اسمعیل پیمان سرکار میرزا حبیب الله را با پاک یزدان هرآینه شنیده خواهی بود، به خدا سوگند اگر پای دارد و رای گمارد، که به دولت استغنا هست و بود فرماید، و زیان... و ارتشا و سبوقه و حقوق قلم و قدم ومانند این مایه اخذ و جر و ریع و فزایش، که دستاربندان خود پسندش مداخل و به افتاد خوانند سود شناسد، از چارسوی کیهان دولت و گشایشی بی زوال در وی روی خواهد کرد، و بر هر جانب توجه گمارد نخستین گامش پای طلب بر گنج شایگان فرو خواهد شد، چون از او گشتی همه چیز از تو گشت. یکی منم که با پاسداری این غنا و بی نیازی را که بن افکند و بنیاد نهاد به حشمت توحید و دولت قناعت افزون از آنچه دوستان در چنبر قیاس آرند و دشمنان از تصور آن هراس، املاک مورث و مکتسب خویشتن را بی امید پاداش و پندار تلافی و اندیشه ثواب بر او خواهم افشاند. چنانکه خدای نکرده در پای برد و کیش و یاسای بی مغزان پوست بوی را آئین و پیشوا فرماید از همه چیز وی تبرا خواهم جست و به اعدا و بدخواهان او تولا خواهم نمود: عهد او را باد یزدان پاسدار، بخوان و به احمد فرست.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.