهایی پیدا کنم و از آن مشکلات بیپایان نجات یابم.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که آنچه از سرنوشت خود انتظار داشتم، به طرز معکوسی پیش آمده و بر خلاف آنچه که در هر لحظه به خودم امیدوار بودم، واقعیت دیگری به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: برای من پیشرفت به عقب رقم خورده و ستاره بدشگون، همدم و همراه من شده است.
هوش مصنوعی: به جای آنکه به مقام و ارزش خود اضافه کنم، مقام و ارزش من کاهش یافت و نشانههایم از بین رفت.
هوش مصنوعی: هر شب و روز به خاطر درد دل و اشک هایی که می ریزم در آتش درونم می سوزم، مانند سمندری که در آب است و مثل سرطان در آن حال و روز گرفتارم.
هوش مصنوعی: چرا از ماه و ستارهها و بخت خود شکایت کنم؟ گناه من نیست، بلکه این بدبختی از بخت و سرنوشت و ستارهها نیست.
هوش مصنوعی: من و تو در این رابطه به بنبست رسیدهایم، مانند کسی که به سگی غذا دهد در حالی که خر گرسنهتری در کنار اوست.
هوش مصنوعی: بر اثر ظلم و ستمی که از تو بر من رفته، به وضع ناگواری دچار شدهام؛ اما به خاطر تو، من از خداوندی که عدالت را برقرار میکند، دادخواهی کردهام.
هوش مصنوعی: من از خیانت و بیوفایی تو آنچه را تجربه کردم که خلیل نسبت به پدرش و یوسف نسبت به برادرانش دیدند.
هوش مصنوعی: وزارت تو میگفت به عدل خداحافظ، بله کجا ماند شترها وقتی که گرگ نگهبان شد.
هوش مصنوعی: درود بر تو و祝好运 به تو! چه بگویم که تو شایسته بهترینها هستی و زندگیات سرشار از خوشبختی و آبادانی باد.
هوش مصنوعی: تو مقدر کردهای که من دچار حوادث شوم و خودت هم در باغ بهارستان مثل ترکها، به خوشی و فراغت میگذرانید.
هوش مصنوعی: به کوه و دشت رها شدم و به این حالت شدهام که گاهی مانند سنگی از فلاخن به پرواز درمیآیم و گاهی همچون تیری از کمان پرتاب میشوم.
هوش مصنوعی: آیا روح من را از آن مکان به جایی ببر که دیگر در آنجا از عبادان خبری نیست و دیگر هیچ نشانی از روستا وجود ندارد؟
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که دورانهایی که به فساد و بیعدالتی میگذرد، بدون شک بر دورانی که در آنها صداقت، انصاف، محبت و کمک به دیگران حاکم است، قالب میشود. در واقع، اشاره به شرایط ناپسند و ناعدلانهای دارد که در آن انسانها درگیر فریب و بیرحمی هستند، نه در شرایطی که فضایل انسانی در اولویت قرار دارند.
هوش مصنوعی: شریح قاضی و فرزند بوشوارب نزد تو ارزش و مقام بالا و موقعیت ویژهای دارند.
هوش مصنوعی: من نه به وابستگیم نیازی دارم و نه به جدایی از راستگویی، زیرا من به هیچیک از اینها تعلق خاطر ندارم.
هوش مصنوعی: من مانند دیگری نیستم که مادرم همتایی از او به دنیا آورده باشد؛ این را با صداقت گفتار، زیبایی کلام و نیکویی بیان میتوان فهمید.
هوش مصنوعی: از حسادت شما همه در غم و حسرت به سر میبرند و طوطی به خاطر خجالت از حرفهای من، شرمنده و ناراحت است.
هوش مصنوعی: ابواسحق، که به زیبایی و هنر نثر نویسی مشهور است، میخواهد با نوشتن و مدحگویی از من، که دانش و علم ریاضی را از بوریحان آموختهام، ستایش کند.
هوش مصنوعی: سنبل شکسته، باعث میشود گلها به حالت علقه درآیند. همچنین نیلوفر از گیاه ریحان به وجود میآید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
توانگری و بزرگی و کام دل بجهان
نکرد حاصل کس جز بخدمت سلطان
یمین دولت کایام ازو شود میمون
امین ملت کایمان ازو شود تابان
همه عنایت یزدان بجمله بهرۀ اوست
[...]
بزرگی و شرف و قدر و جاه و بخت جوان
نیابد ایچکسی جز بمدحت سلطان
یمین دولت ابوالقاسم آفتاب ملکوک
امین ملت محمود پادشاه جهان
خدایگانی کاندر جهان بدین و بداد
[...]
بهار تازه ز سر تازه کرد لاله ستان
برنگ لاله می از یار لاله روی ستان
جهان جوان شد و ما همچنو جوانانیم
می جوان بجوان ده درین بهار جوان
بشادکامی امروز داد خویش بده
[...]
اگر نجست زمانه بلای خلق جهان
چرا ز خلق جهان روی او بکرد نهان
اگر نخواست دلم زار و مستمند چنین
چرا نگاشت رخش خوب و دلفریب چنان
اگر نگشت دل من تنور آتش عشق
[...]
شب دراز و ره دور و غربت و احزان
چگونه ماند تن یا چگونه ماند جان
بسان مردم بی هوش گشته زار و نزار
دلم ز درد غریبی تن از غم بهتان
مرا دو دیده به سیر ستارگان مانده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.