گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
یغمای جندقی

بر طرف باغی با یغما از جنس دو پا فراغی داشتیم و از ارواح مکرم پرسش و سراغی. نام تو بر زبان آمد غم بر کران زیست، و رامش در میان تاخت، فرد:

نام تو می رفت و عارفان بشنیدند

هر دو به رقص آمدند سامع و قایل

چندان بر محامد اوصاف سخن و در محاسن اخلاقت انجمن رفت که عالم فراموش گشت و جز یاد تو استغنا... زبان و زیبق گوش، فرد:

هریک به زمان خویش بودند

تو مهدی آخر الزمانی

دریغ آمدم با چنین مهر که مراست و چنان گوهر که ترا، راه نگارش بسته ماند و پای چاپار شکسته. خاصه این هنگام که هر روز از آقا محمد نامه سپاسداری در راه است و قاصد شکرگزاری بردرگاه. نمیدانم با او چه سلوک آورده ای و چه تقویت او را در شهر و بلوک کرده ای که بدین شدت حماسه احسان می سراید و تاسه امتنان می سگالد. کمال رضامندی و خرسندی از تو دارم، زیرا که افسانه مهرت به محمد چون داستان محبت من مهدی را، قصه کوی و برزن است و دستان هر مرد و زن. بلی محمد از من است و کار از من. پیداست حمایت وی در امور و عنایت سرکار والا وقت ضرورت در حق وی جودی از آن حضرت و سودی بر ما خواهد بود. این تکلیف را که بی تکلیف پاس محمد است و حفظ مزارع از تو خواهم و از تو دانم. البته همان یاری به پایان بر و شهود کردار خوش را بر من گمان، در حق خود برهان کن. نگارش احوال و گزارش آمال را مترصدم.