ای گشته تیر عشق غمت را نشانه جان
وی گشته از وصال لبت جاودانه جان
دارد سرای عشق تو جانا هزار در
کو را بود به وصف نخست آستانه جان
زان جان یگانه ام که تو را بخشمی اگر
بودی مرین شکسته دلم را دوگانه جان
گویی بهای بوسه من هست جان و هست
مقصودت آن که تا ببری بی بهانه جان
تا بر خورند از رخ و زلف تو چشم و دل
بر باد می شود به فسوس از میانه جان
چون دل به دام حلقه زلفت در اوفتاد
بر بوی آن که دید ز خال تو دانه جان
زین پس مدار قصد به جانم بتا،از آنک
دارم فدای حرمت صدر زمانه جان
عادل قوام ملک مبارک شهاب دین
صدری که هست طلعت او آفتاب دین
ای حلقه های سنبل زلف تو دام دل
وی مهر زر مهر تو دایم به نام دل
در تنگنای سینه که لشکر گه غم است
شد دل غلام روی تو و جان غلام دل
در دل مقام داری و این طرفه ترکه هست
پیوسته در کمند دو زلفت مقام دل
دیدار من به وصل لبت بیش ازین که هست
شیرین شده ز یاد دهان تو کام دل
جانا صبوح عشق به آخر کجا رسد
تا هست پر شراب هوای تو جام دل
اسباب عیش و خرمن صبرم بسوخت پاک
بر آتش غمت ز تمنای خام دل
آزار جان من مطلب زانک داده ام
در دست میر صدر خراسان زمام دل
مقبل محمدبن ابی القاسم آنک هست
پیش علو همت او اوج چرخ پست
بر سر بسی زدم ز غم عشق یار دست
هم کار شد ز دست مرا هم ز کار دست
از پای از آن درآمده ام کز سر فسوس
گویی که با تو عهد ببندم به یار دست
عهد تو چون شکسته تر از بند زلف توست
ای من غلام روی تو رنجه مدار دست
دارم پر از فراق تو چون کوکنار دل
هستم تهی ز وصل تو همچون چنار دست
نه از خیال تو ببریده یمین دل
نه از وصال تو بگزیده یسار دست
در پای هجر توست به بوی دو زلف توست
دل چون چنار بازگشاده هزار دست
از من بدار دست که دارد به بندگی
دل در رکاب صدر سپهر اقتدار دست
صدری که روز ملک به رویش مبارکست
دم در گلوی دشمن ذاتش بلارکست
صدری که بر سپهر نهاد از جلال پای
نارد برو سپهر به گاه کمال پای
گر خدمت درش متقاضی نیامدی
بر تن نیافریدی خود ذوالجلال پای
تا پایمال او شود از روی احترام
دستش به جودبست جهان را به مال پای
در پیش دست حمله بخت جوان او
نارد به گاه کینه کشی پور زال پای
از چرخ سیر مرکب او را شناس و بس
کو را بود نهاده به تک بر هلال پای
سر در میان نهاد که از خط بندگیش
بیرون نهاده خصم بد بدفِعال پای
صدری که بی نظیر جهان است گاه لطف
شخص بزرگوارش جان است گاه لطف
ای ملک را ز روی تو بر آفتاب چشم
گوهر فشان ز چشم تو دارد سحاب چشم
در عهد عدل توست که بر پاسبان و دزد
یک چشم زخم یاد نکرده ست خواب چشم
همواره حاسدان تو را پر ز نار دل
پیوسته دشمنان تو را پر ز آب چشم
در دست همچو بحر تو ماننده صدف
کلک توراست مانده پر از در ناب چشم
از راه مهر جلوه گران سپهر را
از گرد سم اسب تو دیده نقاب چشم
در بوستان سرای حیا همچو لاله کرد
روی عدوی جاه تورا چون خضاب چشم
هم وافر از ثنای تو دارد نصیب گوش
هم کامل لز لقای تو دارد نصاب چشم
ای خاک پایت افسر گردنکشان دهر
تریاق دوستی تو و دشمنیت زهر
ای کرده از مدایح تو اهتزاز گوش
وی داشته به در ثنایت نیاز گوش
در سر شده ز طلعت تو چشم مه نمای
بر جان شده ز مدحت تو دلنواز گوش
گشت از حواس سمع ضروری و روز و شب
کرد از شنید نام عدوت احتراز گوش
تا در کند ز قطره نیسان نطق تو
از دل دهان بسان صدف کرد باز گوش
ای صاحب کبیر وزیران روزگار
دارند جانب شعرا را به ناز گوش
من بنده دیرمند شدم وقت فرقت است
یک نکته دارد از کرمت دلنواز گوش
صدرا،زیان ندارد اگر چون منی رسد
از چون تویی به قیمت یک سر دراز گوش
تاذکر همتت به جهان در سمر کنم
گوش فلک ز مدحت تو پر گهر کنم
صدرا،همیشه دست چوکانت گشاده باد
پایت به قهر بر سر گردون نهاده باد
فرزین ملک شاهی و رخ برده پیش پیل
خصمت ز پشت اسب تحمل پیاده باد
هر روز صد هزار زبان در به مدح تو
در بندگی چون سوسن آزاد زاده باد
خون عدوی ذات تو مانند باده گشت
عقل حسود جاه تو مانند باده باد
هرکس که نیست جان و دلش در هوای تو
در دست و پای فتنه گردون فتاده باد
چون فتنه در جهان ز نهایت فرو نشست
مانند بخت چرخ به پیشت ستاده باد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دلباختگی است که شاعر به محبوبش میورزد. او از غم و فراق سخن میگوید و احساسات عمیق خود را از عشق به معشوق بیان میکند. شاعر عشق را به تیر و طعنهای تشبیه میکند که به جانش میزند و او را دچار عذاب میکند. همچنین، او زیبایی و اهمیت محبوبش را ستایش کرده و از تمنای وصل و دوری از او مینالد. در نهایت، شاعر به مقام و عظمت محبوب به عنوان یک شخصیت ممتاز اشاره میکند و بندهای سر سپرده به عشق و محبت او میشود. شعر به طور کلی غم و شادی عشق، وفاداری و زیبایی معشوق را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: ای تیر عشق، غم تو نشانه جان من شده است و اکنون که به وصال لب تو رسیدهام، جانم جاودانه و همیشگی شده است.
هوش مصنوعی: عشق تو جانا مانند خانهای است که هزار در دارد و در وصف آن، تنها آستانهاش به جان من میرسد.
هوش مصنوعی: من به خاطر جان یگانهام که به تو تعلق دارد، میتوانم تو را ببخشم، اگر تو هم دل شکستهام را به دو نیم تقسیم کنی.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که عشق و احساسات عمیق من نسبت به تو به اندازهای ارزشمند است که جان من را به عنوان بهایی برای یک بوسه میطلبی. و به نظر میرسد که هدف تو این است که بدون هیچ دلیلی جانم را از من بگیری.
هوش مصنوعی: با نگاهی به چهره و موهای تو، چشم و دل به ناگاه در معرض نابودی قرار میگیرند، همانگونه که جان انسان بهراحتی در میانه زندگی از بین میرود.
هوش مصنوعی: زمانی که دل من به دام زلف تو گرفتار شد، به خاطر بویی که از خال تو میآمد، جانم را در دانهای مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: از این پس به جانم آسیبی نزن، چون من جانم را فدای احترام تو میکنم که در صدر زمانهام قرار داری.
هوش مصنوعی: عادل و نیکوکار، محور و بنیاد حکومت خوشبخت شهابالدین صدری است که چهرهاش مانند خورشید دین درخشان و تابناک است.
هوش مصنوعی: ای گیسوان معطر تو مثل حلقههای سنبل، دل من را در دام عشق خود گرفته است و مهر و محبت تو هر لحظه در دل من حضور دارد.
هوش مصنوعی: در دل انسان، به خاطر دردها و غمهای فراوان، همواره جنگ و درگیری وجود دارد. اما دل او، به خاطر عشق به چهره تو، همچنان تسلیم و بنده تو باقی مانده است.
هوش مصنوعی: در دل تو جایی داری و جالبتر اینکه همیشه در دام دو زلف تو گرفتارم.
هوش مصنوعی: لقای من با لبهای تو به مراتب شیرینتر از آنچه هست، به یاد دهان تو، دل را کاملاً سیر کرده است.
هوش مصنوعی: عزیزم، عشق به کجا میتواند پایان یابد وقتی که دل همیشه پر از شوق و اشتیاق به توست؟
هوش مصنوعی: وسایل خوشی و خوشبختیام را بهطور کامل بر آتش غم تو سوختند و این ناشی از آرزوی خام و بیفکر دل من است.
هوش مصنوعی: عذاب و رنج من از این است که دل خود را به دست میر صدر خراسان سپردهام.
هوش مصنوعی: محمد بن ابیالقاسم، کسی است که بلندپروازیهایش باعث شدهاند که ستارهها در آسمان خود را در مقابل او از ارتفاع پایینتر ببینند.
هوش مصنوعی: به خاطر غم عشق یار، دچار دردسر شدم و از شدت غم، کارهایم از دستم خارج شد.
هوش مصنوعی: من از زمین به قدری فاصله گرفتهام که گویی میخواهم با تو، که برای من عزیز هستی، پیمان بندم.
هوش مصنوعی: عهد و وعدهای که تو دادی، به اندازهی زلفهای تو که درهم پیچیده و شل شده، شکننده و ناپایدار است. ای محبوب من، لطفاً مرا از عذاب محبت خود رنجیده نکن.
هوش مصنوعی: دل من از دوری تو پُر است و بیتابی میکند، مانند کوکناری که پر از غم است. همچنین من از وصالت خالیام، مانند درخت چناری که از میوه بینصیب مانده است.
هوش مصنوعی: دل من نه از خیال تو جدا شده و نه از وصال تو دست کشیده است.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر جدایی از تو و به خاطر بوی دو زلفت همچون درخت چنار، با هزاران دست باز شده و در حال گسترش است.
هوش مصنوعی: از من فاصله بگیر زیرا که دل در دست کسی است که در اوج قدرت و تسلط قرار دارد.
هوش مصنوعی: بهار زندگیاش در روز پیروزی و خوشی او پدیدار است، اما در برابر دشمنش همیشه در سختی و چالش است.
هوش مصنوعی: سری که به آسمان میرسد از بزرگی و عظمت، در زمان کامل شدنش پایش را روی آسمان میگذارد.
هوش مصنوعی: اگر برای خدمت به او درخواست نکردی، خود را به وجود نیاوردهای؛ او دارای جلال و عظمت است.
هوش مصنوعی: برای نشان دادن احترام و ارادت، او تمام دنیا را به ثروت خود بخشیده است و در این راه حاضر است که حتی زیر پا گذاشته شود.
هوش مصنوعی: در برابر حملهی سرنوشت، جوانی از زال با شجاعت و قدرت ایستاده است و در زمان انتقامجویی، به پا میخیزد.
هوش مصنوعی: با دقت به حرکت و رفتار او توجه کن، زیرا او کسی است که به طور خاص روی قلهای ظریف ایستاده و در حال چرخش است.
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر از شخصی سخن میگوید که در مواجهه با دشواریها و دشمنان، از مقام و موقعیت خود خارج شده و در تلاش است تا خود را از قید و بندهایی که او را محدود کردهاند، رهایی بخشد. او احساس میکند که با وجود تلاش و فداکاریاش، به سختیها و چالشهای زیادی برمیخورد که زندگیاش را تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد در دنیا بینظیرند، اما گاهی محبت و مهربانی یک انسان بزرگوار باعث میشود که این افراد بیشتر از همیشه به چشم بیایند.
هوش مصنوعی: ای ملک، از زیبایی تو به آفتاب میگویند که درخشش چشمانت مانند جواهرات است و ابرهای آسمان از چشمان تو مروارید میریزند.
هوش مصنوعی: در زمان حکومت تو، هر دو قشر جامعه، یعنی پاسبان و دزد، در آرامش و امنیت به سر میبرند و هیچکس به دیگری آسیب نمیزند و خواب راحتی دارند.
هوش مصنوعی: حسودان همیشه در دل از تو ناراحتند و دشمنانت مدام در حال گریه و اشکاند.
هوش مصنوعی: بازوهایت مانند دریا است و در آن مانند صدفی هستی که پر از گنجینههای ناب و خیرهکنندهای از احساسات و آرزوهاست.
هوش مصنوعی: از طریق عشق، زیباییهای آسمان مانند پردهای از جلوی چشمان تو که با گرد و غبار سم اسب پوشیده شده، نمایان میشود.
هوش مصنوعی: در باغ زیبای حیا، مانند لالهای که در این فضاییست، چهرهات را به خاطر زیور و زینت گزارش میکند، گویی با رنگ و لعابی به چشمهای تو زیبایی داده است.
هوش مصنوعی: گوش از ستایشهای تو بهرهمند شده و چشم نیز به خوبی از ملاقات با تو برخوردار است.
هوش مصنوعی: ای سرزمین پایت، تو تاج و تخت افرادی هستی که در طول تاریخ قدرتمند بودهاند. محبت تو به مانند دارویی است که جانبخش است، در حالی که دشمنیات شبیه زهر کشنده است.
هوش مصنوعی: گوش کسی که به ستایشهای تو توجه دارد، به خاطر نیازی که به گفتههای تو دارد، همیشه در حالت شنیدن و آمادهباش است.
هوش مصنوعی: در دل من به خاطر زیبایی تو، نگریستهام و چهرهات را مشاهده کردهام و به سبب مدح و ستایشهایت، جانم خوشنواز و سرشار از محبت شده است.
هوش مصنوعی: در اثر شنیدن صداها و افکار مختلف، انسان خودش را از نام دشمنش دور نگه میدارد و این کار به صورت روزمره و شبانهروز انجام میشود.
هوش مصنوعی: تا وقتی که از دل باران نیسان، نطق تو مانند صدف، گوش را باز کند.
هوش مصنوعی: ای کسی که قدرت و بزرگی داری، وزرای زمانه به شعرا با محبت و احترام برخورد میکنند و به آنها توجه ویژهای دارند.
هوش مصنوعی: من در زمان جدایی، تحت تاثیر زیبایی و مهربانی تو قرار گرفتم. یک نکته مهم از لطف و بزرگواری تو وجود دارد که دلنواز است و باید به آن گوش دهی.
هوش مصنوعی: اگر فردی مانند من به کسی مانند تو برسد، برای صدرا هیچ ضرری ندارد، حتی اگر قیمت آن یک سر دراز گوش باشد.
هوش مصنوعی: به یاد همت و تلاش تو در این دنیا، میخواهم به آسمان بگویم و ستایش تو را به گونهای بیان کنم که مانند جواهر درخشان باشد.
هوش مصنوعی: ای صدرا، همیشه دستان تو گشوده و آماده باشد، و پای تو با قدرت بر بلندای آسمان گذاشته شده باشد.
هوش مصنوعی: فرزین، مقام و جایگاه شاهی دارد، و در مقابل دشمنش که بر پشت فیل نشسته است، باید با شجاعت و استقامت برخورد کند. او باید از اسب خود پایین بیاید و با روحیهای قوی و پا بر زمین، به مبارزه بپردازد.
هوش مصنوعی: هر روز زبانهای زیادی از عشق و ستایش تو صحبت میکنند، همانطور که سوسنها با زیبایی و آزادی شکوفا میشوند.
هوش مصنوعی: خون دشمنی تو به مانند شرابی شده و عقل حسود به مقام و جاه تو همچون نسیمی است که میگذرد.
هوش مصنوعی: هر کسی که جان و دلش در عشق تو نیست، در چنگال مشکلات و ناملایمات زندگی گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: زمانی که آشوب و فتنهها در دنیا به پایان برسد و آرامش برقرار شود، همچون بخت و اقبال که در کنار تو ایستاده است، خوشبختی و موفقیت به تو روی خواهد آورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.