قربان نامه و نامت، نوزدهم ماه است نوشت تیمار کاهت دیده سپار و دلگدار افتاد، چهر سپاسداری بر خاک و تارک بختیاری بر سپهر سودم، ندانم پانزده هزار یازده هزار خوانده شده یا راستی کاست و فزودی در بها رسته. پس از آنکه رهی سرکار دوست را خداوند نهفته و پیدا ودارای زشت و زیبای خود ساخت، هر چه گوید و جوید فرمان پذیرم و بی سخن در گفت و کرد و رفت و ایست و ستد و داد هرگونه لغزش و ناروا روی گشاید گناه از ما است. احمد مرا با همه درست کاری در این کمینه وام و خوارمایه تنخواه شرمساری داد. به گوهر مردمی و درشت استخوانی های پیمان که فزایش پایه و مایه آدمی بر دیگر آفرینش به دستیاری اوست که پیش از آنکه شما را به خرید چیزها رنجه دارم نگارشی همه تن سفارش به صفائی فرستادم تا سه چهار تومان به گرامی فرزند هنرمند میرزا مهدی و دیگر گماشتگان کارسازی دارد.
داستان رنجوری هنر و اندیشه خاکبوس آستان حجاز و جنبش کوچ و بستگان سمنان و شیب و فراز دویدن های احمد در میان آمد و پرداخت این وام به دست آویز فراموشی و گرفتاری در پای رفت. خود نیز از همه کس آئین و یاسای ستد و داد ما ویژه رهی و احمد را بهتر دانند، خواهشمندم آنچه رهی خواست و روان سرکاری کوب آزمای رنج خرید گردید پوست کنده و پارسی به نام و نشان نگار آرند و بنده زاده را چشم سپار و گوش گزار فرمایند، تا از در دید و دانش دام وام را از گردن باز پردازد و کارامروز را چون شوریده کاران خرید و فروش بفردا نیندازد.جوانکی آشنا دیدار پاسی از روز رفته در «تبت» و «توحید» بر من گذار افکند دستنبوئی خوشرنگ و بوی فراز آورد که دیروز میرزا مهدی به اندیشه ساخت و پرداخت شبانروز غفورآباد رخت و رخش از «جندق» به «فرخی» آورده و این دستنبو را بر کیش یادبود با تو فرستاد و فرمود مهمان پذیر باش که اینک باره در زین و ستام است و دست و پای دمساز و انباز رکاب و لگام. بنده زاده ابراهیم نیز نامه از جندق فرستاده و سفارش درازدامان به عباس برادر زن در نهاده که اگر یک چشمزد در کار پرستاری و کام گذاری سرکار میرزا مهدی تن آسائی گیری جاودان با تو به خشم خواهم زیست و بر آن دیده که یاران در چهر دوستاران نگرند به روی اندرت چشم نخواهم گشود، زیرا که این روزگار دیر انجام به دستی خواستار آمد و با نشستی پاسدار خواست که اگر من همه زندگانی پرستار آیم و روش وراه پاداش را کار گذاریم، همچنان نمک خواره ناسپاس خواهم بود، وستم باره مهر ناشناس. خانه و هرچ اندر اوست خود آفرید و درم خرید ایشان است، در بادگیر اندرونش جای ده و خویشتن و خویشان پرستاری را به دستی دوست خواه و نشستی و دشمن کاه پای دارید و پرداخت بویه و کامش را اگر همه سر جوید رائی بندید و هم چنین تا جائی کلک نگارش رانده و راز سفارش خوانده که خورد و درشت هر مایه اندیشه و پندار خود را پس دست نهاده ایم و سرو آسار است ویکروی بر یک پای بندگی ایستاده، اگر خدای نکرده با همه یکتائی پیش توئی و مائی پیش گیرد و لانه درویشانه ما را خانه خویش نداند، ندانم رهی را کدام راه پیش باید گرفت.
باری بار خدای سرکار دوست دیرینه پیمان و یار پیشینه پیوند حاجی محمد اسمعیل را بی سپاس درمان گران تندرستی بخشد و بر جای ناتوانی و سستی بهره و بخشش چالاکی و چستی دهد. درودی دراز دامان که فراز و فرودش را چنبر گردون پیرامون نیارد گشت و پندار روان پروران با همه چابک خیزی و چالاک پوئی چپ و راست نتواند گذشت از من بر سرای. فرمایش وی را با احمد راز خواهم سرود. اگر چیزی پس انداز داشته باشد از سرکار حاجی دریغ نخواهد داشت جان در راه اوست سخنی چند سنجیده یا نسنجیده چیست که در راه نوا و نام نیاز نتوان هشت جای شما در همه جا دیده دل تنگ من بیش از آن نمایان است که در چنبر گفت و شنود گنجد. زندگی ها باد سوار است و مرگ ها مردم شکار، بیشتر آنستی که دیدار ما و تو با یکصد و بیست فرسنگ دوری به رستاخیز افتد. زشتی های کردار و درشتی های گفتار ما را به خوی نرم ومهر گرم خود درگذران، چیزها که به دستیاری سرکار شما از ری به سمنان می رسد و رهی را چاره ساز ارمان دل و درمان درد بود، هم به فرموده دوست که دور و نزدیکم روی دل در اوست از یزد و اصفهان خواهم خواست، ولی مهربانی که چون سرکار شما دل سوزی کند و رهی را چیزهای خوب و نغز روزی خواهد کو و کجاست؟امیدوارم این دراز درائی را از فزایش مهر و شاد خواست روان دانند نه افزون گوئی های پاره مردم که گفت دل آشفت روان سفتشان آغازی بی انجام است و هر چه سرایند سزای نفرین و دشنام. هرگونه فرمایش را مایه آرام و آسایش من دانی انجام نگارش های خود را پیوسته بدان زیور آرایش ده. بنده خاکسار یغما.
گرامی سرور من، شب ها بی کاریم و به گفت و گزارهای بی سرو بن زندگانی سپار. گفت هیچ پایه تا کی سرودن و مفت زیان سرمایه تا چند شنودن توان، گویا معجمی در سرکار هست چنانچه دریغی نیست این نوشته که یادداشت را نگاشته ام و فرستاده را در آستین گذاشته دریافت فرمای و معجم را بدو سپار، که آورده گاه و بیگاه خود را به گل گشت سرا بوستان شیوا گفتارش از خار بوم پراکنده لائی باز جوئیم. فرخنده روان را در نگهداشت آن از دزد و موش و گرو و فروش آسوده دار که فرو گذاشت نخواهد شد. به خواست خدا هر هنگام خواهی بی آسیب و تباهی باز خواهم سپرد. گل بینم نه گلچین، گنجینه دارم نه گنجینه شکار، بی هیچ اندیشه و گمان یادداشت را بستان و بده و بنیاد بر پوزش منه که دیده در راه از چشمداشت سفید است.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به نظر میرسد نامهای رسمی و ادبی است که نویسنده در آن به بیان احساسات، درخواستها و اخبار مربوط به دوستان و آشنایان پرداخته است. چند نکته اصلی شامل:
1. **احترام و سپاسگزاری**: نویسنده از «سرکار» و «دوستان» خود قدردانی میکند و به اهمیت روابط انسانی اشاره دارد.
2. **درخواست کمک**: نویسنده از دوست خود میخواهد که در مورد وامی که به او داده است، تسهیل ایجاد کند و به فرزند هنرمند میرزا مهدی توجه داشته باشد.
3. **مسائل خانوادگی و اجتماعی**: در این نامه، به مسائل مربوط به خانواده و دوستان اشاره شده و روابط اجتماعی و فرهنگی مورد تاکید قرار گرفته است.
4. **فلسفه و اندیشه**: نویسنده به پند و اندرز و مسائل مربوط به سرنوشت انسان و دوستی اشاره میکند و سعی دارد خواننده را به تفکر و تأمل در این موارد تشویق کند.
5. **تاکید بر ادب و نزاکت**: کل متن به زبان بسیار ادبی و فصیح نوشته شده و نشاندهنده احترام و نزاکت در مکاتبات است.
در مجموع، متن نمایانگر احساسات عمیق انسانی، روابط اجتماعی پیچیده و احترام به دیگران است.
هوش مصنوعی: نامهای در تاریخ نوزدهم ماه نوشته شده است که در آن اشاره شده به حال و احوال نویسنده و موضوعاتی از قبیل دعای خیر و ابراز قدردانی. نویسنده در این نامه احساسات خود را به تصویر کشیده و به زندگی و ارتباطاتش با دیگران تأکید کرده است. او از یک دوست یاد میکند و به نوعی از خود و مشکلاتی که با آن مواجه است سخن میگوید و در ادامه نظری به موضوعاتی مالی و درخواستهایی که برای دیگران دارد، میافکند. به نظر میرسد که نویسنده در تلاش است تا از دیگران درخواست یاری کند و بر حسن نیت خود تأکید نماید.
هوش مصنوعی: داستانی از درد و رنج هنر و فکر در سرزمین حجاز و حرکت کوچ و خانوادههای سمنان و اوج و فرودهای احمد روایت میشود. پرداختن این وام به فراموشی و مشکلات زندگی پیش آمد. خود او نیز بر این باور بود که آئین و قوانین را بهتر از دیگران درک کرده است. از او خواسته شده تا آنچه را که رهی خواسته، به زبان فارسی و با نام و نشانی مناسب بنویسد تا به او توجه شود و از علم و دانش خود استفاده کند. همچنین داستانی از جوانی آشنا در اواخر روز به یاد میآید که هدیهای خوش رنگ و خوش بو به او آورده است، و بیان میکند که میرزا مهدی در تلاش است تا از جندق به فرخی منتقل شود و از او خواسته شده تا مهماننوازی کند، چرا که ایشان در حال آمادهسازی خود برای آمدن هستند. بنده زاده ابراهیم نیز پیامی از جندق فرستاده و به برادر زن خود سفارش کرده که اگر در امور مربوط به میرزا مهدی کمکاری کند، با او به شدت برخورد خواهد شد. سپس به مسائل مربوط به زندگی و خانهداری اشاره میکند و از اهمیت وفاداری و احترام به دوستان و خانواده سخن میگوید. در نهایت، اگر تمام وجودش را برای دیگران بگذارد، همچنان باید به مهماننوازی و محبت ادامه دهد و یادآوری میکند که هیچ چیز در زندگی از دست نمیرود. اگر به نحوی بین او و خدا فاصله ایجاد شود، نمیداند باید چه راهی را انتخاب کند.
هوش مصنوعی: خداوند پاسدار دوستی قدیمی و پیمان دیرینهام با حاجی محمد اسماعیل باشد و او را از یادآوری درمان دردها بینیاز کند و به جای ناتوانی، انرژی و سرزندگی عطا فرماید. آرزوی من آن است که نیکی و بدیهای زندگی تحت تأثیر چرخش روزگار قرار نگیرد و اندیشههای عمیق و زندهام نتواند از عرصه وجودم خارج شود. خواستههای او را با احمد در میان میگذارم. اگر چیزی در اختیار داشته باشد، تردید نخواهد کرد و جانم را برای او فدای میکنم؛ گاهی اوقات میپرسیم که آیا سخنان ما به حقیقت نزدیک است یا نه. من بیشتر از آنچه در گفت و شنودهایم ذکر میشود، احساسات خود را در پیوند با شما دارم. زندگیها در حال گذرند و مرگها در کمین هستند، و چه بسا دیدار ما در دوری یکصد و بیست فرسنگی شاید به روز رستاخیز نائل شود. از زشتیهای کردار و تندگوییهای خود بگذرید و به لطف و نرمخوییتان دل بسپارید. چیزهایی که با کمک شما از ری به سمنان میرسد، در راستای آرزوها و درمان دردهایم خواهد بود. اما مهربانی مانند شما که دلسوزی کنید کجا پیدا میشود؟ امیدوارم این گفتار طولانی به معنای عمیق مهر و شادی باشد و نه به خاطر بزرگنمایی برخی مردم که دل پریشانشان نشان از بیمايگی آنهاست. هر گفتاری میتواند مایه آرامش من باشد و از این رو، تلاش کنید تا نوشتهایتان را با زیورهای مناسب آراسته نمایید. من یغما، فردی humble و خاکسار هستم.
هوش مصنوعی: سرور عزیزم، در شبها بیکار مشغول گفتوگوهای بیمورد درباره زندگی هستیم. گفتم که هیچوقت نمیدانم تا کی باید شعر بگویم و از سرمایههای خود بیمورد بهره ببرم. به نظر میرسد که دفتری در کار است و این نوشته به خوبی از وضعیت ما خبر میدهد. امیدوارم که آن را دریافت کنی و دفتر را به کسی بسپاری که خود را رها کرده و از سختیها بگذرد. روان شادمان را باید در حفظ این نوشته از دزدان و سایر خطرات در امان نگهداشت. انشاءالله هر وقت بخواهی، آن را به سلامت بازخواهی یافت. من گل را میبینم، اما گلچینی ندارم و گنجینهای در دست ندارم. بدون هیچ فکر و گمانی نوشته را دریافت کن و به من بده و از عذرخواهی صرف نظر کن، زیرا چشم امید به تو دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.