گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
ظهیری سمرقندی

وزیر ثانی که در علم و حکمت و هنر و کفایت ثانی نداشت، به اقتضای رای مشکل گشای به حضرت شاه آمد و بعد از تقدیم مراسم خدمت و شرایط حمد و ثنا و تحیت، گفت: بحمد الله- تعالی – کواکب عدل پادشاه از افق آسمان تدبیر، ثاقب و طالع است و کافه خلایق، اوامر و نواهی پادشاه را خاضع و طایع اند و اقاصی و ادانی در ظل عواطف این دولت از سموم ستم و حرور حوادث و انیاب نوایب روزگار، مرفه و آسوده اند و سموم افاعی ظلم را به تریاق دواعی انصاف تدارک می کنند و هر تیر حدثان که از شست قصد زمان گشادی یابد، به جنه جلال او ناموثر می ماند. اطراف ولایت آمن است و اصناف رعیت ساکن و عاطفت قرار گرفته اند و ملوک آفاق، تخته مکارم اخلاق در جناب منیع و فنا رفیع او می خوانند و اقتباس می کنند:

خوانده عدل تو در همه آفاق

تخته های مکارم الاخلاق

و بحقیقت وجود ذات بزرگوار او، اثر وجود و رحمت واجب الوجود است. با سیاست او سراب از غرور منقطع است و به انتظام ایام عدل او شراب از خرابی عقول منحسم.

بشامل عدله فی الارض ترعی

مع الاسد السوائم فی المسام

و بر رای انور از هر که مشتری، نور از وی اقتباس می کند و آفتاب، روشنی التماس می نماید و کلید مصالح سلطنت و برید مناهج ملک و دولت است، به بدیهه نظر، مقرر است که مشاهده جمال فرزند، مصباح هر صبوح و مفتاح هر فتوح است و گلزار مسرت، آب از چشمه حسن او می خورد و روضه محبت، طراوات از منبع جمال و مرتع کمال او می برد. خصوصا که تباشیر رشد در ناصیه او مبین و مخایل نجابت بر جبین او لایح و معین است. در دریای شاهی و بلبل گلبن شاهنشاهی از عقایل سعادات و ذخایر موهبات آفریدگار به تضرع و ابتهال از حضرت ذوالجلال خواسته، و «رب هب لی من لدنک ولیا» گفته و اجابت یافته. به تحریک نمام و غمز ساعی فتان در هلاک او تعجیل نشاید فرمود که بعد از امضا عزیمت، حسرت و ندامت بر فوات ذات او نافع و ناجع نبود. درختی هر کدام بیخ آورتر و راسخ تر به ساعتی قلع توان کرد، اما سالها باید که به اعتدال مزاج هوا و تربیت آب و خاک، مثمر و موثر گردد. چنانکه در سایه او بتوان آسوده و از ثمر او منفعت توان گرفت و اگر شاه درین معنی تعجیل نماید، مانند آن کبک بود که جفت موافق و عیال مشفق خود را بی جرمی هلاک کرد و چون از حقیقت حال، استکشاف رفت و براءت ساحت او پدید آمد، بر آن ارتجال و استعجال، هر چند پشیمانی خورد، مربح و منجح نبود و یار کشته زنده نشد و جفت رفته باز نیامد. شاه پرسید که چگونه بود آن داستان؟