ای جهان را به تیغ داده قرار
کرده شاهان به بندگیت اقرار
شاه آفاق اخستان توی آنک
خواهد از خنجرت اجل زنهار
همتت چون شهاب تیرانداز
حشمتت چون سماک نیزه گذار
ملک را طلعت همایونت
فال مسعود و طالع مختار
بندگانت به وقت کوشش و کین
با حوادث شوند در پیکار
چون عنان ظفر بجنبانند
از زمانه بر آورند غبار
چون رکاب ثبات بفشارند
باز دارند چرخ را ز مدار
برکشد دشمن تو را گردون
لیک برنگذارند از سر دار
طرفه مرغی است تیرت ای خسرو
که پر کر کسان برو هموار
نخورد جز دل عدو طعمه
نکند جز حیات خصم شکار
زلف نصرت گرفته در چنگل
نامه فتح بسته در منقار
مرغ نی ماهیی که هست او را
دست دربار شاه دریابار
باز مانده به سوی شست مَلک
دهن بی زبانش ماهی وار
ماهیی دیده ای که صدمَتِ شست
نرساند به حلق او آزار
من ندانم که چیست دانم آنک
می برآرد زبر و بحر دمار
لاجرم یک زمان زهیبت آن
مرغ و ماهی نمی کنند قرار
ای فلک عرض داده صدباره
پیش رایت خزاین اسرار
نیک دانی که من در این مدت
که جدا مانده ام ز خویش و تبار
بیش این آرزو نداشته ام
که بیایم بر آستان تو بار
وقت آنست کین سعادت را
همچو جان تنگ درکشم به کنار
پس به شکرانه بر درت ریزم
درجها پرز لولو شهوار
گرچه پیشت نکرد کس تعریف
که مرا چیست مایه و مقدار
سخنم خود معرف هنر است
چون نسیمی که آید از گلزار
زان چو تیغم زبان گشاده که من
گوهر خویش را کنم اظهار
گرچه یک شخم از ره صورت
دارم از علم لشکری جرار
رکن های سریر دانش من
همچو ارکان عالمند چهار
تازی و پارسی و حکمت و شرع
این دو اشعار دارم آن دو شعار
شعر من نیست زان بضاعت ها
که بیک جایگه شود بر کار
بلکه از حدّ بلخ تا درِ مصر
گرم کرده ست نظم من بازار
آفرینش همه گوای منند
که ندارم در افرینش یار
من یکی گوهرم فتاده به خاک
از سر تربیت مرا بردار
گرچه باشد به نزد همّت تو
گوهر از خاک برگرفتن عار
تا به از ملک و عمر چیزی نیست
بادی از ملک و عمر برخوردار
هرکجا آیی و روی تا حشر
دیده حزم و دولتت بیدار
حشر نصرتت زپیش و زپس
مدد فتح بر یمین و یسار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف شکوهمندی و قدرت یک پادشاه اشاره دارد که با شجاعت و اعتبار در برابر دشمنان ایستاده است. شاعر با استفاده از تشبیهات زیبا، صفات مثبت پادشاه را برمیشمرد و از همت او به عنوان شهاب تیرانداز یاد میکند. او به خصوصیات ظاهری و روحی پادشاه اشاره میکند و تأکید میکند که بندگان او در مواقع آسیبدیدگی و جنگ به حمایت از او میشتابند.
شاعر همچنین به قدرت و نصرت الهی اشاره میکند و میگوید که دشمنان هرگز نمیتوانند پادشاه را شکست دهند. او به موضوع تلاش و کوشش در برابر حوادث و چرخ زمانه پرداخته و از پادشاه درخواست میکند که بر آستان او نیکو نظری کند و دریغی از خود نداشته باشد. در نهایت، شاعر بیان میکند که دانش و هنر او همچون الماس است و ارزشهای او فراتر از مال و عمر دنیوی است. او امیدوار است که با شکرگزاری بر درگاه پادشاه، به او نزدیک شود و از نصرت و حمایت او بهرهمند گردد.
هوش مصنوعی: ای جهان، شاهان با سلطه و قدرت خود، تو را زیر کنترل دارند و در عین حال به بندگی و خدمت تو اعتراف میکنند.
هوش مصنوعی: ای پادشاه جهان، از آن بترس که خنجر مرگ به دست توست، پس با احتیاط رفتار کن.
هوش مصنوعی: انرژی و ارادهات مانند شهاب درخشانی است که به هدف میزند و عظمت و شکوهت مثل نظری است که با قدرت به میدان میآید.
هوش مصنوعی: چهرهی پرجلوهی تو برای پادشاه نشانهای از نیکبختی و سرنوشت خوب است.
هوش مصنوعی: گروه تو در زمان تلاش و جنگ، در برابر مشکلات و چالشها به مبارزه برمیخیزند.
هوش مصنوعی: وقتی که فرمان پیروزی را به حرکت درآورند، زمانه غبار غفلت و ناپایداری را از پیش روی برمیدارد.
هوش مصنوعی: وقتی که استقامت و پایداری را محکم بگیریم، میتوانیم حرکت دنیای اطراف را متوقف کنیم و از مسیر جاری آن جلوگیری کنیم.
هوش مصنوعی: هرچند که دشمن ممکن است تو را به خطر بیندازد و به تو آسیب برساند، اما نباید به راحتی به او اجازه داد که بر تو تسلط پیدا کند یا از تو انتقام بگیرد.
هوش مصنوعی: ای خسرو، تیر تو پنجههای مرغی است که پرهای دیگران را بر روی زمین صاف میکند.
هوش مصنوعی: تنها دل دشمن است که طعمه میشود و حیات دشمن نیز تنها شکار میکند.
هوش مصنوعی: موهای نصرت در دستان من است و پیامت پیروزی در منقارم قرار دارد.
هوش مصنوعی: پرندهای که در نی زندگی میکند، مانند ماهیای است که باید به دست دربار شاه و دریا توجه کند.
هوش مصنوعی: یک موجود بیزبان به سمت شست مَلک رفته و در حالتی شبیه به ماهی قرار دارد.
هوش مصنوعی: آیا ماهیای را دیدهای که حتی کوچکترین ضربهای به بدنش هم نتواند به آن آسیب بزند؟
هوش مصنوعی: نمیدانم که چیست، اما میدانم آنچه که از زمین و دریا به وجود میآید.
هوش مصنوعی: بدین ترتیب، به خاطر زیبایی آن مرغ و ماهی، هرگز آرامش نمییابند.
هوش مصنوعی: ای آسمان، بارها خزانههای اسرار را در برابر تو نشان دادهاند.
هوش مصنوعی: تو خوب میدانی که من در این زمانی که از خانواده و بستگانم دور بودهام، چه احساسی دارم.
هوش مصنوعی: من هیچ آرزویی بیشتر از این نداشتهام که به درگاه تو بیایم و عرض ارادت کنم.
هوش مصنوعی: زمان آن فرارسیده که این خوشبختی را همانند جانم در آغوش بگیرم و نگهدارم.
هوش مصنوعی: به عنوان سپاس و قدردانی، در آستان تو دُر و گوهر میریزم و زندگیام را با زیباییهای شگفتانگیز پر میکنم.
هوش مصنوعی: هرچند که هیچکس تا کنون از من تعریف نکرده و ارزش و مقامم را بیان نکرده است، باز هم در پیش تو هستم.
هوش مصنوعی: سخنان من خود نشاندهنده هنر من هستند، مانند نسیمی که از باغ گلها میوزد.
هوش مصنوعی: به خاطر تیزی و برندگی من، مثل تیزی یک شمشیر، زبانم را باز میکنم تا بتوانم ارزش واقعی خود را نشان دهم.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه تنها یک بار زمین را شخم زدهام، اما از دانش و آگاهیام به اندازه یک ارتش بزرگ بهرهمندم.
هوش مصنوعی: پایه های دانش من مانند ارکان جهان چهارگانه محکم و استوارند.
هوش مصنوعی: من دو نوع شعر دارم که یکی به زبان تازی (عربی) و دیگری به زبان پارسی (فارسی) است و هر کدام از این اشعار نمایانگر حکمت و اصول دینی هستند.
هوش مصنوعی: شعر من از آن کمبودهایی نیست که نتواند در یک مکان خاص به کار آید.
هوش مصنوعی: از بلخ تا درِ مصر، اشعار و نظم من در دستان مردم رواج پیدا کرده و همه جا صحبت از آن است.
هوش مصنوعی: تمام موجودات و آفریدگان شاهد و گواه من هستند، اما من در فرآیند آفرینش یار و همدمی ندارم.
هوش مصنوعی: من مانند یک گوهر باارزش هستم که به زمین افتادهام، از تو درخواست دارم که مرا با تربیت و آموزش خود برداری و به ارزش و جایگاه اصلیام برگردانی.
هوش مصنوعی: هرچند که برای تلاش و ارادت تو، گرفتن گوهر از خاک عیبی ندارد.
هوش مصنوعی: هیچ چیزی به پای ملک و عمر نمیرسد، و بهتر است که از آزادی و زندگی لذت ببریم.
هوش مصنوعی: هر جا که بروی و ظاهر شوی، لازم است که مراقب و هوشیار باشی، چرا که همیشه باید از قدرت و سرنوشت خود آگاه باشی.
هوش مصنوعی: آغاز کمک و یاری تو از جلو و عقب است، پیروزی به طرف راست و چپ تو خواهد بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر رخش زلف عاشق است چو من
لاجرم همچو منش نیست قرار
من و زلفین او نگونساریم
او چرا بر گل است و من بر خار؟
همچو چشمم توانگر است لبم
[...]
زان مرکّب که کالبد از نور
لیکن او را روان و جان ازنار
زان ستاره که مغربش دهنست
مشرق او را همیشه بر رخسار
بارگی خواست شاد بهر شکار
بر نشست و بشد بدیدن شار
ای دل نا شکیب مژده بیار
کامد آن شمسه بتان تتار
آمد آن سرو جلوه کرده به ناز
آمد آن گلبن خمیده ز بار
آمد آن بلبل چمیده به باغ
[...]
هست ایام عید و فصل بهار
جشن جمشید و گردش گلزار
ای نگار بدیع وقت صبوح
زود برخیز و راح روح بیار
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.